چرا به جای این تعبیر زیبای فاطمه زهرا سلامالله علیها خطاب به زنان مدینه که «چرا از علی میترسید؟ علی مانند ساربانی است که شتر جامعه را آن چنان به مقصد میرساند که حتی زخمی بر بینی آن ننشیند»، تفاسیر دیکتاتور مآبانه از ولایت ارائه میدهیم؟
سایت خبری تحلیلی روشنایی ـ «ولایت فقیه این نیست که جبهه سیاسی برای عدهای خاص باشد که خود را در پشت آن مخفی کنند و بازیهای انتخاباتی خود را به پیش برند»؛ شاید این اولین جمله نسبتاً صریح دکتر احمدینژاد در نقد قرائت رایج در جامعه دربارۀ مقوله مهم و حساس «ولایت فقیه» باشد، اما این جمله بیانگر تمام تفاوت نگاه دکتر احمدینژاد و مهندس مشائی دربارۀ این موضوع با دیگران نیست و نگاهی جامع به سخنان این دو طي این سالها، تفاوت عميق ديدگاهها را نشان ميدهد؛ دیدگاهی که به قول مهندس مشائی چنانچه ارائه گردد، همه آن را خواهند پذیرفت.
پیش از بیان ایجابی و تفصیلی این دیدگاه، از آنجا که سخنان مهندس مشائی همواره مورد سوء برداشتهایی قرار میگیرد که البته در بسیاری از موارد، به «سوء نیت» هم باز میگردد، لازم است در آغاز ذکر كنیم که این دیدگاه «چه نمیگوید»، اگرچه تجربههای متوالی (بهويژه سخنرانی معروف «مکتب ایرانی») نشان داده است که حتی اگر مستقیماً هم بیان شود که منظور ایشان چه چیز نیست، باز هم مکاران هر آنچه خود میخواهند، از آن ارائه میدهند.
دیدگاه مهندس مشائی دربارۀ ولایت فقیه، در واقع با سلب دو رویکرد نادرست به این مسئله شکل می گیرد: رویکرد نادرست اول، رویکرد «پاپ»گونه به مسئله است که در کشور ما گروهی موسوم به «لیبرالها» به دنبال جا انداختن آن بودند؛ دیدگاهی که براساس آن، ولی فقیه فقط یک معلم اخلاق است که در عمل هیچ قدرت اجرايی ندارد و مسئوليت او فقط به مدیریت امور مذهبی و مساجد و در نهایت صدور بیانیه محدود میشود. مسلم است كه اين ولایت فقیه مد نظر اسلام نیست.
اما رویکرد نادرست دومی که تکیه اصلی این یادداشت بر نقد آن است، نگاهی است که ولایت فقیه را به یک «فرمانده نظامی» تقلیل میدهد. دقت کنید كه بحث ما نفی قدرت نظامی ولی فقیه نیست بلكه نکته اساسی، «تقلیل» جایگاه ولی فقیه به یک فرمانده نظامی است. به عقیده ما این دو رویکرد، چه در تاریخ جمهوری اسلامی و چه در تاریخ صدر اسلام، نه مورد قبول و عمل ائمه معصومین علیهمالسلام بوده و نه امام و مقام معظم رهبري آن را پذيرفته و مبناي عمل قرار دادهاند.
از دیدگاه مهندس مشائی، «ولایت ولی فقیه ابتدا بر قلوب، و متناسب با پذیرش آن، در عمل تجلی مییابد». باز لازم است كه برای دوستان این شبهه را بزداییم که قصد ما گرفتن این نتیجه نيست که «ولی فقیه كنوني بر قلوب حاکمیت ندارد. پس حق عمل ندارد». دو طرف این گزاره نادرست است؛ زيرا نخست آنكه میزان عشق و علاقه کنونی به ولی فقیه ما در تاریخ بیسابقه است و دوم آنكه بحث ما به هيچ وجه بر سر «حق داشتن و حق نداشتن» نیست؛ بلكه «توصیف» آن شیوهای است که واليان معصوم علیهمالسلام وولی فقیه زمان ما در پیش گرفتهاند.
در دیدگاه موجود، ولی فقیه مانند پادشاهی است که مردم به اجبار، چه بخواهند و چه نخواهند، بايد از او تبعیت كنند. این اجبار را نیز «قانون» برقرار كرده است. حال اگر بین این مردم و ولی، محبتی هم وجود آمد، چه بهتر، اما چنانچه علاقه خاصی بین ولی و مردم پدید نیامد، نه مانعی بر سر راه ولی برای اعمال جبر قانونی است و نه بهانهای در دست مردم برای عدم تابعیت.
در دیدگاه مهندس مشائی، حب و تولی ولی از سوي مردم، شرط اعمال ولایت است. منظور از «شرط» شرط قانونی نیست؛ زيرا در اصل جنس رابطه مردم با ولی از جنس قانون نیست. نکته ظریف دقیقاً همین جاست که اگر به آن بیتوجه باشیم، مطلب را وارونه دریافت میکنیم. اباعبدالله الحسین علیهالسلام، قدرت و اراده تصرف در تکوین را دارند. اما چرا از آن استفاده نمیکنند؟ همچنين امیرالمومنین علیهالسلام. جلو بیاییم؛ نقل شده است که هنگام تسخیر لانه جاسوسی، اسناد جاسوسی بنیصدر هم یافت شد و جوانان پیرو خط امام آن را خدمت ایشان بردند. معروف است که حضرت امام، اسناد را زیر پتو گذاشتند و فرمودند: «بماند تا وقتش فرا برسد.»
