کد خبر: ۲۲۴۸۲
۳۰۸۷ بازدید
۳۸ دیدگاه (۳۸ تایید شده)

مگر برسنگ خارا هم، نمِ شمعی اثر دارد ؟!

۱۳۹۳/۲/۲۷
۱۴:۴۶


چه خوش گفتی ودر سُفتی،که چشمانش خطر دارد
غمش بر جان ما جان و ولی کوهِ شرر دارد

مئی داردکه مستی را، به صد چندان کشد هر دم
سبو گر بشکند گاهی، کزان مستی بتر دارد

مخمّر در رگ تاک و ولی در جام جانان جو
به شادی نوش جان کن تا،که این ساغربه بردارد

دم عیسی نمی آید،به آسانی به دست کس
درین ره جور خار است و سلیبی،جان حذر دارد

سرشک سیل سان خواهد،ز خون دل بیفشانی.
مگر برسنگ خارا هم، نمِ شمعی اثر دارد ؟!

به زردی عارض عاشق،شبیه فصل پاییز است
چو طفلان، آری ای جانا،همیشه چشم تر دارد

چه گویی بس کن، ای صادق،نه، این هرگزنخواهد شد
هنوز آغاز عشقست این، شبم صد ها سحر دارد

بلی، گفتم که جان بخشد،به جانان می رسی روزی
به جان شاهدت هر شب، ز کوی ما گذر دارد .


 

******************

 

مطالب مرتبط :

  

مگذر اي شاهد از آن یار ؛ گذشت از سر عهد

 

مثنوی 125 بیتی چوپان دروغگو

 

درد جانكاه

 

گوش به فرمان شما

 

غرور کوه بلند از صدای ناله شکست

 

گفتم : اگر عاشقی ، پای به میدان بنه

 

حقیقت

 

خبر بیآور ای صبا! بخوان دوباره نام او

 

مرد آواز دیار از دست رفت (استقبال از شعر مهندس نائبی در سوگ استاد سارنگ)

 

بیا جانا! که شاهد را به شیدایی کشید عشقت

 

تعلیم عشق

 

میان شمع و پروانه عاشق کدام است؟

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۹۳/۳/۸ ۲۰:۳۹
[quote name="علی خانی"]نمی گویم سراغم را چرا دیگر نمی گیرد
دوباره مهربانی را کمی از سر نمی گیرد!

فقط گفتم «شدم عاشق» چنین تا کرده او با من
مراد و اصل مطلب را همان بهتر نمی گیرد!

اگر چه روح من هر شب در آغوش صنم خوابد
شبی گرما چرا از این، خودِ پیکر نمی گیرد؟!

دل آهویی یارم نشد صیدم ولی دانی
برای دیگران افسوس، خودش سنگر نمی گیرد

فقط جانِ سرم برده، شدم اینگونه دیوانه
بگو "شاهد" چرا از سر الی آخر نمی گیرد؟![/quote]
نگفته حال عاشق چون شود پیدا ز احوالش
هویدا می شود سرّ درونِ وی ز اقوالش

دگر زحمت نمی خواهد،که در صحبت بیان داری
همینست عاشقی جانا، فلک کوشد به پامالش

اگر چه مرغ عشق جان،همیشه در قفس باشد
ولیکن کم نمی گردد،شکوه و فرّ و اجلالش

در این دشت فراخ ای دل، رَمان بینی تو آهویت
اگر چه با خیال او ،به سر آری مه و سالش

نمی گیرد همه جان را ،به یکباره زسر تا پا
که نازش را خری هردم،توان بخشی پر و بالش

الا ای نازنین [b]خانی[/b]! بدیل عشق ناپیداست
مبارک حسّ ناب است و چه می خواهی تو ابدالش؟!

منِ [b]شاهد [/b]اگر بینم ، دوباره روی ماه او
دو صد جان می کنم باری به قربان خط و خالش.
۹۳/۳/۷ ۰۴:۳۰
نمی گویم سراغم را چرا دیگر نمی گیرد
دوباره مهربانی را کمی از سر نمی گیرد!

