کد خبر: ۱۰۰۷۲
۱۱۴۵ بازدید
۰ دیدگاه (۰ تایید شده)

درآمدی بر قرائت متفاوت مهندس مشائی از ولایت فقیه

۱۳۹۲/۲/۵
۱۱:۳۸

چرا به جای این تعبیر زیبای فاطمه زهرا سلام­الله علیها خطاب به زنان مدینه که «چرا از علی می­ترسید؟ علی مانند ساربانی است که شتر جامعه را آن چنان به مقصد می­رساند که حتی زخمی بر بینی آن ننشیند»، تفاسیر دیکتاتور مآبانه از ولایت ارائه می­دهیم؟

 

 

شماره35سایت خبری تحلیلی روشنایی ـ «ولایت فقیه این نیست که جبهه سیاسی برای عده‌ای خاص باشد که خود را در پشت آن مخفی کنند و بازی‌های انتخاباتی خود را به پیش برند»؛ شاید این اولین جمله نسبتاً صریح دکتر احمدی­نژاد در نقد قرائت رایج در جامعه دربارۀ مقوله مهم و حساس «ولایت فقیه» باشد، اما این جمله بیانگر تمام تفاوت نگاه دکتر احمدی­نژاد و مهندس مشائی دربارۀ این موضوع با دیگران نیست و نگاهی جامع به سخنان این دو طي این سال­ها، تفاوت­ عميق ديدگاه­ها را نشان مي­دهد؛ دیدگاهی که به قول مهندس مشائی چنانچه ارائه گردد، همه آن را خواهند پذیرفت.


پیش از بیان ایجابی و تفصیلی این دیدگاه، از آنجا که سخنان مهندس مشائی همواره مورد سوء برداشت­هایی قرار می­گیرد که البته در بسیاری از موارد، به «سوء نیت» هم باز می­گردد، لازم است در آغاز ذکر كنیم که این دیدگاه «چه نمی­گوید»، اگرچه تجربه­های متوالی (به­ويژه سخنرانی معروف «مکتب ایرانی») نشان داده است که حتی اگر مستقیماً هم بیان شود که منظور ایشان چه چیز نیست، باز هم مکاران هر آنچه خود می­خواهند، از آن ارائه می­دهند.


دیدگاه مهندس مشائی دربارۀ ولایت فقیه، در واقع با سلب دو رویکرد نادرست به این مسئله شکل می گیرد: رویکرد نادرست اول، رویکرد «پاپ»گونه به مسئله است که در کشور ما گروهی موسوم به «لیبرال­ها» به دنبال جا انداختن آن بودند؛ دیدگاهی که براساس آن، ولی فقیه فقط یک معلم اخلاق است که در عمل هیچ قدرت اجرايی ندارد و مسئوليت او فقط به مدیریت امور مذهبی  و مساجد و در نهایت صدور بیانیه محدود می­شود. مسلم است كه اين ولایت فقیه مد نظر اسلام نیست.


اما رویکرد نادرست دومی که تکیه اصلی این یادداشت بر نقد آن است، نگاهی است که ولایت فقیه را به یک «فرمانده نظامی» تقلیل می­دهد. دقت کنید كه بحث ما نفی قدرت نظامی ولی فقیه نیست بلكه نکته اساسی، «تقلیل» جایگاه ولی فقیه به یک فرمانده نظامی است. به عقیده ما این دو رویکرد، چه در تاریخ جمهوری اسلامی و چه در تاریخ صدر اسلام، نه مورد قبول و عمل ائمه معصومین علیهم­السلام بوده و نه امام و مقام معظم رهبري آن را پذيرفته و مبناي عمل قرار داده­اند.


