کلافه بودم ، حوصله ام سر رفته بود، خیلی بیقرار بودم، با خود گفتم برنامه ریزی کرده و خود را برای یک سفر کوتاه مدت آماده کنم تا بلکه حال و هوایم عوض شود تقویم روی میزم را ورق زده دیدم عید نزدیک است اگر مدتی صبر کنم در ایام عید می توانم به مسافرت بروم همانطوریکه به ورق زدن تقویم ادامه می دادم یک مرتبه چشمم به چنین روزی افتاد که نوشته بودم سالگرد مرحوم آقای دکتر شکور منصوری،،، باخواندن فاتحه،،،، غم تمام وجودم را فرا گرفت . در این هنگام بود که دستان خود را بسوی خالق هستی دراز کرده و اینگونه زمزمه کردم خدایا پزشکان حاذق و مردمی شهرمان همچون مرحومین آقایان دکتر حمیدعلی پناهی ، دکتررضا آقایی، دکتر آقاسی و دکتر شکور منصوری به سوی معبودش که تو باشی شتافتند ولی تورا به عزت و جلالت قَسَمَت می دهم پزشک ایثارگر ، خادم مردم ،جراح بی نظیر آقای دکتر احمد صدیقی که خدمت به همشهریانش را به اقامت در آمریکا ترجیح داد شفای عاجل عنایت فرموده وهمیشه سلامتی و تندرستی را در وجودش منور گردان ........
آری ،، اینروزها سالگرد در گذشت مرحوم آقای دکتر شکور منصوری است . این پزشک محبوب دلِ مردم میانه در سال ۱۳۱۴در میانه چشم به جهان گشود و پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در رشته پزشکی به زادگاهش برگشته وبه طبابت پرداخت.
پزشکی که پایه گذار ویزیت بیماران بی پول در شهرمان بود که اگر به چشم خود نمی دیدم باور کردنش برایم سخت بود . مرحوم آقای دکتر شکور منصوری پزشکی بود که با نشستن بر سجاده همیشه پهنش به خاطر خدمات لذت بخش خود به همشهریانش ، ایزد منان را شاکر و خدمت به فقرارا که یکی از آرزوهای زندگیش بود برای خود افتخار می دانست و به همین جهت مطب وی همیشه یک بنگاه خیریه تمام عیار برای افراد نیازمندی بود که توانایی پرداخت ویزیت ۲ تومانی آن زمان را نداشتند. مرحوم آقای دکتر منصوری علاوه بر طبابت مسئولیت های مختلف پزشکی از جمله ریاست بهداری وقت میانه را عهده دار بود که تاسیس بیمارستان اِتکُو میانه از بزرگترین افتخارات و ماندگار ترین یادگار آن مرحوم به شمار می رود . برای اینکه نسل حاضر از خدمات این مرد بزرگ و پزشک حاذق آشنا شوندبه بیان یک خاطره از این مرحوم می پردازم که امیدوارم درس بزرگی برای جوانان ، بویژه پزشکان امروزی باشد .