فقط گفتم «شدم عاشق» چنین تا کرده او با من
مراد و اصل مطلب را همان بهتر نمی گیرد!

اگر چه روح من هر شب در آغوش صنم خوابد
شبی گرما چرا از این، خودِ پیکر نمی گیرد؟!

دل آهویی یارم نشد صیدم ولی دانی
برای دیگران افسوس، خودش سنگر نمی گیرد

فقط جانِ سرم برده، شدم اینگونه دیوانه
بگو "شاهد" چرا از سر الی آخر نمی گیرد؟!
۹۳/۳/۶ ۲۰:۲۲
اشعار فوق العاده زیبا هستن. واقعا لذت بردم. ممنون
۹۳/۳/۵ ۱۹:۴۵
ای کی دوشوبدو شؤهرتون دیللره! دل بهاری سان

تورکی دیلینده پهلوان، شهریمین افتخاری سان



سن اوجا داغسان ای ارَن! تورکی دیلین گؤزل بیلن

داغدان آخان سرین گلن ، باغلارین آبشاری سان



هانسی دنیز سنین کیمی دالغالانیب آشیب داشیب؟

سن کی میانه اهلینین بستانی ـ باغی ـ باری سان



سن دورو سان آخار سو تک ، سنده حیات ناب وار

من بیلیرم کی تانری نین حکمت آشکاری سان



سن ائلیمین دایاقی سان ، باش ـ قولوسان ، آیاقی سان

سنله سیزیلداشیر سازیم، عاشیقین آهی ـ زاری سان



یوخدو قلمده قدرتیم ، شرحه چکم گؤزللیگین

سن کی بیزیم میانه نین بلبلی سن ـ هزاری سان



گل کی آچاق دوباره دن باغلی قالان آغیزلاری

اولمایا سنده من کیمی بیر مارالین دچاری سان؟



سن کیمی "صادق" بیر آدام ، "شاهد"ه یولداش اولمالی

سن کی جانیم! بیزیم دیلین شؤهرتی ـ شهریاری سان
۹۳/۳/۴ ۰۶:۵۴
با عرض سلام و ارادت به محضر استاد عزیز:

چه می دانی که چشم او مرا خانه خرابم کرد
غمش بر جان مُخمّر شد ز سر تا پا شرابم کرد

نمی دانم چه می گویم، اگر خوابم مکن عیبم
صدای ناز لالایش به عمری محو خوابم کرد

چو طفلی ساده بودم با جهان ساده تر از خود
مرا گفتا که مردی تو به رنج بی حسابم کرد

فقط برگی ز غم شاید مرا کلاً به دل می بود
نمی دانی جفایش را، رمان صد کتابم کرد

شنیده قصه لیلی کند اینگونه شاید نه؟!
سبوی دل شکست اما نمی داند تُرابم کرد

دم عیسایی خود را مگو ارزان دهد یارم!
به یک دم با دم شیرین پر از هیچ و حبابم کرد

به دور باطل خود من بخندم یا بگریم من؟!
به اخمی پیر فرطوطم به لبخندی شبابم کرد

به عمری بر سر کویش، شدم حرفی نزند با من
فقط با لحن شیرینش دریغا که جوابم کرد

تو گفتی "شاهدا" چشمش به جان، جان دگر بخشد
نمی دانم ولی من را به جلادش صوابم کرد
۹۳/۳/۴ ۰۶:۵۳
کدامین قامت از جورش، ببنی که هلالی نیست؟
کدامین مهررا دیدی ، درو آخر زوالی نیست ؟

میان عاشق مسکین ومعشوق جفا پیشه
کجا دیدی که حرفی و حدیثی یا سؤالی نیست؟

دِلِ عاشق نمی خواهد ،ز معشوقش جدا گردد

اگر چه رنجِ بسیاری، کشد عاشق، خیالی نیست

عجب کی داردش سعدی،اگر سنگ از غمش نالد
دِلِ بیدار عاشق چون،هزاران لا اُبالی، نیست

سبو هایی شکستند و مئی بیهوده برجو شد
نگارا این دِلست ودِل،نه از گل،نه،سفالی نیست

نصیحت نشنود آن دل، که عاشق گشته وشیدا
اگر صد سالِ دیگر هم،نصیبی یا وصالی نیست

عزیزان، صادقا ، خانی، دِلِ بی عشق و بی حاصل
نیرزد بر جُوی جانا، درو جاه وجلالی نیست

چو بلبل نالد این شاهد،شب و روز از غمِ یارش
اگر عاشق نسوزد یا نسازد که ، کمالی نیست .

