کد خبر: ۴۱۹۶۲
۵۲۰ بازدید
۱ دیدگاه (۰ تایید شده)
ورود اسرای آل محمد
۱۳۹۴/۳/۲۰
۱۳:۵۳
وقايعي كه بعد از واقعه عاشورا براي اسرا از كربلا تا مدينه اتفاق افتاد همراه با ذكر تاريخ توضيح فرمائيد؟
پرسش :
وقايعي كه بعد از واقعه عاشورا براي اسرا از كربلا تا مدينه اتفاق افتاد همراه با ذكر تاريخ توضيح فرمائيد؟
پاسخ :
يكي از بزرگترين فجايع بشري در 10 محرم سال 61 هـ ق در سرزمين كربلا توسط امويان به وقوع پيوست هنوز نيم قرني از رحلت پيامبر اسلام سپري نشده بود كه فرزند دختر آن بزرگوار را امت خودش به دستور كسي كه جانشين ظاهري آن حضرت بود به شهادت رساندند و فجايع عظيم ديگري از جمله بريدن سر كشتهها و غارت اموال و به اسارت گرفتن اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ مبادرت ورزيدند.
وقايعي كه بعد از شهادت امام حسين ـ عليهالسلام ـ از كربلا تا مدينه براي اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ اتفاق افتاد خيلي بيشتر از آنست كه بتوان آنها را در پاسخ يك سؤال و بطور مختصر بيان نمود. همچنين بيشتر وقايع را ثبت نكردهاند و يا اگر ثبت شده به تاريخ دقيق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفته. حال در پاسخ اين پرسشگر عزيز بطور خلاصه و فهرستوار به وقايع مهم كه بعد از شهادت امام حسين ـ عليهالسلام ـ كه گويا منظور سؤالكننده كه گفته بعد از واقعه عاشورا، همان شهادت امام حسين ـ عليهالسلام ـ باشد. اشاره ميشود.
سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشكر يزيد بعد از اينكه امام حسين ـ عليهالسلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خيمهها و آزار و اذيت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوي خيمههاي حرم امام حسين ـ عليهالسلام ـ روي آوردند و اثاث و البسه و شتران را به يغما بردند و گاه بانويي از آن اهلبيت پاك با آن بيشرمان بر سر جامهاي در كشمكش بود و عاقبت آن لئيمان جامه را از او ميربودند.[1]
دختران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و حريم او از خيمهها بيرون آمده و ميگريستند و در فراق حاميان و عزيزان خود شيون و زاري مينمودند.
بعد از اين اهلبيت را با سر و پاي برهنه و لباس به يغما رفته به اسيري گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن ميگفتند كه ما را بر كشته حسين ـ عليهالسلام ـ بگذرانيد. چون اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ نگاهشان به كشتهها افتاد فرياد كشيدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از اين قضايا عمر سعد ملعون در ميان يارانش جار كشيد: چه كسي است كه اسب بر پشت و سينة حسين ـ عليهالسلام ـ بتازد! ده كس داوطلب شدند و تن حسين ـ عليهالسلام ـ را با سمّ اسبان لگدكوب كردند.[3]
و همان عصر عاشورا بود كه عمر سعد سر مبارك امام حسين را با خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم ازدي نزد عبيداله بن زياد به كوفه فرستاد و سرهاي ياران و خاندان او را جمع كرده و هفتاد دو سر بود و به همراهي شمر بن ذيالجوشن و قيس بن اشعث به كوفه فرستاد.[4] سپس كشتههاي خودشان را پيدا كرده دفن نمودند ولي جنازه بي سر و زير پاي اسبان لگدكوب شده امام حسين ـ عليهالسلام ـ و يارانش تا روز دوازدهم محرم عريان در بيابان كربلا بود تا اينكه توسط قبيله بنياسد و به راهنمائي امام سجاد ـ عليهالسلام ـ دفن شدند.[5]
شب يازدهم محرم را گويا اسراي اهلبيت در يك خيمه نيمسوخته سپري نمودند در اين رابطه در مقاتل چيزي از احوال اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ نقل نشده ولي ميتوان تصور كرد كه چه شب سختي را بعد از يك روز پر سوز و از دست دادن عزيزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خيمهها و اهانتها و... داشتهاند.
