کد خبر: ۱۵۲۱۰
۱۳۰۹ بازدید
۱۳ دیدگاه (۱۳ تایید شده)

تعلیم عشق

۱۳۹۲/۷/۸
۰۲:۰۹

رفتی و گریه کردم،چون ابر در بهاران

سیلی ز دیدگانم جاری چو آبشاران

 

از دشمنان جفایی گر می رسد ز کینه

صبرم زیاد باشد حتی به تیرباران

 

اما چرا عزیزی همچون توئی برایم

از روی ناشکیبی نیشم زند چو ماران

 

دشمن نمی تواند راه مرا ببندد

اما تو می توانی بی تیغ و بی سواران

 

دردم هزارها شد با خُلق و خویت ای گل!

اما مگر توان گفت تنها یک از هزاران؟

 

دانم که آن جدایی دیری نپاید، آیی

مستی پرد از آن سر، همچون سر خماران

 

(سعدی)برای ما گفت تاعاقلان بدانند:

"کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران"

 

کُشتی و شاهدت را، دیروز دفن کردی

با تو دگر نباشد، حتی به روزگاران

 

اما بدان که زنده آنکس شود به عالم

تعلیم عشق گیرد از درس جانسپاران

 

 

 

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۹۲/۷/۱۴ ۲۰:۰۹
طبیبا ،مرهمی ده، تا زنم بر زخم ناسورش
که این دنیای دون پرور،بیفتد از شر و شورش

عزیزا ،مرحمت فرما ،مرمت ها بود لازم
به روز سرد بی مهرش،به شام تار دیجورش

بساط حیله و رندی،چنان گسترده می باشد
که گر بینا نمی بیند ، ولی بیند کرو کورش

به خوابی رفته این غلطان،که نتوان کرد بیدارش
نه با آن زهره چنگی،نه مریخ سلحشورش

زمین یخ بسته بی مهر و بشر چون آهن سرداست
چرا مهرش نمی تابد، نمی چربد مگر زورش ؟

چنین گر خوش زیَد نادان،به دانایی قلم در کش
غلط افتاده بیچاره ،که زیبد در بن گورش

اگر تعریف حافظ را ، سزا دانسته ای بر ما
مبارک باشد آن حکم و زید نادانی و پورش

نه شاهد را نه صادق را،نباشد عمر،بی دانش
که ظلمت ها گذشتند و فرو گشتند بر نورش
۹۲/۷/۱۱ ۰۴:۲۲
[quote name="محمدصادق نائبی"]
عالَم بود به عالِم ، مانند چاه و زندان
نادان بتر ز عالم، عالم همیشه نالان

خوش می زیَد هر آنکو ، نابرده از هنر بو
عالَم بریده از او ، او می زید چو شاهان
[/i]!"[/list][/quote]
حضرت حافظ چه زیبا می گوید:
فلک به مردم نادان دهد زمام امور
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس!
۹۲/۷/۱۱ ۰۴:۱۹
[quote name="محمدصادق نائبی"]
عالَم بود به عالِم ، مانند چاه و زندان
نادان بتر ز عالم، عالم همیشه نالان

خوش می زیَد هر آنکو ، نابرده از هنر بو
عالَم بریده از او ، او می زید چو شاهان

حسرت برم بر آن کس ، مانده است از جهان پس
عالِم شده چو یک مس ، لیکن زر است چوپان

شاهد! چه بایدت گفت؟ از گفتن تو دُر سُفت
عالِم به روی و سر کُفت ، از دست جمله نادان

عالم هر آنچه خواند ، نادان ز خویش راند
باید که او بداند: "گرگش برد به دندان!"[/list][/quote]
آقای نائبی به نکته خیلی باریکی اشاره کردید. پدر بزرگ مرحومم همیشه اینو میگفت که: (بیلمه مک بویوک نعمت دی). واقعا کسی که نادان است فشار اجتماعی بهش وارد نمیشه. همه چیو خوب و خوش می دونه. به اون چه کی مسئول فلان اداره شد؟ کی خورد و کی برد؟ تبعیض در اداره هست یا نیست؟ شایسته سالاری هست یا نیست؟
۹۲/۷/۱۰ ۲۰:۲۰
[quote name="حبیب اژدری شاهد"]
تا کی زبان خموشی، خاموشی و نجوشی
باید به هوش کوشی، از بهر بی نصیبان

باید که لعل لب را همچون شکر فروشی
چون می به خم بجوشی، تا عالمین امکان

سری بیان شد اینک، ای صادق صدیقم!
دریاب شاهدت را ، گرگش برد به دندان
[/quote][list][*]
عالَم بود به عالِم ، مانند چاه و زندان
نادان بتر ز عالم، عالم همیشه نالان

خوش می زیَد هر آنکو ، نابرده از هنر بو
عالَم بریده از او ، او می زید چو شاهان

حسرت برم بر آن کس ، مانده است از جهان پس
عالِم شده چو یک مس ، لیکن زر است چوپان

شاهد! چه بایدت گفت؟ از گفتن تو دُر سُفت
عالِم به روی و سر کُفت ، از دست جمله نادان

عالم هر آنچه خواند ، نادان ز خویش راند
باید که او بداند: "[i]گرگش برد به دندان[/i]!"[/list]
۹۲/۷/۹ ۱۴:۰۰
[i]شاهدا ! شهد کلامت برده هوشم را گرو
زنده ام کردی به معنی و کلام نو به نو (حقیر)
[/i]
وصفی اینچنین از زفان استادی منیع القدر چون شما صرفاً حاکی از طبع کریم حضرتعالی است و حقیر از مصداقیت این لطف بری ازیرا که پیوسته ریزه خوار خوان هنر و ادب و دانش و منش استاد و دعاگو هستم.
و به درستی که فرمود:
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کزدست بخواهد شد پایاب شکیبایی
به امید دیدار.
۹۲/۷/۹ ۰۵:۴۰
آید زآسمانها، آن طایر خوش الحان
من آمدم، شما نیز ای سرو باغ و بستان

شعری بخوان به سازی، در آن نهفته رازی
در بین هر نمازی، راز و نیاز یاران

درسی زمعرفت گو، خوش معنی از فرا سو
ای خوش بیان و خوش خو، با ما ز جان جانان

ای عندلیب شهرم، وی کان دُر بحرم
جاری چو رود و نهرم،ّ برذهن آشنایان

تا کی زبان خموشی، خاموشی و نجوشی
باید به هوش کوشی، از بهر بی نصیبان

باید که لعل لب را همچون شکر فروشی
چون می به خم بجوشی، تا عالمین امکان

سری بیان شد اینک، ای صادق صدیقم!
دریاب شاهدت را ، گرگش برد به دندان


از الطاف همهء دوستان ممنونیم بخصوص جناب دکتر ناصری که ایشان نیز برای ما عزیز هستند و همیشه دیدار این بزرگوار ما را به یاد و خاطر آن عزیز از دست رفته جناب دکتر انصاری مهربان
می اندازد که ایشنان هم بزرگوار ، اندیشمند و ارزشمند بود ویاد و خاطره اش در این سایت وزین
همیشه باقی و جاریست.
و اما دوست بسیار عزیزم جناب آقای قاسم نائبی که دیدار دوباره ایشان برای ما یک آرزوست. مشتاقیم که صدباره از محضر مبارکش کسب علم کنیم. وبسیار خرسند خواهیم شد اگر قابل دانسته ، ما را همراهی کنند.
۹۲/۷/۸ ۱۸:۲۶
[quote name="دكتر سبحان ناصري"]آقای نائبی بهتر است علاوه بر مشاعره اطلاعاتی هم به ما بدهید. دوستان دیگر نیز اگر اطلاعات ادبی دارند کمک کنند. برای مثال شعر استاد شاهد را تحلیل بکنید. منظورم همان شعرشناسی است که چند بار اشاره کرده اید. ممنون می شوم.[/quote]
1 ـ استاد شاهد با انتخاب یکی از بحور معروف شعری در وزن "مفعول ُ فاعلاتن مفعول ُ فاعلاتن" شعر خود را سروده اند.
2 ـ هر از چند گاهی گریزی به غزل معروف سعدی زده و نیم مصرع هایی از آن را امانت گرفته اند.
3 ـ "ان" در آخر ابیات به عنوان "ردیف" و "ار" ماقبل "ان" نیز در نقش قافیه است.
4 ـ سبک غزلیات ایشان عراقی است لیکن گاهی در واژه های بین قرن هفتم و پانزدهم به تلاطم می افتد.
5ـ مضمون و ترکیبات شعر استاد شاهد با تکیه بر غزل "سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل" است ولی قافیه های ایشان تقریباً همگی از غزل زیر برداشته شده است:
[quote]فـراق دوسـتانش بـاد و یـاران
که ما را دور کرد از دوستداران
دلـم در بنـد تنـهایی بفـرسـود
چـو بلبل در قفـس روز بهـاران
هـلاک ما چنان مهـمل گـرفـتند
کـه قتل مـور در پای ســواران
به‌خیل هر که می‌آیم به‌زنهار
نمی‌بینـم به‌جـز زنهارخواران
نـدانسـتم کـه در پایان صـحبت
چنیـن باشـد وفای حـق گـزاران
به‌گنـج شـایگان افتـاده بـودم
ندانسـتم که بـر گنـجنـد مـاران
دلا گــر دوسـتی داری، به‌ناچار
ببایـد بُــردنت جـور هـــزاران
خـلاف شـرط یارانسـت ســعدی
کــه بـرگـردنـد روز تیـر باران
چه خوش باشد سری در پای یاری
به‌اخلاص و ارادت جان سپاران[/quote]
۹۲/۷/۸ ۱۷:۵۵
[quote name="استاد اژدری شاهد"]
رفتی و گریه کردم،چون ابر در بهاران
سیلی ز دیدگانم جاری چو آبشاران
[/quote]
ای شاهد بزرگم احسنت صد هزاران
کاینگونه می سرایی بر ما ضعیف حالان

