امروز بعد از مدت ها، حدود ساعت 12 ظهر گذرم به مرکز شهر افتاد. خیابان شهید رحیمی را که به سمت میدان آزادی حرکت می کردم به شدت شلوغ بود. فرصت کمی داشتم و سعی کردم از خیابان فرعی شهید موسوی(حاج مراد) به سمت شهرداری بروم تا شاید کمتر در ترافیک بمانم. آنجا هم آنقدر ها خلوت نبود، در دو طرف خیابان ماشین ها پارک شده بودند و در فضای اندکی که باقی مانده بود به سختی اتومبیل ها از کنار هم رد می شدند. وارد تقاطعی شدم که به بانک مهر اقتصاد می رسد چون راه مستقیم به شدت شلوغ بود و راه تقریبا قفل شده بود. چند ماشین هم از روبرو و از خیابان اصلی وارد تقاطع شدند و با توجه به پارک بودن ماشین در دو طرف این مسیر کوتاه این راه نیز برای دقایقی مسدود شد چون ماشین ها نه راه پس داشتند و نه پیش. با وجود اینکه عجله داشتم هنوز سر حوصله بودم که شاید دلیلش فایل آموزشی ای بود که گوش می دادم. در این فاصله مسیر قبلی خلوت تر شده بود و توانستم دنده عقب برگردم تا به سمت مرکز بهداشت حرکت کنم. آنجا هم که به تقاطع رسیدم باز وضع به همان منوال بود.
شاید چند سطر بالا بخش تلخی از روزمرگی های بسیاری از همشهریان شده باشد اما برای بنده به حدی ناخوشآیند بود که دیگر فکر نمی کنم در آن ساعت ها گذرم به مرکز شهر بیفتد. بنده تخصصی در امور شهری، شهرسازی یا مسائل حقوقی شهروندی ندارم اما فکر می کنم حق داشته باشم بخواهم در شهرم آسایش و آرامش بیشتری را تجربه کنم و فکر می کنم اگر خیابان چنان شلوغ نبود مردم حوصله ی بیشتر و خُلق و خوی خوش تری داشتند.
از خود می پرسم چه کسی حق دارد یا می تواند این آسایش و آرامش را از ما سلب کند؟ و شاید بهتر باشد بپرسم چه چیزی و چه کسی این حق را سلب کرده است؟
با اذعان مجدد به اینکه در حوزه شهرسازی و مسائل و قوانین آن دانشی ندارم اما در چهارچوب آنچه در این سال ها به عنوان یک دانش آموخته فنی و مهندسی آموخته ام چنین فکر می کنم که ساخت و سازهای بیش از حد و افزایش تراکم در مرکز شهر و عدم گسترش شهر در گستره های جدید و عدم احیاء بافت فرسوده باعث شده است تا امروز خیابان های ما دیگر کارایی عبور ماشین را نداشته باشند و اگر کار چنین پیش برود شاید به شهری تبدیل شویم که جاذبه ی توریستی و شهرتش این باشد که نمی شود با ماشین در آن تردد کرد.
به نظر ساخت و خرید و فروش مسکن برای بخش اندکی از همشهریان چنان سودی داشته که جریمه های سنگین نیز جلودارشان نیست. برای آن ها شهر و شهروند و قانون و مقررات هیچ اهمیتی ندارد، آنها در تلاش اند تا دو واحد بیشتر بسازند و گرانتر بفروشند. جریمه می پردازند، اما همچنان برایشان می صرفد، چون سودشان کلان تر از این حرف ها است.
اما این سود از کجا حاصل می شود؟ آیا این سود به قیمت سلب حق آسایش و آرامش سایر شهروندان بدست نیامده است؟ آیا نتیجه ی آن سخت تر شدن زیست شهری نیست؟ آیا نمی توان با گسترش شهری حساب شده و با محدود کردن دلال ها و سودجویان متخلف قیمت مسکن را کنترل کرد تا اندکی از سنگینی معضل قیمت بالای مسکن کاسته شود؟
به عنوان یک شهروند حق خود می دانم از مسئولین شهر آسایش و آرامش تمام همشهریانم را مطالبه کنم و در مقابل، وظیفه خود می دانم در عمل به این قوانین و مقررات، ایشان را همراهی کنم.