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور كوچ از كربلا به سوي كوفه را ميدهد و زنان و حرم امام حسين ـ عليهالسلام ـ را بر شتران بيجهاز سوار كرده و اين ودايع نبوت را چون اسيران كفّار در سختترين مصائب و هُموم كوچ ميدهند.[6] در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قيس بن قرّه گويد: هرگز فراموش نميكنم لحظهاي را كه زينب دختر فاطمه ـ سلامالله عليها ـ را بر كشته بر خاك افتاده برادرش حسين عبور دادند كه از سوز دل ميناليد... و امام سجاد ـ عليهالسلام ـ مي فرمايد: ... من به شهدا نگريستم كه روي خاك افتاده و كسي آنها را دفن نكرده، سينهام تنگ شد و به اندازهاي بر من سخت گذشت كه نزديك بود جانم بر آيد و عمهام زينب وقتي از حالم با خبر شد مرا دلداري داد كه بيتابي نكنم.[7] (گويا اسراي كربلا را دوبار به قتلگاه ميآورند، يك دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خيام و به درخواست خود اسرا و يك بار هم در روز يازدهم محرم هنگام كوچ از كربلا و به دستور عمر سعد و اين كار عمر سعد شايد به خاطر اين بود كه ميخواست اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ با ديدن جنازههاي عريان و زير آفتاب مانده شكنجه روحي به اسرا داده باشد.)
بعد از اينكه روز يازدهم محرم اسرا را از كربلا حركت دادند به سوي كوفه به خاطر نزديكي اين دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر كوفه نمودند گويا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازههاي كوفه و بيرون شهر سپري كرده باشند در اثر تبليغات عبيدالله بن زياد عليه امام حسين ـ عليهالسلام ـ و خارجي معرفي كردن آن حضرت مردم كوفه از اين پيروزي خوشحال ميشوند و جهت ديدن اسرا به كوچهها و محلهها روانه ميشوند و با ديدن اسرا شادي ميكنند.
ولي با خطابههايي كه امام سجاد ـ عليهالسلام ـ و خانم زينب ـ سلامالله عليها ـ و سايرين از اسرا ايراد ميكند و خودشان را به كوفيان و مردم ميشناسانند و به حق بودن قيام امام حسين ـ عليهالسلام ـ اذعان ميكنند شادي كوفيان را به عزا تبديل ميكنند. در طول مدتي كه در كوفه و در ميان مردم به عنوان اسير جنگي حركت ميكردند سرها بالاي نيزه بود و اسرا در كجاوههاي جا داده شده بودند و آنان كه خيال ميكردند اسرا از خارجيان هستند و بر خليفه يزيد عاصي شدهاند، جسارت و اهانت ميكردند، عدهاي هم از نسب اسرا سؤال ميكردند با اين وضع وارد دارالاماره ميشوند و در مجلس عبيدالله بن زياد كه حاكم كوفه و باعث اصلي شهادت امام حسين، اين ملعون جلوي چشم اسرا و مردم با چوبدستي به سر مبارك ميزد و خود را پيروز ميدان قلمداد ميكرد و كشته شدن امام حسين ـ عليهالسلام ـ را خواست خدا قلمداد مينمود.[8] ولي با جوابهاي كه از جانب خانم زينب و امام سجاد ـ عليهالسلام ـ ميشنيد بيشتر رسوا ميشد.
در خبرها آمده كه ابن زياد بعد از آنكه يك روز (يا چند روز بنا به روايتي) سرها را در كوچهها و محلههاي كوفه گردانيد، آنها را به شام نزد يزيد بن معاويه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستي مخضّر بن تعلبه عائذي و شمر بن ذيالجوشن به شام روانه كرد. دستور داد كه امام سجاد را با غل جامعه دستها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بيجهاز به سوي شام حركت دادند. مدتي كه اسرا از كوفه و شام در حركت بودند را منابع ذكر نكردند چه وقايعي اتفاق افتاده و تنها به برخي بيادبيهاي حاملين سرهاي مبارك از قبيل شراب اشاره دارند و در طول مسير از شهرهاي مختلف گذر ميكردند.