حدود یکسال قبل از فوت این مرحوم بنده به اتفاق آقای دکترمحمد صادق نایبی یکی ازاندیشمندان، اساتید کشور بویژه یکی از تاریخ نویسان آذربایجان و شهرمان در تهران خدمت ایشان رسیدیم و پس از ابراز لطف و محبت ، در باره خدمات و خاطرات وی باهم گپ و گفتگو کردیم . مرحوم آقای دکتر منصوری با بیان چند خاطره ،،،، به یک خاطره عجیبی اشاره کرد و گفت :
یک شب ساعت ۲ بامداد در خواب شیرین بودم که یکدفعه صدای کوبیدن درب منزل را شنیدم ولی این در زدن با درزدنهای گذشته خیلی فرق داشت سرم را از پنجره بیرون کرده دیدم یک آقای قدبلند با یک سنگ بزرگ به درب منزلمان می کوبد ، گفتم آقا چه خبره؟چرا با سنگ به آن بزرگی درب را می شکنی؟ پاسخ داد آقای دکتر به دادم برس زنم در حال زایمان است و داره می میره. گفتم باشه آمدم ، کیف وسایل پزشکی ام را برداشته و با هم در برف یک متری که از صبح روزقبل باریده بود راه افتادیم آنقدر پیاده رفتیم تا به یک باغی در پشت محله خان جان آباد ، ، رسیدیم دیدم یک درب گاراژمانندی را که با چوب درست شده بود باز کرده و گفت آقای دکتر بفرما،،،
مرحوم آقای دکتر منصوری گفت: فکرم به هزار جا رفت خیلی ترسیده بودم ، با خود گفتم من که به کسی بدی نکردم حتما به این آقا پول دادند تا به بهانه ای منوبه این باغ کشانده و به قتل برساند،،،، شروع به خواندن اَشهد خود کردم،،،، تاوسط باغ که رسیدیم گفتم بله دقیقا حدسم درست است، یکمقدار که جلو رفتیم دیدم یک اتاقکیست که چراغش روشن است با خودگفتم بله کارم تمام است
اما وقتی نزدیک اتاقک شدیم صدای گریه یک بچه به گوشم رسید یک مقدار آرام شدم ، وقتی وارد اتاقک شدم دیدم بله، بچه اول این آقا به خاطر درد زایمان مادرش گریه می کند و خانم درد زایمانش گرفته است ، سریع دست بکار شده و زایمان را انجام دادم . سپس به شوهرش گفتم خانم تان ضعیف شده باید یک هفته روغن حیوانی بخورد. شوهر این خانم به من گفت آقای دکتر من پول روغن حیوانی ندارم و برای ویزیت زایمانت هم فردا دو تا مرغ به مطبت می آورم. مرحوم آقای دکتر منصوری می گفت پاسخ دادم من ویزیت نمی خواهم. دست توی جیبم کرده و ده تومان به وی داده و گفتم فردا برو۴کیلو روغن حیوانی بخر بده خانمت بخورد وی دعا کرد و تا دم درب گاراژمانند بنده را همراهی کرد و برگشت داخل خونه اش،،،، مرحوم آقای دکتر منصوری می گفت فلانی خیلی ترسیده بودم، گفتم خدایامن چطوری توی این بیابان تنهایی به خانه برگردم،،، توکل بر خدا کرده وراه افتادم و با خود می گفتم خدایا من که برای انجام کار خیر به اینجا آمدم مگر قراره گرگها منو بخورند؟ این را گفتم ازهمان راهی که آمده بودیم در حال بر گشت به منزل بودم که یکدفعه چشمم به یک روشنایی کم نور افتاد راهم را کج کرده به طرف روشنایی راه افتادم بالاخره الله، الله گویان به مقابل بازاربزرگ شهر رسیده دیدم مرحوم استوار ملکی با پاسبانهای کشیک مقابل بازار در حال قدم زدن هستند . مرحوم استوار ملکی تا چشمش به من افتاد سلام کرد و گفت: آقای دکتر منصوری اینجا چکار می کنید از کجا می آیید؟ ماجرا را تعریف کردم خیلی ناراحت شد و گفت ای کاش اطلاع می دادید تا یک پاسبان همراه تان می آمد،،، خلاصه مرحوم استوار ملکی یک پاسبان همراه من کرد تا بنده را به منزل برساند. وقتی به میدان حاج تقی که منزل ما در یکی از کوچه های منتهی به آن میدان قرار داشت رسیدیم با یک گرگ روبرو شدیم پاسبان همراه من گفت آقای دکتر نترسید ما اجازه شلیک تیر داریم اگر به ما نزدیک شد می زنم. بعد از ۳دقیقه که ما گرگ را نگاه کردیم و گرگ ما دونفر را،،،، یکدفعه دیدیم سرش را پایین انداخته و راهی کوچه نجاران شد و من ساعت ۶ صبح وارد منزل خود شدم و بعد از خواندن نماز صبح،، خود را برای رفتن به اداره آماده کردم. بله، ، این فقط یکی ازخدمات و خاطرات مرحوم آقای دکتر منصوری بود. که همیشه در تاریخ میانه ماندگار خواهد شد. البته همانطوریکه اشاره شد مرحوم آقای دکتر منصوری بنیانگذار بیمارستان اِتکو در میانه بود و امروز بعداز گذشت بیش از نیم قرن می بینیم یکی از نمایندگان تلاشگر شهرمان بنام آقای مهدی اسماعیلی راه این پزشک حاذق را ادامه داده و بنیانگذار کلینیک دندانپزشکی در میانه را از آن خود کرده است
چرا که خود این نماینده پر تلاش دستور تاسیس کلینیک دندانپزشکی را از وزیربهداشت و درمان وآموزش پزشکی به همراه اخذ بودجه دریافت و با پیگیریهای مستمر خود دستگاههای این کلینیک در بیمارستان برکت میانه نصب و مورد بهره برداری قرار گرفته است این همان کلینیکی است که همشهریان عزیز باید برای گرفتن یک عکس دندان باید راهی شهرهای زنجان و تبربز می شدند . ناگفته نماند اگر غیراز آقای مهدی اسماعیلی کسی مدعی اخذ دستورتاسیس و بودجه از وزیر بهداشت درمان و آموزش پزشکی شده باشد خواهشمندم ارائه کند البته تلاشها و پیگیری های قابل تحسین این نماینده موفق فقط به تاسیس این کلینیک خلاصه نمی شود بلکه این آقای مهدی اسماعیلی همان نماینده مستقل و خستگی ناپذیری است که موفق به اخذ بودجه جهت اجرایی شدن عملیات ساختمانی اتوبان سرچم میانه و آب شرب گرمی چای شد.
آقای مهدی اسماعیلی همان نایب رئیس اول کمیسیون آموزش و تحقیقات و رئیس کمیته آموزش و پرورش مجلس شورای اسلامی است که در ابتدای ورودش به مجلس شورای اسلامی با اخذ بودجه موجب تاسیس دانشگاه فرهنگیان و دانشکده پرستاری در میانه شد . آقای مهدی اسماعیلی همان نماینده ای است که با اخذ بودجه برای اسفالت شدن جاده میانه هشترود بذر امید و نشاط را در دل مردم این دو شهر پاشید و روستائیان غیور شیخدر آباد نیز از طریق همین نماینده تلاشگر از آسفالت شدن جاده شان بهره مند شدند . آفای مهدی اسماعیلی همان نماینده ای است که علیرغم کارشکنی بعضی از افراد کینه جو با اخذ بودجه، روستائیان بیش از دهها روستا را از شبکه های اینترنت و تلفن همراه بهره مند ساخت. مهدی اسماعیلی همان نماینده ای است که علاوه بر اخذ میلیارد ها ریال بودجه برای اجرایی شدن عملیات اسفالت دهها روستاها و آموزش و پرورش و تربیت بدنی جهت استفاده بهینه دانش آموزان و ورزشکاران شهرمان ،، با تامین اعتبار بیش از پنجاه میلیارد ریال باعث تاسیس خانه تکواندو و دیواره سنگ نوردی در میانه شد.۰ لازم است اشاره کنم از اینگونه تلاشگران خستگی ناپذیر ،، شهر عزیزمان میانه نه تنها بی نصیب نیست بلکه در سطح کشور از نظر تخصصی و فنی حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
امیدوارم همه ما با الگو گرفتن از خدمات مرحوم آقای دکتر منصوری ، نماینده آگاه و تیز بین شهرمان آقای مهدی اسماعیلی و ادامه دهنده راه این پزشک حاذق شهرمان باشیم. روحش شاد و یادش گرامی باد.
در پایان لازم می دانم اشاره کنم منظور از نوشتن خدمات این بزرگوار شائبه انتخاباتی نبوده و امیدوارم چنین برداشتی از سوی مخاطبین نشود.