کد خبر: ۳۴۱۳۴
۲۵۱۸ بازدید
۶ دیدگاه (۴ تایید شده)

زندگینامه ، تصاویر و خاطرات شهدای زینبیه و ثارالله (فاطمه زهرا(س)) - بخش دوم

۱۳۹۳/۱۱/۱۱
۰۰:۵۰

در بخش اول از سلسله مطالب مربوط به شهدای زینبیه وثارالله به معرفی و خاطره گویی 19 تن از شهدای دانش آموز دختر پرداختیم و در این بخش نیز طبق همان روال به معرفی 19 شهید من جمله شهدای خردسال می پردازیم :

مادر زهرا صالحی :

تصویر صدای میانه

روزحادثه هر چه کردم حریفش نشدم ، پا در کفش کرده بود که جشن داریم و باید بروم که اگر نروم چنین و چنان می شود وبا دوستانم قرار گذاشته ایم ، خلاصه زهرا رفت و خبر شهادتش به خانه باز آمد ، نمی توانستم قبول کنم کهزهرا رفته است .

زهرا چند روز قبل از شهادتش بمن گفت : " من پاییز آینده را نخواهم دید ."

مادر سوسن صالحی :

تصویر صدای میانه

وقتی در محشر زینبیه پیدایش کردیم غرق در خون به آرامش رسیده بود و کیف مدرسه اش کنارش افتاده بود و داخل کیف چیزی جز نوار امام (ره) ، یک جلد کلام اله مجید و یک ورق کاغذ که روی آن نوشته بود خدایا راضی ام به رضای تو ، وجود نداشت .

مادر فلور عباسی :

تصویر صدای میانه

آن روز تا سر کوچه رفت و دوباره برگشت . مامان نترس زود برمی گردم .اگر آژیر خطر کشیدند به جای امنی برو ... چند قدم از من فاصله نگرفته بود که دوباره برگشت و نگاهش در نگاهم نشست .

مامن اگر مدرسه بمباران شد و برای من اتفاقی افتاد مبادا شیون وزاری بکنب روح من آزرده می شود ... هاج و واج مانده بودم و از خداحافظی کرد و رفت . او رفت و آن روز برای اولین و آخرین  بار تا سر کوچه بدرقه اش کردم ...

مادر آذر عیسایی :

تصویر صدای میانه

آن روز صبحانه نخورده عازم مدرسه شد ، چادر را سرم کردم و در کوچه جلویش را گرفته و فرزندش نسرین را نشانش دادم گفتم که چطور دلت می آید این بچه بی مادر شود ، آذر با نگاهی غم آلود نگاهمان کرد و دست بجچه را گرفت تا با خود ببرد اما من بچه را از او جدا کردم و آذر با سرعت از من فاصله گرفت و آن آخرین دیدار من با فرزندم بود .

مادر عزیزه فتحی :

تصویر صدای میانه

... وقتی گریان کنان و بر سر زنان همه جای مدرسه را گشتم و پیدایش نکردم گفتند : شهدا را به زیر زمین هلال احمر منتقل کرده اند و من با پاهای ناتوان خودم را بدان جا رساندم و یک یک گل ها را بوییدم و مظلومیتشان را ورق زدم تا گل خودم را از روی جوراب هایی که آن را پوشیده بود شناختم ، عزیزه رفته بود ...

مادر ایران قربانی :

تصویر صدای میانه

نگذاشتند در میانه بمانیم می گفتند هر لحظه امکان بمباران دوباره میانه وجود داشت و عموی ایران ما را به روستا فرستاد . خودم رفته بودم امام دلم پیش دخترم بود هر لحظه هزار بار آرزو میکردم که کبوتر شوم و به سراغ ایران بروم و دخترکم را از تنهایی نجات دهم . ایران را عمویش دفن کرده بود و همان لحظه در مدرسه به شهادت رسیده بود . در گوشه حیاط ، تکیه داده به دیوار و در سنگر حجابش .