نقل شده كه اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ را سه روز پشت دروازههاي دمشق نگه داشتند تا شهر را آذينبندي كنند و آماده براي جشن و شادي نمايند. در بيشتر منابع نقل شده كه روز اول صفر سر امام حسين ـ عليهالسلام ـ را همراه كاروان اسرا وارد دشمق كردند.[10] واقعه دلخراشي كه براي اسرا اتفاق افتاد اين بود كه عليرغم خواست آن بزرگواران مبني بر ورود به شهر از جاي خلوت و بطور جداگانه از سرهاي مبارك ولي شهر ملعون دستور داد سرها جلوي كاروان اسرا و از دروازه ساعات كه جمعيت انبوهي تجمع كرده بودند وارد كنند، و مردم غافل شام كه از حقيقت ماجرا بيخبر بودند با مشاهده كاروان شادي و هلهله ميكردند و بر سرها اهانت مينمودند. سفر شام براي اهلبيت امام حسين ـ عليهالسلام ـ بسيار تلخ و مصيبتهاي دوران اسارت در اين ديار، برايشان از سختترين مصيبتها بوده است. وقتي از امام سجاد ـ عليهالسلام ـ پرسيدند در سفر كربلا، سختترين مصيبتهاي شما كجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام».[11] در شام نيز اسراي آل محمّد ـ صلي الله عليه و آله ـ را در حالي كه به ريسمان بسته شده بودند، به مجلس يزيد وارد كردند، وقتي بدان حال در پيش روي يزيد ايستادند، سر امام را در برابر يزيد ميگذارند و اين صحنه از سوزناكترين صحنههايي است كه براي امام سجاد و خانم زينب اتفاق ميافتد. چرا كه يزيد ملعون بر سر امام توهين كرده و شماتت ميكند و با قرائت اشعاري خود را پيروز ميدان ميداند و به مردم اجازه حضور ميدهد و در آن مجلس به لبهاي مقدس امام جلوي چشم اسرا خيزران ميزند.[12] گويا در اين مجلس است كه يك مرد شامي به خود اجازه ميدهد و اين جسارت بزرگ را ميكند. دختر امام حسين به نام فاطمه را از يزيد به كنيزي ميخواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زينب روبرو ميشود و بعد از گفتگوئي ميان حضرت زينب و يزيد خانم زينب خطبهاي در مجلس يزيد ايراد ميكنند و شجاعانه به اعمال پليد يزيد اشاره ميكند و يزيد را در مجلس خود رسوا و خار ميكند.
اسرا در مدتي كه در شام بودند بنابر روايتي در يك خرابه صورت زنداني نگهداري ميشدند[13] و در اين مدت يزيد ملعون چندين مرتبه خواست كه امام سجاد ـ عليهالسلام ـ را شهيد كند كه خانم زينب مانع ميشدند.