آیا حضرت امام «قانوناً» حق عزل بنیصدر را نداشتند؟! آیا سیدالشهدا(ع) نمیتوانستند با امداد ملائکه، نسل یزید و یزیدیان را از بين ببرند؟ جواب مثبت است، اما چرا این ولایت اعمال نشد؟ پاسخ اين پرسش چنين است: همان عدم تحقق شرط اعمال آن، یعنی تولی و اقبال عمومی. ولی نیامده است که ریشه باطل را به تنهایی با قدرتهای ماورایی برکند. خود خداوند نيز فرمود: اگر ما میخواستیم، این کار را میکردیم. امام و ولی فقیه دقیقاً متناسب با هدف خلقت انسان، یعنی «رشد»، آمده است تا قلوب مردم را به سمتی راهبري كند که مقصد نهایی است.
ولی فقیه، نايب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و باید دلها را به سمت او هدایت کند. اگر ولی فقیه فرمانده جنگ میشود، جنس فرماندهیاش از جنس اعتبارات موقت ارتشی نیست. او قلوب را فرماندهی میکند. زیرا پیش از این، اختیار آنها را به دست گرفته است. ولی مطلق فقیه، همان طورکه حضرت امام فرمودند، حتی قدرت تعطیل احکام اولیه و تصرف در اموال مردم را دارد. اما نکته مهمی که عدم طرح آن برای جامعه موجب زدگی نسبت به این مقوله مهم میشود، این است که این قدرت اعمال نمیشود، مگر جامعه به آن درجه از حب ولی برسد که موجبات زدگی آنها را فراهم نكند.
بله، علی علیهالسلام در جنگ نهروان چندین هزار تن را از زیر تیغ میگذراند. اما در صفین تسلیم رأی جامعه میشود. دقت کنید، این «تسلیم رأی جامعه شدن» کاملاً متفاوت است با آنچه لیبرال دموکراسی مدرن بیان میكند.در اصل، موضع بحث در این دو متفاوت است. در دموکراسی، بحث از «حق»ی است که فرد منتخب مردم دارد؛ او نماینده مردم است و وظیفه دارد ديدگاههاي ایشان را اجرا كند و «حق ندارد» از آن روي گرداند يا سرپيچي کند. اشتباه مدافعان ولایت فقیه، دقیقاً در همین جا است که خود را وارد بحث «حق» و «تکلیف» كردهاند و كوشيدهاند معادل بحث از حق منتخب مردم، از حق ولی فقیه دفاع کنند. این به معناي آن نيست که بحث حق ولی فقیه بر مردم بحثی گزاف باشد، بلکه در اصل جایگاه آن در اینجا نیست.
وارد شدن به بحث حق ولی در این جایگاه خاص، تنها و تنها خراب کردن یک مقوله زیبای تربیتی و عرفانی است. این درست مثل آن است که در قضیه پندآموزی که دربارۀ بنیصدر ذكر شد، بیاییم بحث کنیم که آیا امام حق داشت آن اسناد را رو کند یا خير؟! چرا ما این بحث زیبا را که «ولی فقیه، "با مردم" حرکت میکند و آنها را رشد میدهد» رها کنیم و بحثهای خشک و اختلاف برانگيز حقوقی را پیش بکشیم؟ باز تکرار میکنم، نه اینکه نمیتوان و نباید بحثهای حقوقی را دربارۀ ولایت فقیه طرح كرد، بلکه نکته بر سر جایگاه طرح یک بحث است. به نظر میرسد همین عدم تشخیص موقعیت مباحث تا کنون، شیوهای برای دفاع از ولایت فقیه را ترویج كرده است که جز اثر معکوس، ثمره چندانی نداشته است.
جمعبندی بحث به اين شكل است که:
1.ولی فقیه بر قلبها حکومت میکند و از این طریق، بر وجود انسانها.
2.این بحث، ربطی به بحث حقوق ولی ندارد. بلکه توصیفی است از روشی که واليان معصوم (ع) و فقیه، آن را در پیش گرفتهاند.
حال چنانچه این نگاه به مقوله عرفانی و اساسی ولایت فقیه، به جامعهای ارائه شود که تصور میکند ولی فقیه، پادشاهی است که چه دوستش بدارند یا ندارند، باید از او تبعیت کنند و او هم کاری به دوست داشتن ما ندارد، چه تحولی اتفاق میافتد؟ چرا به جای این تعبیر زیبای فاطمه زهرا سلامالله علیها خطاب به زنان مدینه که «چرا از علی میترسید؟ علی مانند ساربانی است که شتر جامعه را آن چنان به مقصد میرساند که حتی زخمی بر بینی آن ننشیند»، تفاسیر دیکتاتور مآبانه از ولایت ارائه میدهیم؟ چرا به جای بیان عدم رضایت خود حضرت آقا از نهادهای حکومتی و اشتباهات آنها و بازخواست مسئولان، سعی در توجیه خطاهایمان میكنیم تا مردم آنها را به پای ولی فقیه مظلوم بنویسند؟
آنچه بيان شد، درآمدی بسیار موجز بر نگاه والای مهندس مشائی و دکتر احمدینژاد به مقوله ولایت فقیه بود که بیشتر به رفع شبهات و برداشتهای غلط از آن معطوف ميشد. تفصیل آن، مستندسازی این نگاه به سخنان این دو بزرگوار و تطبیقش با سیره ائمه معصومین (ع)، حضرت امام و مقام معظم رهبری، وظایفی است که انشاءالله حامیان این نگاه برتر به آنها خواهند پرداخت.