دریک شب سرد زمستانی ره گم کرده ی نا بلدی وارد روستایی شد سگهای روستا پارس کنان یورش آوردند مرد نابلد خم شد تاشاید سنگی بردارد و سگها را براند اما نتوانست حتی یک سنگ بیابد چون که تمام سنگها یخ زده وبه زمین چسبیده بودند!تا اینکه فرصت تلف شد وسگها پاچه اش را گرفتند.در این حین با خود می گفت:عجب روستای خراب شده ای آمدم سنگها را بسته وسگها را آزاد کرده اند!
:
علاوه بر حزن و اندوه به خاطر از دست دادن اين قهرمان بين المللي، خجلت و شرم نيز بر پيشاني ما مي ماند كه يك لات بي سر و پا در انظار عمومي در شلوغترين نقطه كرج با ضربات ناجوانمردانه چاقو زندگي چنين قهرماني را به پايان برساند. دنيا چه قضاوتي به ما مي كند؟ اگر روزي بشنويم دل پيرو در ايتاليا به قتل رسيد چه قضاوتي درباره ايتاليا مي كنيم؟ اميدوارم دستگاه قضايي مثل هميشه با قاطعيت با قاتلان اين جهان نام برخورد كند تا درس عبرتي براي معدود و محدود بي سر و ته ها و لاتهاي خيابانها و جاده هاي كشور باشد.