درود فراوان بر همهء عاشقان .

غزل فوق در جواب بزرگواران جناب استاد نایبی وجناب خانی سروده شد .
۹۳/۳/۳ ۰۴:۴۹
[quote name="محمدصادق نائبی"][list][*]گفتی که بسته ای به دلت مهر یار ؛ کو؟
من آن ندیده ام تو اگر دیده ایش ، گو!

این دل به مهر توست چنان بحر بی کنار
آن دل بود به مهر من انگار نهر و جو

رفتی به کنج خلوت و من در فراق تو
رفتم سراغ هر در و هر خانه ، کو به کو

"گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار"*
من غرق بحر عشقم و بر ساحل است او

یارب! تو خود لطافت و نرمی عطا نما
بر یار بی مروت و سخت و شکن سبو**

از بس که دوختم به رهت دیدگان خود
دیگر نمانده است در این چشم و دیده ، سو

کوته کن این سخن که به پایان نمی رسد
بس بس! که سنگ سخت بود نرمتر ازو
[/list]
* از حافظ
** سبو شکن ، بی التفات[/quote]
بنده هم با کسب اجازه از مهندس نائبی عزیز و تشکر از شعر زیبایشان، شعری در مضمون مصرع یار به اصطلاح شکن سبو تقدیم می کنم:

غمی در دل نهان دارم ولی گویم ملالی نیست
به مسکینی چو من آری، حرامی و حلالی نیست

چه می گویی دگر با من، که لطفت تاج بر سر هست
به لطفت نازنین دیگر شکوهی و جلالی نیست!

صفای آن قدم خواهم اگر دانی مرا قابل
صفا در کلبه ام دیگر نه روزی و به سالی نیست

چقدر لیلی مگر بشکست سبوی دل ز مجنونش
شکستی این همه کوزه، به دل دیگر سفالی نیست

هزاران نیش تو نوشم، چه غمها کرده ای دوشم
همه عیبم کنند آخر به یارم خط و خالی نیست

چه می خواهی کنم دیگر، دگر گم کرده ام راهم
به گم کرده تو می دانی جنوبی و شمالی نیست

تهیدستم اگر، اما دلی پر از شرر دارم
بده رخصت نگار من اگر ما را سوالی نیست

دلم سوزد به بویش تو هوای دل جگر کردی؟!
بفرما نوش جان یارا "پریشان" را خیالی نیست
۹۳/۳/۲ ۲۰:۴۰
مرحیا احسن زبانم الکن هست چه بگویم. خیلی زیبا هستند.
۹۳/۳/۲ ۱۱:۱۳
[list][*]گفتی که بسته ای به دلت مهر یار ؛ کو؟
من آن ندیده ام تو اگر دیده ایش ، گو!

این دل به مهر توست چنان بحر بی کنار
آن دل بود به مهر من انگار نهر و جو

رفتی به کنج خلوت و من در فراق تو
رفتم سراغ هر در و هر خانه ، کو به کو

"گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار"*
من غرق بحر عشقم و بر ساحل است او

یارب! تو خود لطافت و نرمی عطا نما
بر یار بی مروت و سخت و شکن سبو**

از بس که دوختم به رهت دیدگان خود
دیگر نمانده است در این چشم و دیده ، سو

کوته کن این سخن که به پایان نمی رسد
بس بس! که سنگ سخت بود نرمتر ازو
[/list]
* از حافظ
** سبو شکن ، بی التفات
۹۳/۳/۲ ۱۰:۵۲
عؤمور کچیر قداگیلیر نه تز هاخلیر گوجالیخ
باش اغاریر دیش توکولور نه تز هاخلیر گوجالیخ

