کد خبر: ۴۳۱۱۲
۱۰۸۵ بازدید
۰ دیدگاه (۰ تایید شده)

اشاره به سخنان امام صادق

۱۳۹۴/۴/۹
۲۲:۳۹
اشارات - زمستان سال 1392 شماره 153 - نگاهی به سخنان عرفانی امام صادق علیه السلام در کتاب مصباح الشریعه کلمات کلیدی ماشینی : امام صادق علیه‌السلام، توحید، عرفان، خدا، عارف، توکل، خداوند، صادق علیه‌السلام در کتاب مصباح، اشاره بی گمان آبشخور اصلی عرفان اسلامی، سخنان اهل بیت علیهم السلام است، و عرفان، مایه های اصلی خود را از روایات معصومان علیهم السلام گرفته است. چنان‎که شهید مطهری در این باره می نویسد: زندگی و حالات و کلمات و مناجات های رسول اکرم صلی الله علیه و آله سرشار از شور و هیجان معنوی و الهی و مملو از اشارات عرفانی است. دعاهای رسول اکرم صلی الله علیه و آله، فراوان مورد استشهاد و استناد عرفا قرار گرفته است. امیرمؤمنان علی علیه السلام که اکثریت قریب به اتفاق اهل عرفانٰ، سلسله های خود را به ایشان می رسانند، کلماتش الهام بخش معنویت و معرفت است. (مطهری، 1381: ج 2: 93) شهید مطهری می افزاید: دعاهای اسلامی، مخصوصاً دعاهای شیعی، گنجینه ای از معارف است. آیا با وجود این همه منابع، جای این هست که ما برای یافتن سرچشمه عرفان اسلامی، در جست‎وجوی یک منبع خارجی باشیم؟. .. مستشرقین در جست‎وجوی منبعی غیر از اسلام هستند که الهام بخش معنویت های عرفانی باشد، و این دریای عظیم را نادیده می گیرند. آیا می توانیم همه این منابع اعم از قرآن و حدیث و خطبه و احتجاج و دعا و سیره را انکار کنیم؟ خوشبختانه اخیراً افرادی مانند نیکلسون انگلیسی و ماسینیون فرانسوی که مطالعات گسترده ای در عرفان اسلامی دارند و مورد قبول همه هستند، صریحاً اعتراف دارند که منبع اصلی عرفان اسلامی، قرآن و سنت است». (همان: 95 و 96) از این رهگذر، سخنان امام صادق علیه السلام نیز سرشار از آموزه های عرفانی است؛ چنان‎که بسیاری از موضوعاتی که ایشان بیان فرموده، در روزگاران بعد، از سوی عارفان بزرگی چون خواجه عبدالله انصاری در کتاب های منازل السایرین و صد میدان؛ عزالدین محمود کاشانی در کتاب مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه؛ ابوالقاسم قشیری در الرسالة القشیریه؛ خواجه نصیرالدین طوسی در اوصاف الاشراف تحریر شد. همچنین، امام صادق علیه السلام، خود نیز افزون بر اینکه در کتاب مصباح الشریعه آشکارا از عارف و عرفان و معرفت سخن گفته، در پرداخت برخی موضوع‎های اخلاقی در این کتاب، چاشنی و رنگ معرفت و عرفان نیز به آن افزوده است. آنچه در این نوشتار می آید، بازتاب جلوه های عرفانی است در سخنان امام صادق علیه السلام در کتاب شریف مصباح الشریعه. 1. عارف کیست؟ امام صادق علیه السلام در تعریف «عارف» می فرماید: عارف، وجودش با مردم است، ولی قلبش پیش خداست. اگر به اندازه چشم برهم زدنی از خدا غافل شود، در اثر اشتیاقی که به او دارد، قالب تهی می کند. عارف، امین وقایع و رخدادهایی است که مربوط به خداست [و آنچه از تقدیرات خداوند که درباره جهان هستی است و او از آنها باخبر می شود، به کسی نمی گوید.] عارف، خزانه دار اسرار خداوند است [و هیچ گاه اسرار خدا را برای دیگران فاش نمی کند.] عارف، معدن انوار الهی و مایه رحمت خداوند بر خلق اوست. او حامل علوم الهی، و میزان شناخت فضل و عدالت الهی است. عارف کسی است که از خلق و خواستن ها و از دنیا بی نیاز است، و برای او جز خدا