مادر جمیله قره داغی :

تصویر صدای میانه

قبل از بمباران یک جفت جوراب تازه خریده بود و نمی دانم چرا شکل و رنگ جوراب ها جلوی چشمم رژه می رفتند . برای یافتنش راهی بیمارستان امام شدم . یک یک اتاق ها را پشتم و در کنار پنجره یکی از اتاق ها چشمم به جنازه ای افتاد که رویش را چادر سیاه کشیده بودند و پاهایش بیرون بود من از جوراب های تازه اش او را شناختم جمیله بود ، آرام و بی صدا خوابیده بود و شاید زیر چادر سیاه خواب آسمان و پرواز و ستاره می دید .

فرحناز داودی :

تصویر صدای میانه

دختری سر به زیر ، متین ، پای بند و اهل مطالعه بود . بیشتر اوقاتش در منزل به مطالعه کتاب و کمک به مادرش می گذشت ، علاقه شدید به امام داشت .

مادر منیره قره داغی :

تصویر صدای میانه

... چه ها کشیدم نیازی به گفتن ندارد چرا که عشق و علاقه مادر به فرزند چیزی نیست کهبتوان آن را پوشاند یا بر سر کوی و برزن آن را  فریاد زد ، مدت ها دنبالش گشتیم و بعد دانستیم که به تبریز اعزام کرده اند . پدرش به زور ما را به روستا فرستاد ، خودم آنجا بودم ولی دلم در پی عزیز زخم خورده ام ، که بعد از چند روز خبر شهادتش به دستمان رسید و او برای حیات دوباره زیبارین مکان را انتخاب کرده بود ...

خواهر فریده گاوینه رودی :

تصویر صدای میانه

تعداد مجروحین بیمارستان قابل شمارش نبودند و من لابلای همشان چون پروانه چرخیدم و چادرهای سیاه سوخته و غرق در خون را یکی یکی از روی شهدا کنار زدم تا اینکه نگاهم در گوشه ای یخ زد ، عرق سرد سرتا پای وجودم را فرا گرفت چرا که روسری گلدار سوخته او را دیدم که صورتش را پوشانده بود .

روسری را کنار زدم وای بر من ، خواهرم رفته بود . دیگر نفهمیدم چه شد و چقدر بی هوش روی تن خون آلود ماندم...

خواهر راضیه محمدی :

تصویر صدای میانه

هنوز هم بعد از گذر سال ها آن لحظه های دود و آتش و فریاد و وحشت را به یاد دارم و ثانیه هایی را که در اضطراب به اندازه سالی گذشتند .

من جانباز آن بمبارانم ولی خواهرم برای همیشه از نارمان رفت و بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.

مادر رقیه محمودی :

تصویر صدای میانه

شب قبل رقیه را در خواب دیدم که گفت : چرا در تبریز دنبالم می گردید ما را درسردخانه  گذاشته اند ! با صدای گریه خودم از خواب پریدم و همراه پدر و برادرش راهی سردخانه شدیم دخترم آرام خوابیده بود و گلویش خونین بود ، بعد از تشییع جنازه ، پدرش با دستان خود اورا دفن کرد.

برادر فاطمه یونسی :

تصویر صدای میانه

یکی از دوستان صمیمی فاطمه ، شهید عزیزه فتحی بود که از اول در یک کلاس و در یک نیمکت با هم درس می خواندند ، همیشه با هم بودند و هر دو در یک جا شهید شدند و مزارشان نیز در کنار هم است .

او را خودم به تنهایی به خاک سپردم ، نه فاطمه و نه هیچ از یک شهیدان دیگر مراسم تشییع نداشتند ، تعداد دختران شهید از تشییع کنندگان بیشتر بود .

شهدای دبستان ثارالله (فاطمه زهرا(س))

مادر ناهید آقاجانی :

تصویر صدای میانه

11 سال زحمت کشیدم تا قد بکشی و بزرگ شوی و من هر روز آرزویم را در وجود مهربان تو پیدا کنم .

