حال که اطمینان پیدا کردم که برخی ها در کامنت های میهمان ملاحظه نمیکنند و با فحش و بد وبیراه به اشخاص حقیقی و حقوقی بواسطه نوشته ی بنده تخلیه انرژی کرده انتظاردارند تایید و منتشر شود هنور به پختگی لازم در حوزه گفتمان نرسیده اند و وقتی متوجه میشوم کامنت های منتشر شده ای؛ بی خبر از بنده بنا به صلاحدید سایت از مطالب ام حذف میشود.... به این نتیجه می رسم که آستانه تحمل ها برای گفتگو ها هنوز کفایت نمیکند.
با این اوصاف امروز مثل ده پانزده سال پیش به این باور میرسم که باید بیشتر روش گفتمان را یادگرفت . روش ارتباط را یاد گرفت ....
کم به تمسخر گرفته نشدم که کامنت ها بگویند که باید از دولت باید از مسولان انتقاد کرد و تو به بیراهه میروی !!! ... و وفتی گفتم مردم بخشی از این حوزه اند عملکرد مردم هم باید نقد شود ... ما چه کرده ایم ؟؟! پس مردم چه وظیفه ای دارند ؟ به تمسخر نوشتند و ....
نه اینگونه نیست . درد مردم داشتن درد نظام و شهدا را داشتن درد فرهنگ داشتن درد کاستی ها داشتن درد چرا ها و باید ها و نباید ها نزد همه هست ؛ گرچه نسبی هست اما پیش همه هست ... لاکن پیش من خاص تر . من خط قرمز خود را دارم کما اینکه همه دارند با ادبیاتی متفاوت .
من این درد ها را پیش خودم نگه میدارم و دیگر به اشتراک نمیگذارم تا روزی که قلم به دستانی که مینویسند و صفحات دارانی که منتشر میکنند به این نتیجه برسند که حرمت نوشتن و حرمت گفتمان را باید نگه داشت ...
فریاد دادخواهی متفاوت از فریاد تحقیر است . هر کس در پی تحقیر دیگران باشد کارش به خطا ست .
نقد منصفانه هنوز جا نیافتاده است و زمامداران امور نیز نیازمند اصلاحات در قوانین حوزه حقوق شهروندی هستند .
وقتی مردم به مطالعه دعوت میشوند عایدش این میشود که به جای دست به یقه شدن با دیگری یاد بگیرند که به قانون برگردند و بشمارد بر اساس فلان بند از فلان بند قانون منِ شهروند حقوقم این است و حقم ستادنی است .... اما گاه آن که میرسد خواندن و مطالعه را هم به تمسخر بگیرند باید وای گفت به حال این مردم ....