کد خبر: ۵۹۴۱۸
۴۵۹۳ بازدید
۱۷ دیدگاه (۱۵ تایید شده)

نامه گلشیفته فراهانی که قبل از ترک ایران نوشت

۱۳۹۵/۳/۱۴
۱۶:۰۹

صدای میانه به نقل از پایش - مینا اکبری: پیش از آن که گلشیفته فراهانی نه به خاطر نحوه لباس پوشیدنش در خارج از ایران خبرساز شود و نه به خاطر قرار گرفتن در کنار دی‌کاپریو و جارموش و ... مورد توجه قرار بگیرد. پیش از آن که آنقدر دور شود که انگار هیچ وقت اینجا نبوده، در دوره‌ای که در فیلم‌های ایرانی با پوشش متعارف دیده می‌شد و با حبیب رضائی و مدیری و کاسبی هم‌بازی بود و هنوز نرفته بود که برود، این یادداشت را در مهرماه ٨٧ برای من نوشت. فکر می‌کنم امروز از پس این همه اتفاق و حرف، حرف‌های گلشیفته تازه‌تر از همان زمان چاپ شدن آن به نظر می‌‌رسد:

نامه گلشیفته فراهانى پیش از ترک تهران:
چه می‌شد اگر آن روز گرم تابستان عکس‌های من به دست داریوش مهرجویی نمی‌رسید. من از بزرگترین هدیه عمرم محروم می‌شدم. آری زندگی چون سوزن‌بان، ایستگاه‌های مسیر قطار مرا عوض کرد... من در باغ‌های گلابی و سیب غرق شدم و چون دختری سحر شده، توسط سینما جادو شدم. من سوار بر درختان میوه و بال‌زنان بر رودهای دماوند تاختم و دیگر به زندگی گذشته‌ام بازنگشتم. در خزان محله مبارک آباد دماوند. در ساختن بادبادک‌ها و دزدیدن سیب‌های قرمز باغ همسایه، در گردو شکستن‌ها، در هم‌صحبتی با محمود کلاری، علی کنی... زمانی که نمی‌دانستم رسالتی انجام می‌دهم که بزرگ‌تر از آن چیزی است که فکرش را می‌کردم و این به تمام صدماتی که به من خورد می‌ارزید ...
هنگامی که نمی‌فهمیدم دوستانی که دو ماه کامل سر فیلمبرداری با آنها زیسته بودم و از آنها آموخته بودم چرا باید برای همیشه در غبار زمان محو شوند... زیر سرم‌ها و در بیمارستان‌ها تنها گریه می‌کردم و نام دوستانم را در گروه زیر لب زمزمه می‌کردم و زمانی که دوباره به زندگی قدیم خود بازگشتم دیگر بازی‌های هنرستان برایم جذاب نبود.دوستانم همه کودک شده بودند و من در میان ۲۵ همشاگردیم تنها ...
و سه سال بعد که بلیت سفرم در دستم بود و خانه‌ام در وین اجاره شده بود مادرم را کنار کشیدم و گفتم: من نمی‌خواهم بروم... این راه، راه من نیست! مادرم هاج و واج مرا نگاه کرد و هیچ نگفت. انگار بارها این صحنه را در خواب‌های خود دیده بود که آنقدر پافشاری می‌کرد من نروم سر فیلم درخت گلابی.
ادامه دادم: من نمی‌خواهم مخاطبینم قشر مرفه روشنفکری باشد که معمولاً به ریستال‌های پیانو می‌روند... من عاشق موسیقی راک هستم... وقتی خوانندگان متال مورد علاقه‌ام دردهایشان را فریاد می‌کشیدند من چنان خالی می‌شدم که هیچ ربطی به شوپن و موتسارت نداشت... مادرم من می‌خوام برای مردم عام کار کنم... مادرم اشک در چشمانش درخشید و هیچ نگفت و من از آن سال به رودخانه سینما افتادم. رسالت بزرگ سینما...
با خودم عهد کردم که بازیگر نباشم... سلحشور باشم که به میدان جنگ می‌رود. مهم پیروز شدن نیست، مهم جنگیدن است. برای مردمی که حتی شاید دوستم نداشته باشند...
هنر مانند آفتاب است مانند درخت. حتی به کسانی که دوستت ندارند هم باید به همان اندازه درخشان بتابی... حتی به کسانی که با تبر قرار است قطعت کنند هم همان‌قدر سایه دهی، ذات هنر این‌ است ...