مونسی نیست و گفتار او و اشاره و نفس او برای خداوند است. پس او در گلزارهای قدسی سیر می کند، و از لطایف فضل خداوند، توشه برمی دارد و معرفت، اصل و ایمان، فرع است. (امام صادق علیه السلام، 1361: 408) 2. توحید آنچه عارفان در تعریف «توحید» گفته اند، فراتر از آن است که بگوییم: «توحید، یعنی خدا یکی است و دو تا نیست». این تعریف، پایین ترین مرتبه توحید است. توحید در نگاه عرفا آن است که شخص در اثر سیر و سلوک به مقامی برسد که جز خدا نبیند، از غیر خدا رها باشد و همه هستی را تنها در تصرف خدا ببیند. (نک: انصاری، 1385: 815) به تعبیر خواجه عبدالله «توحید، یکتا گفتن و یکتا دانستن و یکتا دیدن است». (انصاری، 1388: 210) امام صادق علیه السلام سجده نماز را فرصت مناسبی برای ظهور حقیقت توحید به معنایی که گفته شد می‎داند و در این باره می فرماید: آن که در سجده، تقربش به خداوند، خالصانه باشد، از خداوند دور نمی شود، اما کسی که در حال سجده، به غیر خدا توجه نمود [و جز او دید]، به خداوند، اسائه ادب کرده است. بنابراین، اگر شخص در سجده، غیر خدا را ببیند و به غیر او توجه کند، از توحید دور شده و به حقیقت توحید دست نیافته است. (امام صادق علیه السلام، 1361: 189 و 190) علامه طباطبایی درباره آثار علمی و روحی دستیابی به عالَم «توحید» می نویسد: «رهروان راه کمال، از نقطه ای که رهسپار می شوند تا نقطه ای که آرامش می یابند، در طول راه، مشاهدات زیادی [با چشم قلب] دارند که از دیده و دل خاک نشینان جهان ماده، پنهان است. این رهروان، هنگامی که وارد مرحله توحید شدند و پای بر روی بساط قرب نهادند، همه را از آنِ حق می بنند و ادعای دروغین خود را پس می گیرند. آن وقت است که بزرگ‎ترین راحتی را درمی یابند و از همه رنج و تعب آزاد می شوند و از همه ترس و اندوهی رهایی می یابند؛ زیرا درمی یابند که چیزی را در حقیقت مالک نیستند تا از رسیدن آسیبی بترسند، یا از آسیبی که رسیده باشد اندوهگین گردند؛ چنان که در قرآن کریم آمده است: "آنها که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس استوار ماندند، فرشتگان بر آنها نازل می شوند [و می گویند] مترسید و اندوهگین مشوید و خشنود شوید با دریافت مژده بهشتی که نوید داده می شدید؛ ما سرپرستان و اولیای شما در دنیا و آخرت هستیم" (فصلت:30 و 31) و باز در آیه دیگری می خوانیم: "إِنَّ أَوْلِیاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ؛ آگاه باشید که اولیای خدا را نه ترسی است و نه اندوهگین می شوند". (یونس: 62) آن وقت است که تلخ و شیرین، زشت و زیبا، و فراز و نشیب جهان نزد ایشان یکسان می شود و زندگی دیگری می یابند و جهان و آنچه را در آن است با چشم دیگری می بینند؛ چنان که در قرآن آمده است "أَوَ مَن کانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ؛ آیا کسی که مرده بود، پس زنده اش کردیم و برای وی نوری قرار دادیم که به آن در میان مردم راه می رود، مانند کسی است که در تاریکی هاست". (یونس: 62) سرانجام آنکه این رهروانی که به مقام توحید رسیدند، خودشان و هرچه داشتند از آنِ خدا می شود که برای خدا باشد، خدا نیز برای او خواهد بود». (طباطبایی، 1385: 202 و 203) 3. رضا خواجه نصیرالدین طوسی درباره چیستی و آثار مقام رضا می نویسد: رضا خشنودی است، و آن ثمره محبت است و مقتضای عدم انکار است؛ چه در ظاهر و چه در