باسلام خدمت مخاطبان سایت صدای میانه بحث زیر از سلسله مباحث میانه شناسی در سوپرگروه 700 نفره میانه شناسی به آدرس زیر می باشد که روز شنبه 14 فروردین ماه ساعت 22 انجام گرفت و مجدداً در اینجا ارائه می دهم: لینک سوپرگروه میانه شناسی: https://telegram.me/joinchat/BjVa9D51wuB03cHIldDtNw
|
باسلام و احترام محضر اعضای محترم گروه میانه شناسی
موضوع امشبمان کودک در دو راهی زبان مادری و زبان ملی میباشد. پیش از بحث تاکید میکنم که به هیچ عنوان در زبان مادری ذهن خود را وارد بحث زبان ترکی نکنید. بلکه فارغ از هر زبانی، بحث خواهیم کرد.
ابتدا زبان مادری را تعریف میکنم:
عده ای از زبانشناسان، زبان مادر هر انسان را زبان مادری میدانند. عده ای زبان آغازین تکلم هر انسان را زبان مادری میدانند. عده ای زبان اصلی و مورد تسلط هر انسان را زبان مادری میدانند. در لغتنامه های فارسی چنین لغت و ترکیبی را بنده ندیده ام اما در انگلیسی اصطلاحاتی مانند First Language یا Mother Tongue و غیره متداول است. آنچه بنده در اینجا مورد نظرم هست زبان بومی و قومیتی است که برای ترکها (ولو در تهران باشند) میشود زبان ترکی و برای کردها (حتی در اروپا باشند) میشود زبان کردی.
آمار جالبی بدهم که از بین 6700 زبان و گویش فعلی جهان، 96% جمعیت جهان با 4% از زبانها صحبت میکنند و فقط 4% از جمعیت دنیا، با 96% از زبانهای دنیا صحبت میکنند. احتمالا مجبور شوید دوباره این اعداد ظاهرا مشابه را بازخوانی کنید!
در این جهان پهناور گاهی یک گویش کمتر از انگشتان دست، متکلم دارد. انقراض آن گویش بمثابه انقراض گونه ای از گیاهان یا حیوانات است چراکه خداوند خلق زبانها را جزو اعجازات خود دانسته است. لذا هرکسی با تفکر نژادپرستانه رضاشاهی در مقابل زبانها و گویشها با تفکر وحدت گرایی مقابله کند، انگار یکی از اعجازات و مخلوقات الهی را منقرض میکند.
و اما آنچه در کشور ما اتفاق می افتد محصول چیست؟ چرا خانواده های غیرفارس تلاش دارند فقط زبان فارسی را به فرزندشان آموزش دهند و این رفتار افراطی تا بدانجا پیش میرود که تلاش دارند هیچ اثری از زبان قومیتی در او رویت نشود؟
اوایل قرن اخیر یعنی از سال 1310 بدینسو با حاکم شدن رضاشاه و تفکرات افراطی پاکسازی نژادی و زبانی و چنبره زدن جاعلان ملی گرا مانند احمد کسروی یا محمود افشار بر دربار، فشار بر قومیتها افزایش یافت و با کوچ اجباری، ازدواج های اجباری، تحقیر و استهزا و غیره تلاش کردند اقوام را در ریلی قرار دهند که خود به خود همگی به سمت یک لباس، یک زبان و یک نژاد بروند غافل از آنکه زبان یک مقوله ذاتی برای انسانهاست نه اکتسابی. یعنی فرزندی که در یک جزیره از مادری زاده شود و مادرش حین فراغت، فوت کند و در آن جزیره فقط این کودک با قضا و قدر زنده بماند، باز القائات زبان مادری در زمان حاملگی در ذات او مستتر است.
پس از انقلاب اسلامی، بازماندگان ملی گراها و شوونیستها در فرهنگستان زبان فارسی، رادیو و تلویزیون و جراید و غیره به تلقین همین تفکرات افراطی تک زبانی و استهزای اقوام پرداختند و مخالفان این تفکر را با سیاست "برچسب زنی" به پان کردیسم یا پان ترکیسم متهم کردند تا بسیاری را وادار به سکوت کنند. در نهایت مجریان برنامه فتیله سربلند و سرفراز بر تلویزیون سرافراز ظاهر شده و صدای میانه بخاطر انتشار خبر فتیله فیلتر میشود!