و من بازی کردم و کردم. از خیلی مسائل گذشتم برای اهداف بزرگتر. رسالت سینما برایم آنقدر ارزشمند است که هرگز برای پول کار نکردم. هرگز. بزرگترین چیزی که به آن فکر کردم این بود که این فیلم چه تاثیری خواهد داشت... نه برای امروز که برای فرداهایی دورتر... و نتیجه هم حاصل شد. هنوز که هنوز مردم از بوتیک یاد می‌کنند. از اشک سرما. و با وجود اشتباه‌هایی هم که داشته‌ام امیدوارم تعداد این فیلم‌ها برای من بیشتر و بیشتر شود...
سنتوری تا ابد در ذهن تماشاگرانش خواهد بود... درد علی سنتوری درد جوانان کشور است... درد ستاره فیلم دیوار... درد سپیده در میم مثل مادر... نمی‌دانم دنیای امروز به سیاست‌مداران همانقدر نیازمند است که به هنرمند. اگر حافظ یا سعدی قانون‌گذار کشور بودند، اگر نیماها، سهراب‌ها، حسین علیزاده‌ها،‌ داریوش مهرجویی‌ها، کمال الملک‌ها، اگر بهرام‌ بیضایی‌ها مردم را هدایت می‌کردند،زندگی چگونه می‌شد؟
دنیای امروز ما بیش از هر چیز به هنر نیاز دارد. هنری که ما ملت ایران بیش از هر ملتی به آن نیازمندیم چون با هنر زاده شدیم و با هنر خواهیم مرد... شعر در خون ما است... همانطور که عشق... همانطور که موسیقی...
من هم به اندازه مورچه کوچکی گوشه‌ای از این ریسمان هستم. ریسمانی که می‌تواند آنقدر قوی باشد که میلیون‌ها انسان‌ها را از منجلاب ترس، غم، ناراحتی بیرون کشد. و امید دهد به روزهای سبزتر. روزهایی که پر از شعر است و رنگین کمان. پر از مهر و عشق. عشق بی‌انتظار... چرا که هنرمندان کسانی هستند که بی‌انتظار عشق می‌ورزند. من در مقابل تمام زجرهایی که در هر فیلمی کشیدم هیچ انتظاری از مخاطبینم ندارم هیچ... حتی شاید با گوجه فرنگی و تخم‌مرغ از من استقبال کنند ولی من تمام خودم را گذاشتم... هدیه‌ای که هرگز پس گرفته نمی‌شود. عاشقانه به خاکم، به مردمم، عشق می‌ورزم و هرچه کردم برای آنها بوده و خواهد بود...
بی‌انتظار، بی‌انتظار، بی‌انتظار
من دست کسانی که مرا دوست ندارند را هم محکم‌تر می‌بوسم و سعی می‌کنم در هر جا که باشم، برای آنها بهتر و بهتر بازی کنم. بیشتر و بیشتر تلاش کنم... با عشق/گلى-مهر ٨٧

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۹۵/۱۱/۱۷ ۱۵:۲۳

گلی جان هر جای دنیا که هستی موفق و سر بلند باشی هر چند که من یکی ب حال خودم دوست نداشتم ک از پیشمون بری ولی دیگه قسمت زندگیه هر جا که بخواد میبره ادمو . ما که تو ایران همش داریم فیلم های تو را می بینیم و ب تو فکر می کنیم . ای ستاره ایران همگی دوست داریم . به کوردی میگم . خوشم اوی .

۹۵/۴/۷ ۱۶:۵۶

زمان همه چیز رو مشخّص می کنه! من خودم با یه بازیگر مشابه توی خارج صحبت می کردم. او مجبور بود جلوی دوربین و توی رسانه ها اظهار رضایت کنه.
کسانی هم که میخوان مهاجرت کنن شاید چند سال اوّل براشون لذّت بخش باشه ولی از پنجاه سالگی متوجّه اشتباهشون میشن. من دو ماه از سال رو اونور آب برای ارتقای دانش هستم. به جوون های تازه مهاجر که این صحبتها رو میگم عصبانی میشن ولی یه روز به حرفهام میرسن.

