به دنبال تعطیلی مدارس در استان آذربایجان شرقی این سوال در ذهن همشهریان میانه ای شکل گرفته است آیا نمی شد با استفاده از ماشین آلات و نیروهای موجود در منطقه تعطیلی را به حداقل رساند و تعطیلی صرفا به آن قسمت از مدارس که راه های دسترسی به آن امکان باز شدن نداشت محدود می شد.
خیابان های داخل شهر امکان باز شدن نداشت؟ کوچه های داخل شهر امکان تمیز شدن نداشت. میانه یعنی داخل معدن در ارتفاع منفی 500 احداث شده است یا در ارتفاع بیش از 8352 متر که امکان دسترسی برای ماشین های سنگین و سبک ندارد.
شهید باکری برای خیلی از ماها آشناست ببینین ایشون چگونه مشکلات را حل می کرد ما چطور ؟ کلا با تعطیلی صورت مساله را پاک می کنیم.
چند خاطره از شهید باکری كجاست اين آقاي شهردار کجاست تا ببيند ؟
وقتي آقا مهدي ، شهردار اروميه بود ، يك شب باران شديدي باريد . به طوري كه سيل جاري شد . ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه هاي امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد .پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه ها كه تا زير زانو مي رسيد ، به كمك مردم سيل زده شتافت .در اين بين ، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد ، از مردم كمك مي خواست .تمام اسباب و اثاثية پيرزن در داخل زير زمين خانه آب گرفته بود . آقا مهدي ، بي درنگ به داخل زيرزمين رفت و مشغو ل كمك به او شد .كم كم كارها رو به راه شد . پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت : خدا عوضت بدهد مادر ! خير ببيني .نمي دانم اين شهردار فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از غيرت و شرف شما را ياد بگيرد آقا مهدي خنده اي كرد و گفت :راست مي گويي مادر ! اي كاش ياد مي گرفت .
پالتوي مهدي
يك روز كه مهدي از مدرسه به خانه آمد ، از شدت سرما تمام گونه ها و دست هايش سرخ و كبود شده بود .پدرش همان شب تصميم گرفت براي او پالتويي تهيه كند . دو روز بعد، با پالتوي نو و زيبايش به مدرسه مي رفت ؛ اما غروب همان روز كه از مدرسه بر مي گشت با ناراحتي پالتويش را به گوشة اتاق انداخت . همه با تعجب او را نگاه كردند . او در حاليكه اشك در چشمش نشسته بود، گفت : چه طور راضي شوم پالتو بپوشم ، وقتي كه دوست بغل دستي ام از سرما به خود مي لرزد؟