از دیدگاه مهندس مشائی، «ولایت ولی فقیه ابتدا بر قلوب، و متناسب با پذیرش آن، در عمل تجلی می­یابد». باز لازم است كه برای دوستان این شبهه را بزداییم که قصد ما گرفتن این نتیجه نيست که «ولی فقیه كنوني بر قلوب حاکمیت ندارد. پس حق عمل ندارد». دو طرف این گزاره نادرست است؛ زيرا نخست آنكه میزان عشق و علاقه کنونی به ولی فقیه ما در تاریخ بی­سابقه است و دوم آنكه بحث ما به هيچ وجه بر سر «حق داشتن و حق نداشتن» نیست؛ بلكه «توصیف» آن شیوه­ای است که واليان معصوم علیهم­السلام وولی فقیه زمان ما در پیش گرفته­اند.

در دیدگاه موجود، ولی فقیه مانند پادشاهی است که مردم به اجبار، چه بخواهند و چه نخواهند، بايد از او تبعیت كنند. این اجبار را نیز «قانون» برقرار كرده است. حال اگر بین این مردم و ولی، محبتی هم وجود آمد، چه بهتر، اما چنانچه علاقه خاصی بین ولی و مردم پدید نیامد، نه مانعی بر سر راه ولی برای اعمال جبر قانونی است و نه بهانه­ای در دست مردم برای عدم تابعیت.


در دیدگاه مهندس مشائی، حب و تولی ولی از سوي مردم، شرط اعمال ولایت است. منظور از «شرط» شرط قانونی نیست؛ زيرا در اصل جنس رابطه مردم با ولی از جنس قانون نیست. نکته ظریف دقیقاً همین جاست که اگر به آن بی­توجه باشیم، مطلب را وارونه دریافت می­کنیم. اباعبدالله الحسین علیه­السلام، قدرت و اراده تصرف در تکوین را دارند. اما چرا از آن استفاده نمی­کنند؟ همچنين امیرالمومنین علیه­السلام. جلو بیاییم؛ نقل شده است که هنگام تسخیر لانه جاسوسی، اسناد جاسوسی بنی­صدر هم یافت شد و جوانان پیرو خط امام آن را خدمت ایشان بردند. معروف است که حضرت امام، اسناد را زیر پتو گذاشتند و فرمودند: «بماند تا وقتش فرا برسد.»

آیا حضرت امام «قانوناً» حق عزل بنی­صدر را نداشتند؟! آیا سیدالشهدا(ع) نمی­توانستند با امداد ملائکه، نسل یزید و یزیدیان را از بين ببرند؟ جواب مثبت است، اما چرا این ولایت اعمال نشد؟ پاسخ اين پرسش چنين است: همان عدم تحقق شرط اعمال آن، یعنی تولی و اقبال عمومی. ولی نیامده است که ریشه باطل را به تنهایی با قدرت­های ماورایی برکند. خود خداوند نيز فرمود: اگر ما می­خواستیم، این کار را می­کردیم. امام و ولی فقیه دقیقاً متناسب با هدف خلقت انسان، یعنی «رشد»، آمده است تا قلوب مردم را به سمتی راهبري كند که مقصد نهایی است.


ولی فقیه، نايب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و باید دل­ها را به سمت او هدایت کند. اگر ولی فقیه فرمانده جنگ می­شود، جنس فرماندهی­اش از جنس اعتبارات موقت ارتشی نیست. او قلوب را فرماندهی می­کند. زیرا پیش از این، اختیار آنها را به دست گرفته است. ولی مطلق فقیه، همان طورکه حضرت امام فرمودند، حتی قدرت تعطیل احکام اولیه و تصرف در اموال مردم را دارد. اما نکته مهمی که عدم طرح آن برای جامعه موجب زدگی نسبت به این مقوله مهم می­شود، این است که این قدرت اعمال نمی­شود، مگر جامعه به آن درجه از حب ولی برسد که موجبات زدگی آنها را فراهم نكند.