در این نابسامانی، خانواده ها با برداشت غلط بجای تقویت زبان خود، به پنهان سازی آن و زدودن این لکه ننگ!! از فرزندان خود برمیخیزند و با کودک خود به زبانی دیگر صحبت میکنند تا:
زبان دوم را مسلط تر شود، بدون لهجه باشد، در جامعه و درس رشد کند، شهروند درجه یک شود، تحقیر و تمسخر نشود ... غافل از آنکه از لهجه غلیظ قومیتی پدر و مادر هرگز لهجه غلیظ تهرانی زاده نخواهد شد، فرزند به دیده تحقیر به قومیت والدین و خود والدین خواهد نگریست، صدها لغت جدید ترکی را با خود به فارسی خواهد برد، لهجه قومیتی اش تثبیت خواهد شد و کاهش نخواهد یافت، فرزند بین زبان والدین با خود و والدین با او متحیر و پرسشگر خواهد ماند، والدین احساسات عاطفی و خشم خود را با زبان دوم نخواهند توانست به فرزندشان انتقال دهند و سرآغاز بی هویتی و فاصله بین فرزند و والدین همانجا خواهد بود.
و اما چه کنیم؟
در این ارتباط یک وظیفه ای را حکومت اسلامی برعهده دارد و یک وظیفه ای را خانواده ها.
وظیفه خانواده ها این است که با نگاهی به گذشته و نوابغ قومیت خود و نگاهی به کارنامه دو دهه اخیر در تکلم به زبان غیرمادری، اولا این روش را کنار گذارند ثانیا خود زبان قومشان را یاد بگیرند و در فقدان مسئولیت پذیری دولتها، کار آموزش فرزندانشان را برعهده گیرند مثل قرآن و چرکه یاد گرفتن قدیمی ها.
حال وظیفه دولتها چیست؟
اگر در همسایگی خود، پاکستان و افغانستان را سمبل فقر فرهنگی و اوج خشونت بدانیم، این دو دارای 2 زبان ملی هستند. آنسوتر هندوستان دارای 24 زبان رسمی و محلی است. هیچکدام تجزیه نشده اند و با احترام به هم زندگی میکنند. ایران اسلامی که دارای پایگاه محکم الهی است باید با تفکرات ضدخدایی و مقابله کنندگان با اعجاز خدایی به نام قومیت و زبان برخورد کند و اجازه دهد هر قوم در کنار زبان ملی، نه همردیف با زبان ملی، زبانهای قومیتی را فراگیرند. زبان ملی فارسی زبان مادری تنها یک چهارم جمعیت ایران است و 75% از جمعیت ایران را اقوام ترک (30 میلیون نفر)، بلوچ (5 میلیون نفر)، عرب (1.5 میلیون نفر)، کرد (7 میلیون نفر)، گیلی و مازنی (8 میلیون نفر)، لر (5 میلیون نفر) و ... تشکیل می دهند. ادب حکم می کند که احترام 75% از جمعیت کشور را که زبان مادری شان زبان رسمی فارسی نیست به جا آورده شود و با تمسخرکنندگان قومیتها اعم از پوشش، آداب و رسوم، لهجه و غیره در هر سازمان و هر جایگاهی برخورد کند. همه باید باور کنند که هر مادری برای فرزندش زیباترین زن، هر زادگاهی برای مولودش زیباترین مکان و هر زبانی برای قومیتش، شیرینترین زبان است.
لذا آموزش زبان قومیتها را بعنوان یک ماده درسی در مقاطع تحصیلی مختلف بگنجانند. برای هر زبان یک پژوهشکده یا فرهنگستان متشکل از متخصصان ان زبان ایجاد کنند. برای این امر مهم باید بسترسازی شود از جمله پذیرش دانشجو در رشته های زبان و ادبیات قومیتها و تربیت چندساله کارشناسانی که قرار است به استخدام آموزش و پرورش درآیند و تدریس و تربیت دانش آموزان را عهده دار شوند. اگر همین امروز دولت تصویب کند که آموزش زبان قومیتها رسمیت یافت لااقل 10 سال زمان لازم است تا چنین طرحی اجرا شود چرا که سال بعد باید دانشجو پذیرش شود و 5 سال بعد از این باید این دانشجویان، معلمان زبان های محلی شوند که قطعا به حد کافی نخواهند بود و لازم است چندین سال چنین کارشناسانی تربیت شوند تا در تمامی مدارس تدریس زبان های محلی آغاز شود.
اگر این کارها را نکنیم، بحران بی هویتی دامن کشورمان را خواهد گرفت و آنگونه که دوست عزیزم رسولزاده بصورت عددی تحقیق کرده بودند، بحران بی هویتی با ضریب پیرسون منفی 193 هزارم، جوانان ما را بخاطر فاصله دادن از زبان مادری به بی هویتی سوق خواهد داد.
**********************
مطلب مرتبط: