بسمه تعالی
با سلام و عرض ادب خدمت برادر عزیرم حجت الاسلام والمسلمین محمود احمدی میانجی که شما رو یکی از افتخارات شهرستان در حیطه فرهنگی میدانم و همواره خاندان شما برای شهرستان میانه باعث مباهات و افتخار بوده و هست.
برادر و استاد عزیزم چند ماهی قبل که قدمتش شاید به سال هم رسیده است ندای امید و جنبشی در سطح کلان در شهرستان آغاز نمودید که باعث تعجب و تحسین و انتقاد همگان بود و عرضه و تقاضا ها را بالا برد البته از شما و خاندان جلیل تان غیر از این انتظار نمی رفت .
ولی بیدق این جریان یا کلا خاموش شده یا در کوچه پس کوچه های بحث های اعتقادیتان انزوای خاطر برگزیده است یا شاید مباحث دینی را بر حاکمیت سیاسی افکارتان برای پیشبرد اهداف شهرستان صلاح دیدید یا مناصب جدید که اختیار کرده اید در سطح کشوری برایتان اولویت بیشتری داشت.
استاد عزیز اول روی سخن را با شما اینگونه آغاز می کنم و رزومه ای از شهرعزیزم برای شما بازگو میکنم :
اول انقلاب بود همان بحبوحه پیروزی حق علیه طاغوت زمان ؛صحبای منیت ها چهارچوب شهرمان را حصار کرد و اختلاف افکاری علمای شهررا باعث شد ونتیجه آن انزوا و خداحافظی سیل کثیری از علما و روشنفکران شهربود. البته نامه حضرت امام خمینی (ره) ختم کلام و راهگشای بسیاری از مشکلات شهر بود.
ولی هر چه شد دستهای که میتوانست دست در دست هم دیوارهای شهرم را با عزت بنا کنند ؛رفتند و سکوی پرتاب کشورم شدند البته این برای شهرمان بد نبود که بازوهای توانمند در سطح کشوری داشته باشد.ولی دوری آنقدر زیاد شد که دیگر میلی برای وصال نبود و گاها فرزندان شهرم دیارشان را فراموش کردند و یادشان رفت مرز بی مرز شهرشان و چشمان منتظر مردمان آن و خاک این دیار که مانند مادری مهربان منتظر آنها ست.
القاب و نام های که ما سالهای انتظار از نزدیک دیدنشان را داشتیم.
هرچه بگوییم از دردهایمان در این سالها کم نمی کند .درگیر اختلاف نمایندگان بودیم ودم نزدیم ؛اتوبان فراموشمان کرد و قهروار از کنارمان گذشت و مهمانسراهای خالی جاده قدیم نصیب مان شد تحمل کردیم ؛بهترین پتانسیل آبی ایران را داشتیم ؛ولی فقط داشتیم؛ نه بهره برداری و نه نفعی طوری که زنجان ها برای بردن غنایم از منابع ما اقدام کردند و طارم خود را سهیم در آب سد آی دوغموش دید در حالی که بیشتر روستاهای اطرافش از آن سد عظیم بی بهره اند چون ما اصولا صاحب نداریم ؛در حیطه درمان کمبود دکتر ومتخصص و امکانات و ضعف مدیریت اجرائی به حدی بیداد کرد که در دور افتاده ترین روستا الان دارو برای توزیع نداریم و مردمی که کسی برای ستاندن دادشان ندارند ؛ در حیطه راه سازی انگار در نقشه کشور نام میانه زیر پونس افتاده واز دید مسئولان غائب است میدانید روستاهای داریم که حتی راه رفت و آماده آسفالته ندارند در ایام عادی رفت و آماد سخت است و ایام زمستان که کارشان با کرام کاتبین ؛ نمیدانم شنیده اید که زن حامله ای سال پیش با هلی کوپتر به تبریز عازم شد علتش را می دانید چرا ؟ مسئولین اداره راه واقف ترند ؛عنوان بیکارترین شهر کشور را یدک می کشیم یعنی اقصاد؛ صنعت و زندگی تعطیل ؛پادگان میانه در سکوت کامل در حال کوچک شدن است وخبری از معترض یا بیدادگری نیست.
سخن کوتاه کنم .برادر عزیزم این ویژگیهای شهر من وشماست و سفره دردی که اگر بگشاییم و پهنش کنیم جمع کردنش کار یک ایل مسئول هم نیست. حال چگونه راضی شده اید در اول فصل؛ تیم تازه ترکیب خود را بی مربی راه کنید ما به وجودتان نیاز داریم .
شاید جریان دهقان فداکار که در زیر فرش های امامزاده اسماعیل (ع) بزرگوار تدفین واقعی شد شمار را ترساند .که در این دیار اگر شمع و علم عدالت خواهی هم دست بگیری و به راه راست هدایتشان کنی کسانی هستند که سریعا تدفینتان می کنند .چون او اسطوره کشوری بود ولی در شهرما برای اخذ وام برای امرار معاشش دست به دامن امام جمعه محترم شهرمان شده بود آنهم بارها.
این ها بر همه ما مبرهن و از مطلع شمس نیز واضح تر است ولی شما به لباس مبارک پیمبر رحمت (ص) مزین هستید همان مرد والای که در طایف سنگ بارانش کردند و از شهر مادریش مکه بیرونش رانندن ولی چنان به کار و هدفش ایمان داشت که توانست همان شهر رانده شده مادریش را به پایتخت دینی دنیای اسلام تبدیل کند شما از جنس این عزم و اراده میشناسیم.
حقیر شاهد بودم که توانستید از تمام نمایندگان اعصار مختلف شهرستان نفر بگیرید یعنی در شهر به کلامتان حرمت قائل شدند جوانان و انبوه مردم که به سمتتان می آمدند و ندای بیعت سر می دانند. ولی همیشه خر مگس های نیز دور شیرینی جمع میشوند ولی نور عدالت و حق طلبی همیشه فروزان است
در آخر اینگونه میگوییم حقیر از نسل گذشته شهرم که همیشه درذهنم متهم به خیانت شان کردم به خاطر تمام سکوت ها و انزواها شخصی را یافته بودم که علم اتحاد و همدلی دست گرفته بود و کورسوی امیدی در دل ما روشن کرده بود نگذارید این کور سوی امید نیز مانند تمام آمال و اوهاممان به فراموشی سپرده شود.
من الله توفیق