سعید پورصمیمی که سالیان سال در عرصه تصویر زحمت کشیده و حالا با گرد سپیدی که روزگار بر موهایش به جا گذاشته آمده تا بدرخشد.
برترینها: روز گذشته شاهد برگزاری مراسم فرش قرمز و سپس اکران فیلم «برادران لیلا» در چشنواره بودیم. فیلمی که در پایان نمایشش از سوی حضار در سالن نزدیگ به هفت دقیقه تشویق شد تا یکی از بختهای اصلی نخل طلای کن محسوب شود. اما اتفاقی که کمی باید بیشتر به آن پرداخته شود حضور بازیگر توانمند سینمای ایران در این فستیوال بود که ه خودی خود بسیار ارزنده است. سعید پورصمیمی که سالیان سال در عرصه تصویر زحمت کشیده و حالا با گرد سپیدی که روزگار بر موهایش به جا گذاشته آمده تا بدرخشد. دیدن تصاویر او در کنار سایر عوامل فیلم روی فرش قرمز کن لذتبخش بود.
زندگی هنری پورصمیمی
سعید پورصمیمی در ۹ اسفند ۱۳۲۲ در تهران به دنیا آمده و فارغ التحصیل رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر است. بازیگری را از قبل از انقلاب در سال ۱۳۴۰ از دوران دانشجویی شروع کرد. وقتی که هیجده سال بیشتر نداشت وارد گروه تئاتر شد و با پرویز پورحسینی و زنده یاد پرویز فنی زاده آشنا شد و این آشنایی باعث شد تا سالها با هم همکاری کنند. بعد از سالها کار در تئاتر اولین نقش خود را در تلویزیون در سال ۱۳۵۴در سریال سلطان صاحبقران به کارگردانی علی حاتمی بازی کرد.
پورصمیمی بعد از انقلاب فعالیتش را از سر گرفت و با فیلم ناخدا خورشید در سال ۱۳۶۵ وارد سینمای بعد از انقلاب شد که همین نقش جایزه لوح زرین بهترین بازیگر نقش مکمل را از جشنواره فجر برایش به ارمغان آورد او در تلویزیون نیز در مجموعههای تلویزیونی در پناه تو، ماه عسل، شبی از شبها و در تلهتئاتر هنر (نوشته یاسمینا رضا) بازی کردهاست.
وی تاکنون موفق به کسب سه سیمرغ بلورین برای فیلمهای ناخدا خورشید، تحفهها و پرده آخر برای بهترین بازیگر نقش مکمل مردشده است که به تنهایی رکورددار دریافت جایزه این بخش از جشنواره فیلم فجر است.
مرد اولِ نقشهای دوم
ناخدا خورشید به کارگردانی ناصر تقوایی در سال 65 نقطه آغاز بازیگری سعید پورصمیمی در سینما بود که در این فیلم در نقش ملول به ایفای نقش کرداخت و در کنار بازیگر نقش اول این فیلم داریوش ارجمند ، علی نصیریان ، فتحعلی اویسی ، پروانه معصومی و ... بازی کرد.
سعید پورصمیمی در دومین اثرش جلوی دوربین فیلم تحفه ها ساخته ابراهیم وحیدزاده رفت و باز هم در نقشی مکمل خوش درخشید. بازی موفق پورصمیمی در فیلم تحفه ها سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را در ششمین دوره جشنواره فجر برای او به ارمغان آورد و باز هم اهالی سینما شاهد درخشش او در نقشی مکمل بودند.
وی سال 1369 با فیلم پرده آخر واروژ کریم مسیحی روی پرده سینماها رفت و موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از نهمین جشنواره فیلم فجر شد.
او بعد از این بازی های موفق یکی از چهره های شناخته شده دنیای هنر بود اما هرگز در نقشی اصلی دیده نشد و همان عنوان استاد نقش های مکمل را با خود همراه کرد.
مدرسه پیرمردها ، دلشدگان ، اینجا چراغی روشن است ، زشت و زیبا ، سرزمین خورشید ، نسل سوخته ،عروس آتش ، قائده بازی ، یه حبه قند ، بوسیدن روی ماه ، نرگس مست ، کلمبوس و ... از دیگر فیلم های سعید پورصمیمی بازیگر شناخته شده سینما هستند.
تمجید منتقدان از درخشش بیآلایش آقای بازیگر
رضا صائمی، منتقد سینما مینویسد: در میان انبوه اندوهی که بر سر این سرزمین آوار شده، آواز خوش هیچ نغمه ای مرا شاد نمی کند و عکس های رنگارنگی که از جشنواره کن، اسکن می شود هم دلم را تسکین نمی دهد اما....اما نمی توانم از تماشای "سعید پورصمیمی" در آن میان بگذرم و خرسندی ام را از این حضور منصور کتمان کنم...حضوری بی آلایش و ادعا میان آن همه ژست و ادا....با متانت و آرامش میان آن همه هیاهو و نمایش!
او که همواره استاد و مرد اول نقش های دوم بوده، اول شدن را در دوم بودن خوب می داند....اینجا هم مکمل بودنش بیش از دیگران به دل می نشیند....آقای پورصمیمی، صمیمانه عزیزید!
