
در سرای زندگانی جنگ قدرت تا به کی
این همه تعجیل کردن بهر ذلت تا به کی
با محبت دشمنی نابود و خنثی می شود
زندگانی بهر صلح است ، جنگ و نفرت تا به کی
ما که از اول همه اولاد آدم بوده ایم
بعد با شمشیر و ترکش ، مرگ عزت تا به کی
جنگ از آغاز خلقت یکه تازی کرده است
این همه فکر جدایی رو به سرعت تا به کی
زشت باشد هر که را در دل عداوت پرورد
مهربانی خوشتر است آزار و محنت تا به کی
عشق را فریاد کن تا گوش هستی پر شود
زندگی معنا پذیرد روز حسرت تا به کی
آسمانی می شوی با مهربانی خو کنی
بیش از نامهربان ، در جنگ سبقت تا به کی
ای « وصال » این شعر هم این گونه می گردد تمام !
رشته ها را پنبه کردن فوت فرصت تا به کی
وصال میانه ای