در مقاتل آمده كه يزيد خطيبي خواست كه در اجتماع مردم صحبت كند و از يزيد و معاويه ستاش كند و به امام علي و فرزندان آن حضرت جسارت كند و در رابطه با پيروزي ظاهري يزيد به اصطلاح سخنراني كند و خطيب ايراد سخن كرد و اوامر يزيد را اجرا نمود و به ذم امام حسين ـ عليهالسلام ـ پرداخت در اين حين امام سجاد ـ عليهالسلام ـ فرمود: اي يزيد! به من اجازه بده بالاي اين چوبها روم (منظور ميزي بود كه خطيب شامي روي آن صحبت ميكرد) تا چند كلمهاي صحبت كنم كه موجب خشنودي خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. يزيد نپذيرفت. ولي مردم اصرار كردند تا امام به منبر رفت امام خطبهاي خواند بعد از حمد و ثناي خدا خود را معرفي كردند، كه اصل و نسبشان كيست به ماجراي كربلا و اسيري خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائي بر پا شد و همه عليه يزيد همهمه ميكردند يزيد از مؤذن خواست كه اذان بگويد. ولي امام از اين اذان هم عليه يزيد استفاده كرده و يزيد را رسوا نمود.[14]
از جمله وقايعي كه براي اسراي اهلبيت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخي منابع وفات دختر سه ساله امام حسين ـ عليهالسلام ـ است . از كامل بهائي نقل شده اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ شهادت پدران را از كودكان خردسال پنهان ميداشتند. و به آنها ميگفتند كه پدر شما سفر كرده، تا اينكه شبي دختري از امام حسين ـ عليهالسلام ـ به نام رقيه از خواب بلند ميشود و بهانه بابا را ميگيرد و ضجه و ناله ميكند و همه اهل خرابه با اين كودك همنوا ميشوند تا اينكه سر امام را در طشتي ميآورند خانم رقيه سر را به بالين گرفته و با آن سر درد دل ميكند. پدر بعد از تو محنتها كشيدم بيابانها و صحراها دويدم.
بعد از مدتي ديدند كه سر به يك طرف افتاد و كودك هم طرف ديگر او را حركت دادند. ديدند كه جان به جان آفرين تسليم كرده[15] بعد از اينكه مردم شام بوسيله خطابههاي حضرت زينب و امام سجاد ـ عليهماالسلام ـ شناخت كامل از اسراي اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ يافتند يزيد تحت فشار افكار عمومي و جهت جلوگيري از رسوائي بيشتر سه پيشنهاد از امام سجاد ـ عليهالسلام ـ را خواست اينكه سر امام حسين را پس دهد، چيزهائي كه غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت كشتن امام سجاد با يك فرد امين به مدينه روانه كند ولي يزيد سر امام را پس نداد و از كشتن امام منصرف شد و پيراهن كهنه امام حسين ـ عليهالسلام ـ را با مقداري پول پس داد.[16] و اجازه داد كه اسراي اهلبيت در شام براي شهداي كربلا عزاداري كنند. بعد از اينكه مدتي اسرا در شام مقيم بودند يزيد از قتنه مردم بيمناك شده و از نعمان بن بشير، كه قبلاً امير كوفه بود، خواست فردي پارسا و امين همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدينه نمايد. راوي ميگويد: هنگامي كه اهل و عيال امام حسين ـ عليهالسلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسيدند از راهنماي كاروان خواستند كه آنها را از راه كربلا عبور دهد و ايشان قبر امام حسين ـ عليهالسلام ـ را زيارت كنند و چند روزي بعد از رسيدن به كربلا مشغول عزاداري و سوگواري براي امام و شهداي كربلا بودند.[17] گويا خروج اسرا از شام به طرف مدينه در بيستم صفر 61 بوده يعني مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول كشيده، بعد از زيارت قبور شهداي كربلا راهي مدينه شدند و بالاخره زينبي كه با برادران و اقوام خويش از مدينه خارج شده بود بدون برادر و خويشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصيبتهايي كه در طول اين مدت ديده بود وارد مدينه شد.
بايد در پايان نيز خاطر نشان شد كه در اين مختصر نميشد همه وقايع اتفاق افتاده از كربلا تا شام و مدينه را توضيح داد و همچنين در اكثر منابع تاريخي به تاريخ دقيق خيلي از وقايع اشاره نشده بود و لذا به اين خاطر از پرسشگر از اينكه نتوانستيم تاريخ دقيق را يافته و ذكر كنيم عذرخواهي ميكنيم.
براي مطالعه بيشتر ميتوان به منابع زير مراجعه كرد:
1. كتاب الارشاد از شيخ مفيد(ص).
2. حياة الامام الحسين بن علي(ع) باقر شريف قرشي.
3. ريا حسين الشريعة، ذبيحالله محلاتي.
4. زندگاني ابا عبدالله الحسين، عمادزاده.