بله، علی علیه­السلام در جنگ نهروان چندین هزار تن را از زیر تیغ می­گذراند. اما در صفین تسلیم رأی جامعه می­شود. دقت کنید، این «تسلیم رأی جامعه شدن» کاملاً متفاوت است با آنچه لیبرال دموکراسی مدرن بیان می­كند.در اصل، موضع بحث در این دو متفاوت است. در دموکراسی، بحث از «حق»ی است که فرد منتخب مردم دارد؛ او نماینده مردم است و وظیفه دارد ديدگاه­هاي ایشان را اجرا كند و «حق ندارد» از آن روي گرداند يا سرپيچي کند. اشتباه مدافعان ولایت فقیه، دقیقاً در همین جا است که خود را وارد بحث «حق» و «تکلیف» كرده­اند و كوشيده­اند معادل بحث از حق منتخب مردم، از حق ولی فقیه دفاع کنند. این به معناي آن نيست که بحث حق ولی فقیه بر مردم بحثی گزاف باشد، بلکه در اصل جایگاه آن در اینجا نیست.


وارد شدن به بحث حق ولی در این جایگاه خاص، تنها و تنها خراب کردن یک مقوله زیبای تربیتی و عرفانی است. این درست مثل آن است که در قضیه پندآموزی که دربارۀ بنی­صدر ذكر شد، بیاییم بحث کنیم که آیا امام حق داشت آن اسناد را رو کند یا خير؟! چرا ما این بحث زیبا را که «ولی فقیه، "با مردم" حرکت می­کند و آنها را رشد می­دهد» رها کنیم و بحث­های خشک و اختلاف برانگيز حقوقی را پیش بکشیم؟ باز تکرار می­کنم، نه اینکه نمی­توان و نباید بحث­های حقوقی را دربارۀ ولایت فقیه طرح كرد، بلکه نکته بر سر جایگاه طرح یک بحث است. به نظر می­رسد همین عدم تشخیص موقعیت مباحث تا کنون، شیوه­ای برای دفاع از ولایت فقیه را ترویج كرده است که جز اثر معکوس، ثمره چندانی نداشته است.


جمع­بندی بحث به اين شكل است که:


1.ولی فقیه بر قلب­ها حکومت می­کند و از این طریق، بر وجود انسان­ها.


  2.این بحث، ربطی به بحث حقوق ولی ندارد. بلکه توصیفی است از روشی که واليان معصوم (ع) و فقیه، آن را در پیش گرفته­اند.


حال چنانچه این نگاه به مقوله عرفانی و اساسی ولایت فقیه، به جامعه­ای ارائه شود که تصور می­کند ولی فقیه، پادشاهی است که چه دوستش بدارند یا ندارند، باید از او تبعیت کنند و او هم کاری به دوست داشتن ما ندارد، چه تحولی اتفاق می­افتد؟ چرا به جای این تعبیر زیبای فاطمه زهرا سلام­الله علیها خطاب به زنان مدینه که «چرا از علی می­ترسید؟ علی مانند ساربانی است که شتر جامعه را آن چنان به مقصد می­رساند که حتی زخمی بر بینی آن ننشیند»، تفاسیر دیکتاتور مآبانه از ولایت ارائه می­دهیم؟ چرا به جای بیان عدم رضایت خود حضرت آقا از نهادهای حکومتی و اشتباهات آنها و بازخواست مسئولان، سعی در توجیه خطاهایمان می­كنیم تا مردم آنها را به پای ولی فقیه مظلوم بنویسند؟


آنچه بيان شد، درآمدی بسیار موجز بر نگاه والای مهندس مشائی و دکتر احمدی­نژاد به مقوله ولایت فقیه بود که بیشتر به رفع شبهات و برداشت­های غلط از آن معطوف مي­شد. تفصیل آن، مستندسازی این نگاه به سخنان این دو بزرگوار و تطبیقش با سیره ائمه معصومین (ع)، حضرت امام و مقام معظم رهبری، وظایفی است که انشاءالله حامیان این نگاه برتر به آنها خواهند پرداخت.

لینک خبر : http://roshanaee.ir/news/1076
کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

اخبار روز