
قصّه ی کرب وبلا خون چو نماید دل ما را پس چه بگذشت خدا پادشه کرببلا را طاقت آورد چه سان زینب مظلومه و بی کس این همه جور و جفا و ستم و درد و بلا را آهوان حَرَم الله چو شد صید پلنگان چرخ دون خست از این غصه دل شیر خدا را خاک بادا به سر ما که پی قطره آبی التجا کرد حسین ابن علی قوم دغا را نرود این غمم از یاد که در روز عروسی قاسم ابن الحسن از خون به کفش بست حنا را کوفیان رحم نکردند و ببردند به غارت یکی اش پیرهن از تن یکی از دوش ردا را آن که انگشت نما بود بریدند ز دستش بهر انگشتری انگشت ببین جور و جفا را یا علی دیده گشا بی کسی آل عبا بین بعد از آن هم بنگر عزّت اولاد زنا را بر سر تخت جلال و عظمت زاده ی سفیان پیش تختش به سر پای ببین آل عبا را عشقي ات رو به سوی کعبه ی امید نموده رو بدان سان به سوی قبله بود قبله نما را شعر از آیت الله علی مجتهدی فرزند ملامحمدباقرخلخالی