با رفتن تو انگار تمام رویاهای کوچک و بزرگم پر کشیدند و دور شدند ، رفتی و غم نبودنت بر صحرای دلم خیمه زد . ولی مدت ها گذشت تا از آرامش تو وام گرفتم و دل به رضایت خدا بستم

مادر فروغ خدابنده :

تصویر صدای میانه

آن روز فروغ و شهلا برای بازی به حیاط خانه رفتند ، صدایشان را می شنیدم دور حیاط دنبال هم می دویدند و قهقهه می زدند که صدای در بلند شد فروغ کجا ؟ مامان با شهلا می ریم دم در بازی کنیم ، مواظب خودتان باشید . چشم .

توی کوچه گرم بازی بودند تا اینکه صدای شادیشان در بمباران هواپیمای عراقی گم شد . بعد از آن دیگر چشم های مهربان و لبخند شیرینش را ندیدم و از پیکرش جز تکه ای از لباس ها وتنها یک پا چیزی پیدا نکردیم .

حتما فروغ و شهلا توی بهشت هستند و دارند برای خودشان می چرخند و قهقهه می زنند و فروغ با آن دو بال زیبا دیگر احتیاجی به پا ندارد .

لازم به ذکر است که شهلا دختر بچه 2 ساله خواهر زاده فروغ  بود و بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

مادر عذرا خلفی :

تصویر صدای میانه

صبح آماده رفتن به مدرسه شد و من دل نگران بودم ، نگاهی به من کرد و گفت : مادر جان چه خبره ؟ خیلی بمن خیره نگاه می کنی . جایی نمی روم ، به مدرسه رفته و انشالله برمی گردم . گفتم دخترم امروز به مدرسه نرو مشکلی پیش نمیاد . گفت نه مامان جان ، ما جشن دهه فجر داریم ، خداحافظی کرد و رفت .

خواهر رقیه عبدالهی :

من نگران او بودم اما هرگز گمان نداشتم که ترکش ها گلوی نحیف او را نشانه روند او رفت و دیگر برنگشت ...

برف می بارید و قندیل های یخی از ناودان خانه آویزان بودند ،زمستان یکه تازی می کند و سرما با پنجه های یخی اش روی شیشه پنجره نقش و نگار انداخته است اما هیچ سرمایی به اندازه برودت رفتن او تنم را نمی لرزاند .

مادر ژیلا مشایخی :

تصویر صدای میانه

ژیلا و برادرش حمید هر دو در بمباران به شهادت رسیدند ، مادرشان که غم و اندوه در چهره اش نمایان است می گوید : آن ها با خودشان قسمتی از وجود و روح مرا بردند و از آن زمان هرگز آرامش و خوشحالی نداشته ام ، البته خداوند به من صبر و تحمل زیادی عطا فرموده است و من راضی هستم به رضای او .

مادر اعظم یوسفی :

تصویر صدای میانه

... وقتی به هوش آمدم دیدم از ناحیه زانو ترکش خورده ام چشمم به اعظم افتاد دخترکم میان خون خوابیده بود و من به سختی کشان کشان خود را به او رساندم ولی هر چه صدایش کردم از خواب نازش بیدار نشد دوباره از حال رفتم .دخترم را وقتی به تبریز اعزام کردند همان جا به شهادت رسید و پرواز کرد .

***************

گردآوری : طاهر نائبی

مطلب مرتبط :

زندگینامه ، تصاویر و خاطرات شهدای زینبیه و ثارالله (فاطمه زهرا(س)) - بخش نخست

تکرار / معرفی مدافعین شهر میانه در روز بمباران از زبان داریوش اردبیلی+ تصاویر / بخش پایانی

 

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۹۳/۱۱/۱۱ ۱۶:۱۴
همیشه غرق رحمت الهی باشند. مرور این صفحات غم بزرگی را در شهر میانه یادآوری می نماید
۹۳/۱۱/۱۱ ۱۴:۱۱
گلهای همیشه بهار ایران شهدا هستند روحشان شاد
۹۳/۱۱/۱۱ ۱۱:۳۵
روح شهدای انقلاب و جنگ شاد آقای نایبی دستتان درد نکنه بابت زحمتی که کشیده اید

اخبار روز