ببخشید فقط یک لحظه حس درونی بود. می دانم ضعیف است.
۹۲/۷/۸ ۱۷:۵۲
آقای نائبی بهتر است علاوه بر مشاعره اطلاعاتی هم به ما بدهید. دوستان دیگر نیز اگر اطلاعات ادبی دارند کمک کنند. برای مثال شعر استاد شاهد را تحلیل بکنید. منظورم همان شعرشناسی است که چند بار اشاره کرده اید. ممنون می شوم.
۹۲/۷/۸ ۱۷:۵۰
آقای نائبی عزیز! دست مریزاد بر این روح لطیف و ادبیات قوی. یار من به چندین هنر آراسته است. واقعا از خواندن شعر زیبا و پاسخ زیرکانه تان به وجود آمدم. استاد شاهد از رفتن اظهار ناراحتی می کند و شما از آمدن اظهار خوشحالی می کنید. همان وزن و همان قافیه را گرفته اید و خیلی زیبا گفته اید. من که شعرشناس نیستم ولی همینکه حس خوبی به من می دهد متوجه می شوم که روح این شاعر لطیف و پاک است.
۹۲/۷/۸ ۱۱:۵۳
[quote name="محمدصادق نائبی"]باز آمدی به پیشم ای فخر نامداران!
از شوق گریه کردم چون ابر در بهاران

شاید شود فراموش ، شمس و قمر از این هوش
از دل نشد به یک دوش ، آن بهترینِ یاران

عهدی چنین که بستن ، نتوان دگر شکستن
نتوان دگر گسستن ، در پیچ روزگاران

گر دشمنی بخواهی با من کنی تو گاهی
آن را نکن ز راهی، می کرده اند عیاران

نبود نیاز ما را شمشیر نابکاران
تیغ فراق یاران ، بدتر ز تیرباران

مهر تو را که صادق ، دارد به دل ز سابق
هرگز نبود ناطق ، الا به دوستداران[/quote]
طیب الله انفاسکم،ماشاءالله،احسنتم،آفرین وهزاران آفرین مهندس
۹۲/۷/۸ ۱۰:۴۰
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نگنجد!
۹۲/۷/۸ ۰۶:۰۰
باز آمدی به پیشم ای فخر نامداران!
از شوق گریه کردم چون ابر در بهاران

شاید شود فراموش ، شمس و قمر از این هوش
از دل نشد به یک دوش ، آن بهترینِ یاران

عهدی چنین که بستن ، نتوان دگر شکستن
نتوان دگر گسستن ، در پیچ روزگاران

گر دشمنی بخواهی با من کنی تو گاهی
آن را نکن ز راهی، می کرده اند عیاران

نبود نیاز ما را شمشیر نابکاران
تیغ فراق یاران ، بدتر ز تیرباران

مهر تو را که [b][i]صادق[/i][/b] ، دارد به دل ز سابق
هرگز نبود ناطق ، الا به دوستداران

اخبار روز