در شرایطی که جهان شرایط بسیار سختی را می گذراند و ویروس کرونا آرامش را از بشریت گرفته است، هر روز شاهد جان باختن عزیزانی در گوشه گوشه عالم هستیم. کشور ما نیز از این قاعده مستثنا نیست و هر روز اخبار تکان دهنده و دردناکی از فوت هم میهنانمان را می شنویم. کسانی که تک تک شان عزیزترین ِ خانواده های خود بودند و حالا دیگر در میان ما نیستند و باید با یادشان و خاطراتشان زندگی کنیم...
گاهی اخباری هستند که در عین موجز بودن ، دریایی اطلاعات و احساسات را منتقل می کنند و وقتی خبر ، خبر عروج روح یک انسان متعالی باشد آدمی را مکدر می سازد. خبر کوتاه بود و باور ناکردنی. درگذشت یک دوست، برادر و همکار عزیز، یک جوان پاک و صمیمی، یک فرزند خلف و دوست داشتنی و یک پدر و همسر مهربان و بیاد ماندنی... مهندس رضا فرهام (بوته)
این خبر مرا را به شوکی عمیق برد و تا لحظاتی خودم را گم کردم و در عرض چند ثانیه همه آن خاطراتی که با هم و در کنار هم داشتیم، برایم زنده شد و بی اختیار قطرات سیل آسای سرشکی ناب از دیدگانم سرازیر گشت.
ما چشم به انتظارت در مجتمع فولاد میانه بودیم تا بازم هم بیایی و باز هم در کنار هم باشیم...
ما امیدوار بودیم بیایی و همچون گذشته شیفت C بهره برداری را مدیریت کنی ...
رضای مهربان و نازنین چه زود ما را ترک کردی؟
چه وقت رفتن بود رفیق شفیق؟
این داغ و هجران جگرسوز را چگونه تحمل کنیم؟
همیشه همچون پدر نازنینت (استاد بوته)، مبادی ادب و آداب بودی، همیشه لبخندی دلنشین بر لب داشتی، همیشه با مهربانی سعی می کردی کارها را انجام دهی...
اما حیف که رفتی و غم بسیار سنگینی بر دلهایمان نهادی ... غمی که تالمات روحی شدیدی را در همکاران بهره برداری مجتمع فولاد میانه ایجاد کرده است.
آرزو دارم خدا به پدر بزرگوار و عزیزت (استاد بوته)، به مادر مهربانت، به خانمت و به دختر بچه 2 ساله ات صبر بدهد...
با دلی آرام و قلبی مطمئن بیاسای دوست و همکار عزیز، مهربان و فراموش نشدنی ام...
دیدار به قیامت ...
حامد محقق / 27 آبان ماه 99 / میانه