صدای میانه!
دوست ندارم دوران زوالت را ببینم.
دوست ندارم افتادنت را ببینم.
دوست دارم همیشه در اوج ببینمت.
خیلی ها برای خم کردنت قد علم کردند اما محکم و استوار ماندی.
چه شده؟ چرا هر روز تحلیل می روی؟ چرا هر روز ضعیفتر و ضعیفتر می شوی؟
صدای میانه! من شعر بلد نیستم ولی حرف دل زدن را بلدم. تو هزاران همشهری را گرد هم آوردی. آنها را یک خانواده کردی. آنها مانند فرزندان یک خانواده گاهی با هم قهر و دعوا کردند ولی همدیگر را دوست داشتند. هزاران میانه ای از میانه ، تهران ، تبریز ، اروپا و آمریکا به خانه تو آمدند. همیشه خانه ات گرم و آرام بخش بود. حال چه شده که هر روز سقفت می ریزد؟ دیوارت می ریزد؟ نکند از ما خسته شدی؟ نکند می خواهی ما را تنها بگذاری؟ نکند می خواهی ما را پراکنده کنی؟
صدای میانه! تو تومن ـ تومن اندوختی و هزار تومن ـ هزار تومن از دست می دهی. 50 هزار افت رتبه در عرض چند هفته را باور نمی کنم. می دانم چه خون دلی خورده شد تا به اینجا برسی ولی نمی دانم به یکباره چگونه عنان اسب از دستت خارج شد و تاخت.
دوست دارم همین الان برای همیشه از کنارت بروم و همیشه تصور کنم صدای میانه زنده و شاداب و سرپا هست. نمی خواهم مرگت را ببینم.
دوستت دارم صدای میانه!
===================================
حدیث دل بود که از ته دل نوشتم و نتوانستم نگرانی ام را اعلام نکنم. دیروز در آلکسا صدای میانه را کنترل می کردم. رتبه ایران 5000 و رتبه جهان نزدیک 155 هزار!