۹۵/۴/۴ ۲۱:۲۶

واقعا افتخار ماست افرین به شجاعتش یه عکس لخت دیدن هزارجور اراجیف گفتن هنرپیشه های ما که اینجا بدتر میکنن افرین به پشتکارت احسنت واقعا بازیگره

۹۵/۳/۳۰ ۲۰:۰۷

گلشیفته در خار محبوب و دوست داشتی است و خوش نام و مایه افتخار ما ایرانیان خارج کشور است مخصوصا زنان - چون به زنات اعتماد به نفس می دهد که می توانی خارجی باشی - می توانی زندگی را از صفر شروع کنی حتی زبان هم بلد نباشی ولی اگه بخوای میتونی از امکانات و فرصتها ی اروپا به بهترین نحو استفاده کنی و پیروز بشی - میتونی از صفر شروع کنی و به پله های ترقی را بری بالا - فقط باید امیدوار باشی و سخت کو شو هرگر به حزفهای تهی مایه گان اهمیت نهی - آری .گلشیفته این پیام را به مردم به قشر مها جر و پناهنده می دهد

۹۵/۳/۲۰ ۰۲:۱۰

گلشیفته کجایی دلم برات ی زره شده

۹۵/۳/۱۹ ۱۹:۰۷

اصلا ساختگی باشه ما دوست داریم گلشیفته موفق باشی.

۹۵/۳/۱۷ ۰۲:۳۸

نامه ایی که گلی نوشته بود برای مردم ایران زمین بسیار زیبا بود در حد عالی.حال هر کسی را خود بهتر میداند.به امید درخشندگی و افتخار مردم ایران. گلی جونم

۹۵/۳/۱۵ ۱۴:۲۹

حرفات خیلی قشنگ و با احساسه. منتهی تو که اینقدر مهربونی میتونستی تو کشور خودت هم به هموطنات خدمت کنی و لزومی نداشت بری خارج و اسم خودتو خراب کنی

۹۵/۳/۱۵ ۱۳:۵۸

این متن کاملا ساختگیه
چون اون تاریخ هنوز گلشیفته از چشم ملت نیوفتاده بود
تو الانم واسه بیشترشون ارزش داری چون یه هنرمند واقعی هستی

۹۵/۳/۱۵ ۱۱:۳۱

بنظر میاد متن نامه ساختگیه چون اغلب ما ادبیات گلشیفته رو دیده شنیدیم ضمن اینکه کسی مجبورش نکرده بود بره سینما و اون با پای خودش رفته و برای مردم خیلی کارها میشه کرد که همه اونا به سینما ختم نمیشه
راستی مردم ما اعتراضشون رو با تخم مرغ و گوجه فرنگی نشون نمیدن!!
الانم هرجایی هستی انتخاب خودته و ب هرجایی هم ک تغییر مسیر بدی باز انتخاب خودته

۹۵/۳/۱۵ ۰۹:۵۹

بازی زمانه خیلی سخت
درست زمانی ک انتظار ش نداری .....
سراغ ت میاد....
تو، تو اون لحظه قرار گرفتی ....
شاید بدون اینک خودت واقعا خواسته باشی تو اون شرایط باشی
وتو یه آدم دیگ میشی
شاید هیچ وقت فکر ش ب سرت نزده باشه...
شاید دیروز یکی نکوهش میکردی ...
اما خودت امروز سر جای همون ادمایی. ..
خیلی دردناک

۹۵/۳/۱۵ ۰۹:۰۳

سلام مینا جان برای جوانی خوبه.علی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

۹۵/۳/۱۵ ۰۱:۲۴

چرا شما که تو وطن خودت این همه موفق بودی و براشون بازی می کردی . دوست داشتن و بهت می بالیدن. شاید بازی کردن تو غرب بیشتر خوشحالت می کنه . چرا مثل ترانه علیدوستی ..... چرا.......موفق باسی

۹۵/۳/۱۵ ۰۰:۱۷

فاش میگویمو از گفته خود دلشادم بنده عشمو از هر دو جهان ازادم .امیدوارم راهتو در یابی موفق باشی هر کجا که هستی.

۹۵/۳/۱۵ ۰۰:۱۴

راستی چی شد؟؟؟ که ایجوری شد

اخبار روز