باطن و چه در دل، و چه در قول و چه در فعل؛ و اهل ظاهر را مطلوب آن باشد که خدای تعالی از ایشان راضی باشد تا از خشم و عقاب او ایمن شوند، و اهل حقیقت را مطلوب این باشدکه از خدای تعالی راضی باشند، و آن چنان باشد که ایشان را هیچ حالی از احوال مختلف مانند مرگ و زندگی، و بقا و فنا، و رنج و راحت، و سعادت و شقاوت، و غنا و فقر، مخالف طبع او نباشد [و از همه به طور مساوی راضی باشد] و یکی را بر دیگری ترجیح ننهد؛ چه، وی می داند که همه این امور یاد شده از سوی خداوند است، و چون محبت خداوند را در دل دارند، پس چیزی جز اراده خداوند نطلبند، و هرچه پیش آید، بدان راضی باشند. درباره یکی از بزرگان مرتبه «رضا» گفته اند که هفتاد سال عمر یافت و در تمام این مدت هیچ گاه نگفت: کاش فلان مسئله اتفاق نمی افتاد یا کاش فلان مسئله اتفاق می افتاد. از بزرگی پرسیدند: از مقام "رضا" چه بهره ای یافته ای؟ گفت: از مرتبه رضا بویی به من نرسیده است، ولی اگر از وجود من پلی بر دوزخ سازند و خلایق اولین و آخرین را بر آن پل گذرانند و به بهشت رسانند، و مرا تنها، در دوزخ کنند، در دل من خطور نکند که چرا بهره من، تنها، این است، و بهره دیگران، بهشت است. ... صاحب مرتبه رضا همیشه در آسایش باشد؛ چه، او را بایست و نبایست نباشد، و هرکس به «رضا» رسید، به بهشت رسید، و در هرچه نگرد، به نور رحمت الهی نگرد؛ چه، باری تعالی به وجودآورنده همه موجودات است، و اگر وجود چیزی را نپسندد، محال است آن چیز به وجود آید. پس، از همه امور، راضی باشد، و در نتیجه، نه بر چیزی که از دست دهد، متأسف گردد، و نه بر چیزی که به دست آورد، شادمان شود. (طوسی، 1377: 87 ـ 89) امام صادق علیه السلام درباره مقام رضا می فرماید: معنای رضا آن است که شخص، هم نسبت به آنچه مورد پسند اوست و هم نسبت به آنچه ناپسند است از همه اختیارات خود، فانی است. [یعنی در برابر خداوند، از خود اختیاری ندارد و در واقع، آنچه خدا اختیار می کند، او هم همان را اختیار می کند.] هر کس از خدا راضی است، موجب می شود خدا نیز از او راضی باشد. رضا، کلمه ای است که همه معانی بندگی در آن نهفته است. [یعنی کسی که به مقام رضا رسید، در واقع به مقام بندگی پروردگار نیز دست یافته است.] رضا، موجب شادمانی قلب می شود. از پدرم محمدباقر علیه السلام شنیدم که فرمود: علاقه مند شدن و تعلقِ خاطر بنده به چیزهای که از مال و ثروت دنیا به اومی رسد [در حقیقت، نوعی] شرک [باطنی] است. [زیرا آن علاقه سبب می شود شخص، این امور را ـ به صورت مستقل ـ در زندگی خود مؤثر بداند و بدین گونه در مؤثّر بودن، برای خدا شریک قائل شود.] همچنین تعلق خاطر و علاقه مند شدن به آنچه فعلاً در دست ندارد، [نوعی] کفر است. [چرا که این علاقه، حکایت از آن می کند که آن شخص ایمان واقعی به خدا ندارد و خدا را مؤثر در امور زندگی نمی داند، بلکه آن مال و منال را مؤثّر می داند.] من تعجب می کنم از کسی که مدعی بندگی خداست، ولی در مقدرات خود، با خدا منازعه و اعتراض و شکوه می کند؛ حال آنکه بندگان عارف خداوند، هیچ گاه در برابر مقدرات خداوند، به نزاع برنمی خیزند. (امام صادق علیه السلام، 1361: 385 و 386) 4. بندگی و عبودیت «عبودیت یعنی اینکه شخص، خود را مالک [حقیقی] دارایی های خود نداند [بلکه فقط خداوند را مالک دارایی های خود بداند] و اینکه همه سود و زیان های زندگی را [در واقع] از سوی خداوند بداند، نه از طرف اسباب ظاهری». (انصاری، 1386: 195) عین القضات همدانی می نویسد: «بزرگی را پرسیدند عبودیت چیست؟ گفت: آن‎گاه که تو از [پرستش غیر خدا] آزاد گشتی، به عبودیت خواهی رسید و بنده او خواهی شد». (همدانی، بی تا: 261) ملاصدرا می نویسد: «عبودیت، شریف ترین مقاماتی است که خداوند، پیامبرش را به این صفت ستایش نمود و فرمود: "سبحان الذی أَسریٰ بِعَبْده؛ منزه است خدایی که عبدِ خود را سِیر داد". (اسراء: 1) عیسی مسیح علیه السلام هم به این مقام عبد خدا بودن، افتخار کرد و فرمود: "اِنّی عَبْدُالله؛ من عبد خدا هستم". (مریم: 30)؛ چنان که حضرت علی علیه السلام نیز فرمود: "اِلهی کفی بی فَخراً اَن اَکونَ لَک عَبداً؛ خدایا، این افتخار مرا بس که بنده تو باشم". در تفسیر نیشابوری نیز آمده است: مقام عبودیت، شریف تر از مقام رسالت است؛ چرا که نبی در اثر عبودیت، از خلق به سوی خدا برمی گردد، ولی در اثر رسالت، از خدا به سوی خلق بازمی گردد. با توجه به همین نکته است که در تشهد نماز، نخست، به عبودیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سپس به رسالت او شهادت می‎دهیم و می‎گوییم: «و اَشهدُ اَنَّ محمداً عبدُه و رسولُه». (ملاصدرا، 1386: 105) امام صادق علیه السلام در کتاب مصباح الشریعه اشاره می‎کند که اگر کسی موفق شود به مقام عبودیت برسد، در این صورت، به ربوبیت می رسد؛ یعنی وجود او مظهر اسما و صفات پروردگار می‎شود و به رنگ خداوند درمی آید. سخن آن حضرت در این باره چنین است: العبودیهُ جَوهر کنهُها الربوبیته، فَما فَقَد مِن العبودیةُ وُجِد فی الرّبوبیةِ، و ما خفی عن الروبیته اُصیب فی العبودیه؛ بندگی خدا، جوهری است که حقیقت و باطن آن، رسیدن به مقام ربوبیت است. پس هرآنچه رابنده در اثر عبودیت [از لذات و رفاه و شادی ها] از دست داد، آن گاه که به مقام ربوبیت رسید، آنها را می یابد؛ و هر آنچه از ربوبیت بر ما پنهان است، در عبودیت، آشکار خواهد شد. (امام صادق علیه السلام 1361: 11) امام خمینی رحمه الله در کتاب آداب الصلوة در توضیح این عبارت می فرماید: کسی که با قدم عبودیت، سیر کند و داغ بندگی بر پیشانی خود نهد، به عزت «ربوبیت» دست خواهد یافت. طریق وصول به حقایق ربوبیت، سر در مدارج عبودیت است؛ و آنچه در عبودیت از انیت و انانیت مفقود شد، در سایه حمایت ربوبیت، آن را می یابد، تا به مقامی می رسد که حق تعالی، گوش و چشم و دست و پای او می شود؛ و چون شخص از تصرفات خود [و ازاین پندار که خود را تصرف کننده در امور بداند، نه خدا را] گذشت، و مملکت وجود را یکسره تسلیم حق کرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و در عزّ ربوبیت فانی شد، در این هنگام، صاحب خانه (خداوند) خود، متصرف در امور بنده می شود. پس در این هنگام تصرفات بنده، تصرف الهی گردد؛ چشم او الهی شود و با چشم حق بنگرد، و گوش او گوش الهی شود و به گوش حق بشنود. (امام خمینی رحمه الله، 1373 8 و 9) امام صادق علیه السلام باز درباره عبودیت در کتاب مصباح الشریعه فرمود: «عبودیت، گذشتن از همه چیز در راه خداست، و این صفت آن گاه برای انسان تحقق می یابد که نفس خود را از هوا و هوس بازدارد و نفس خود را به انجام کارهایی وادار کند که مورد کراهت اوست». (امام صادق علیه السلام، 1361: 11) 5. توکل
کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

اخبار روز