پزشکان ضامن سلامت جامعه ، امنیت روحی بیماران و فرشتگان نجاتی هستند که درد جسم را با روح بلندشان در سایه لطف الهی التیام می بخشند . یادم نمی رود شصت سال پیش پسر بچه ای ۶ ساله بودم مرحوم پدرم دست منو گرفت و برای ثبت نام به مدرسه محمدرضا پهلوی سابق برد مدیر مدرسه مرحوم آقای محمودخان سلجوقی دوست صمیمی پدرم بود وقتی مدارک را بررسی کرد گفت: فلانی ، برگه سلامتی فرزندتان ناقص است خداحافظی کردیم پدرم منو به بهداری میانه برد مردم دست بچه هاشون گرفته و در صف منتظر ورود به اتاق معاینه دکتر بودند ، نوبت ما که رسید دیدم یک آقایی قدبلند و خوشتیپ با لباس سفید پشت میزی نشسته بود سلام کردیم تا اومد دست منوبگیره گفتم آقای دکتر آمپول که نمی زنی ؟ گفت نه پسرم ، تا این حرف را از زبان آقای دکتر شنیدم خوشحال شده و ترسم ریخت . چشم ، گوش ، قلب، دهان و حلق منو مورد معاینه قرار داد و یک برگه نوشت داد دست پدر مرحومم و گفت بروید ثبت نام کنید. و من از اینکه دکتر آمپول نزده با ذوق و شوق فراوان همراه پدرم به مدرسه رفته و ثبت نام انجام شد. بعد از دوماه یکدفعه درب کلاس درسی مان باز شد دیدم مدیر مدرسه با یک آقایی که لباس سفید پوشیده بود وارد کلاس شدند و من وقتی مرد سفید پوش را دیدم شناخته و سلام کردم ، یکی یکی همه دانش آموزان را معاینه کرد وبه اتفاق مدیر از کلاس خارج شدند . بعد از چند سال فهمیدم آنچه که پوشیده ، روپوش بوده و آنچه که داخل گوش و یا روی سمت چپ سینه من قرار داده بود برای تشخیص ضربان قلب بوده است. بالاخره اسم دکتر را یاد گرفته و فهمیدم ایشان آقای دکتر امامی هستند . با خود گفتم خدایا منو به آرزویم برسان تا یک روزی لیاقت جبران زحمات این پزشک حاذق را داشته باشم. چند روز پیش با معلم و استاد خویش آقای عزت رحمتی صحبت می کردم چون می دانستم ایشان با آقای دکتر امامی فامیل هستند تقاضا کردم هماهنگی های لازم را بکنند تا یک مصاحبه ای با ایشان انجام دهم ،ایشان محبت کرده و گفت فلانی حتما به این زودیها هماهنگ می کنم از آنجایی که بنده ارادت خاصی به معلم خود دارم هراز گاهی با یک تلفن جویای احوالش میشوم از آنجایی که همیشه چاق سلامتی استاد و شاگردش با خنده آغاز وبا شادی به پایان می رسید ظهر روز جمعه تلفن همراهم زنگ خورد ، تا دیدم معلم دوستداشتنی من است پاسخ دادم اما این دفعه صدایش با دفعات قبل فرق می کرد نه از خنده و نه از آن احوالپرسی گرم خبری بود ، فهمیدم خبری هست. گفتم استاد سلام : پاسخ داد فلانی متاسفانه خبر بدی برایت دارم ، گفتم چطور ؟ گفت : آن مصاحبه ای که قرار بود هماهنگ کنم متاسفانه دیگه امکانش نیست چون آقای دکتر امامی جان به جان آفرین تسلیم کرد. خیلی ناراحت شده و ضمن عرض تسلیت گفتم این دلیل نمی شود من در مورد این مرد بزرگ قلمفرسایی نکنم ، لذا خودکاررا برداشته و نوشتم : آقای دکتر امامی عزیز ، آدمهای بزرگی مثل شما هرگز از یاد نرفته و به انتها نمی رسند چون شما طبیب عشق مسیحا دمی ، زیرا امید مریضی که به دستان شفا بخشت دل بسته بود با مهارت های خود همیشه قدرت خدا را به رخ بندگان می کشیدی،، و امروز که در میان ما نیستی به خاطر فداکاری هایت در شفا بخشیدن به بیماران در انتظار ، ، یاد و خاطره تان را گرامی می داریم.
مرحوم دکتر باقر امامی فرزند حاج کریم امامی سال ۱۳۱۰ در میانه متولد شد تحصیلات ابتدایی رادر زادگاهش به پایان رساند و جهت ادامه تحصیل به همراه خانواده اش عازم تبریز شد و پس از اخذ دیپلم از طریق کنکور وارد دانشگاه تبریز گردید.
از آنجایی که خدمت به همشهریانش را یکی از افتخارات بزرگ خود می دانست پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه به زادگاهش برگشته و به طبابت پرداخت . مرحوم آقای دکتر امامی با توجه به لیاقت و شایستگی اش چهارده سال ریاست بهداری میانه را عهده داربود . از جمله خدمات این مرحوم ریشه کن کردن کچلی و زخمهای شدید چشمی در میانه بود که متاسفانه بعلت عدم اجرای صحیح بهداشت توسط مردم دامنگیر جوانان شهرمان شده بود. این پزشک حاذق در سال ۱۳۴۷ به تهران منتقل و به عنوان مدیرکل بهداری تهران منصوب گردید و سپس به افتخار بازنشستگی نائل آمد مرحوم دکتر امامی به علت کهولت سنی سالها در منزل مشغول مطالعات علمی بود و در سن ۹۳ سالگی دعوت حق را لبیک گفت . شایان گفتن است پدر این مرحوم آقای حاج کریم امامی نیز که خود یک معلم بود به عنوان رئیس آموزش و پرورش میانه منصوب و در ادامه با توجه دارا بودن لیاقت برتر به عنوان رئیس کل حسابداری آموزش و پرورش استانهای آذربایجان شرقی و غربی منصوب گردید .مراسم ختم مرحوم آقای دکترباقر امامی روز یکشنبه ۳۱اردیبهشت ماه جاری از ساعت ۳ الی ۴/۵ بعد از ظهر در مسجد حجت ابن الحسن عسگری (ع) واقع در خیابان سهروردی شمالی برگزار خواهد شد .
روحش شاد و یادش گرامی باد.