خسرو نقیی نیز به حشور پورصمیمی در کن 2022 پرداخته و نوشته: سیل عکسها سرازیر است از کَن؛ و من حواسم به شماست آقا. شمایی که دیر، خیلی دیر، پا روی این فرشهای قرمز میگذاری، و غریبهترینی توی این عکسها. شما که باید کَن و ونیز و برلین خیلی پیشتر از اینها میشناختتندت، به ملولِ ناخدا خورشید، به جامیِ پردهی آخر.
آن نسلِ سینمای داستانگوی ما، ماند پشت خط سینمای جشنوارهای ایران و پشت مرز سیاست، که «شهر» نمیخواست از سینمای کشوری که آن سالهای جنگ و پس از جنگ، باید درگیر مصائب اولیهی زندگی، نمایش داده میشد به جهان. شما و همنسلهای شما، شما بازیگران بزرگ سینمایی که شبیهاش هرگز تکرار نشد در سالهای دیجیتال و سوشالمدیا، هیچوقت ستایش نشدید بهقدر شایستهگیتان، بزرگیتان.
عکسها میآیند و من در هر عکس پی شما میگردم اول، که گوشهی تصویرها ایستادهاید، شبیه خیلی از مکملهای درخشانی که این سالها روی پرده به آنها جان دادید، تا نقش اولها بیشتر دیده شوند. شما اما «نقش اول» مایید روی آن فرش قرمز؛ هرچهقدر که دور، هرچهقدر که دیر.
زمانهی تغییریافته، یک چیزش هم به درد بخورد، همین تماشای شماست آنجا به نمایندهگیِ یک نسلِ سوخته؛ که جهان ببیند آن نسل غریبِ ما را
حسین لامعی در یادداشتی با عنوان «درخشش بدون جلوهگری» در وصف حضور پورصمیمی روی فرش قرمز کن نوشت: یک- روزهای گذشته در فستیوال «کَن»، اتفاقاتِ رسانهایِ بسیار رقم خورد؛ بهخصوص برای سینمای ما... از پُر سر و صداترینها؛ بازگشتِ «زهرا امیرابراهیمی» پس از ۱۶ سال به سینما و حضورش روی فرش قرمزِ این فستیوال؛ تا حضورِ چشمگیرِ «ترانه علیدوستی»؛ و همراهِ هم آمدنِ «نوید محمدزاده» و همسرش «فرشته حسینی»، بوسههایشان و ایضاً، تشویقهای ممتد و طولانیِ منتقدان و تماشاگران، پس از تماشای «برادران لیلا»...
دو- در این میان اما، آنچه برای نگارنده؛ و آنچه برای بسیاری از مخاطبانِ جدّیِ سینما و سینهفیلها، خاصتر و چشمگیرتر از هرچیزِ دیگریست؛ حضورِ بازیگری روی فرش قرمزِ «کن» بود، که از بازیگران اصلیِ «برادرانِ لیلا»ست... حضورِ بازیگری حدودِ ۸۰ سال، با کارنامه و کاراکترهایی، درخشان و ماندگار؛ اما، همیشه فراری از دوربین... از بازیگری که در طولِ زندگانیاش، حتی ۱ بار، تن به مصاحبه نداد؛ چه مکتوب، چه تصویری!... بازیگری بزرگ، اما همیشه آرام و بیصدا... استاد؛ «سعید پورصمیمی»...
سه- از «سعید پورصمیمی» چه باید گفت؟ در وصفش چه باید نوشت؟ از بازیگری که حتی در این زمان، یعنی در زمانِ سُلطهی «سلبریتی»، هنوز و همچنان، آرام و بیصداست. از بازیگری که از همان سالیانِ دور، حتی در آن «جشنواره فجر»ی که برایش بزرگداشت گرفتند؛ تن به مصاحبه با هیچ مجله و رسانهای نداد؛ و حتی، تن به مصاحبه با بولتنِ رسمی جشنواره نداد. از بازیگری که همیشه، از بس، «گوشهنشین» بود؛ حتی عکاسانِ حاضر در «کن»، ندانستند چه موجودِ بزرگی؛ در آن صحنه حاضر است. از بازیگری «تماماستاد»، که بزرگیاش را، هیچگاه فریاد نزد، و حتی روی فرش قرمزِ «کن»، همیشه، گوشهی قاب است؛ با کمترین اَکت، حرکات و واکنشها... بازیگری که گویی، از حضور در آن محیط، معذّب است؛ گویی، سختش است! گویی آن فضا، به او نمیساخت...
چهار- «سعید پورصمیمی»، این بازیگرِ دلنشین و نازنین؛ برآمده از نسلیست که بزرگانِ آن نسل، «هنر» برایشان، همیشه، حرفِ اول و آخر را میزند. نسلی که برای «هنر»، نفس کشید، برای «هنر»، زیست؛ و برای «هنر»، مُرد... نسلی فراری از مِدیا؛ فراری از ژورنال؛ فراری از فضای مجاز؛ و فراری از هیاهوی جمعیّت... نسلی که هرچند، از جلوهگری فراریست؛ اما جای بزرگانش، به ذهن و قلبِ ما، و به ذهن و قلبِ همهی شیفتگانِ هنر، تا ابد، ماناست و جاودان