جمال یار اولور زوال، زوال اولور هر نه کمال
کمال اولور بو عمروموز نه تز هاخلیر گوجالیخ

گلون کی همت ایلیاخ محبتی گوجاخلیاخ
محبتی گوجاخلیاخ اولکمیزده دولاندراخ

دولاندراخ سوپاندتک نفرتی گویلره اتاخ
نفرتی گویلره اتاخ نه تزها خلیرگوجالیخ

طریقت عشقده من [b]شاهدصادق[/b] اولمارام
جوانلیغا حبیب تک بایاتی خوان من اولمارم

دیارمین جوانلغی گوجالغی سنون شعروه باغلدی
عشق دیاریمدن اوخو نه تز هاخلیر گوجالیخ
۹۳/۳/۲ ۰۵:۱۰
اشعار آنقدر زلال و پاکند که خیال می کنم من هم می توانم شعر بگویم. اما واقعا سخت است. دست شما درد نکند.
۹۳/۳/۱ ۱۱:۱۶
[quote name="ناصرازتهران"]دونن آخشام چاغی سنسیز منی آغلاتدی یاغیش
یادیما سالدی سنی ، مطلبینه چاتی یاغیش

کوچه لر اولدی گؤزیمده گنه بیر آرپا چایی
منی سنسیز نئجه نیسگیل چایینا آتی یاغیش

باخیرام پنجره دن او ایسلانان قوشلارا من
قانادی سینسا اگر زخمینه مرهم دی یاغیش

"[b]شاهد[/b]" و "[b]صادق[/b]"ین ایسلانماغینی ایستمروک
او ایکی ایستسه گر نفس لری اولار یاغیش[/quote]


بوسؤزون دؤزدی،منه گؤیده بولود آغلییری
اوقدرپیسدی حالیم! سؤزده منی داغلییری

ئورگیم سینه ده قوشتک چابالیر بیریول آچا
قاچا بوزندگیدن، سئل یولونی باغلییری

بیلمیرم بس نیه سینمیر فلکین تیر توفاقی
یاخشینی اینجیدیری،پیس دووؤزی ساغلییری

گر ملائک گله بو مردؤمی تعلیم ائلییه
گئنه خالق ئوز سازینی کوک ائلییب چاغلییری

طبع شعرون اؤجالانسین_آقا ناصر_ساغ اولون
عبی یوخ،سئلدی سؤدی،گه ساراشیلتاغلییری

صادق و خانی عزیزلر بو نه حکمتدی آخی
هر کسه جان وئریسن،زای اولوری،لاغلییری

دنیا بئش گؤندی،گرک حرمت اولا زندگیده
اولماسا عمری سراسر، ئورگین داغلییری

خوش گلیبسن گؤزلیم_خانی آقا_خوشدی سؤزؤن
دنیادی،نیئلملی، یاخشینی جیرماغلییری

شاهدین دردی یؤز اولموش،نیه لازمدی دییه
دلی انسان ئوزؤنه، بیر دلی ، سانجاغلییری
۹۳/۲/۳۱ ۲۰:۰۷
دونن آخشام چاغی سنسیز منی آغلاتدی یاغیش
یادیما سالدی سنی ، مطلبینه چاتی یاغیش

کوچه لر اولدی گؤزیمده گنه بیر آرپا چایی
منی سنسیز نئجه نیسگیل چایینا آتی یاغیش

باخیرام پنجره دن او ایسلانان قوشلارا من
قانادی سینسا اگر زخمینه مرهم دی یاغیش

"[b]شاهد[/b]" و "[b]صادق[/b]"ین ایسلانماغینی ایستمروک
او ایکی ایستسه گر نفس لری اولار یاغیش
۹۳/۲/۳۱ ۱۸:۱۰
[quote name="علی خانی"]سئوزیمین بیر دَنه سین بیر دفه هئچ درک اِلدی؟!
دردیمی بیلمَدی آخیر منی تئز ترک الدی
مهریبان دی هامیا بیر آنا تک نازلی یاریم
نیه بس من یازیغا داش ئورگین برک الدی!
[/quote]
با کسب اجازه از دکتر خانی شعر ایشان را به زبانی دیگر می گویم:

[list][*]سؤزومو آنلامامیش آتدی منی نازلی نیگار
دردیمی بیلمه دی آخر ، کؤنولون کسدی او یار

هامینی سئودی ، آنا سانکی سئوه اؤز بالاسین
بیلمیرم من نیه او داش اوره گه اولموشام عار
[/list]
۹۳/۲/۳۱ ۱۵:۴۳
[quote name="ناديه سلطاني"]متاسفانه نتوانستم مشاعره های قبلی را پیدا کنم. آرشیو سایت از بین رفته و شعرهای قدیمی را موفق نشدم پیدا کنم. از مدیریت سایت باز هم گلایه می کنیم که امانت را باید حفظ کنند. مطالب نویسندگان امانت است.[/quote]

خانم سلطانی مطالب نویسندگان نزد ما امانت است و جایشان محفوظ ، انشالله به زودی به روال قبلی بر میگردد ، برای اثبات این ادعا نیز اشعار استاد اژدری به صورت مطالب مرتبط زیر شعر آورده شد تا هم درخواستتان اجابت شود و هم بدانید که آرشیو دست ماست .
۹۳/۲/۳۱ ۱۴:۴۹
از خواندن اشعار جدیدتان خیلی لذت بردم. سپاس فراوان
۹۳/۲/۳۱ ۱۴:۲۹
سئوزیمین بیر دَنه سین بیر دفه هئچ درک اِلدی؟!
دردیمی بیلمَدی آخیر منی تئز ترک الدی
مهریبان دی هامیا بیر آنا تک نازلی یاریم
نیه بس من یازیغا داش ئورگین برک الدی!
مَنه اَیلَنمَزیدی بیر دَفه چاکیردَه دِسین
اُولمیا بیر دَفلیک آیریسینا ارک الدی...
۹۳/۲/۳۱ ۱۱:۰۹
ای که به حسن ادب تاج سری، سروری
پای به چشمم بنه، مرهم چشم تری

ماه رخی چون مَلک، سیر کنی تا فلک
گوهری و هم مهک، بس که تو به اختری

در دلم اندیشه ای، بر وطنم ریشه ای
سبزی و چون بیشه ای، نامیِ این کشوری

خواندمش آن واژگان*، آنچه مرا همچو جان
ای یل ترکی زبان! شهر مرا لشکری

پیش بیانت صنم تاتی و ترکی به هم
گشته کنون همچو یم، بس که تو خوش منظری

خواهمت از ملک جان یک سخن تازه ای
از پس این کهکشان، هست به جایی دری؟

باب دگر گفته ام، درّ نویی سفته ام
خانه ز خس رفته ام، تا که یلی پروری

صادق عاشق توئی، شاهد و واثق توئی
از همگان ای دلا ! بهتری و دلبری

* کتاب واژگان زبان ترکی در پارسی اثر محمدصادق نائبی
۹۳/۲/۳۱ ۰۵:۰۳
[quote name="حبیب اژدری شاهد"]
آمده بودی به خواب دوش به وقت سحر
[/quote]
[list][*]دوش و سحر هر دو گاه ، روح تو را اندرم
یاد تو بیرون نشد از دل و هوش و سرم

گر چه تو پنهان شدی از نظر و دیده ام
یادی از این یار کن از در لطف و کرم

ای به هنر چون صنم! شاهد شعرت منم
حسرت من این بود کی بنشینی برم[/list]
۹۳/۲/۳۰ ۱۷:۵۴
[quote name="محمدصادق نائبی"][list][*]چه کردم کاینچنین از من بریدی؟
بگو شاهد! بدی از من چه دیدی؟

تمام رشته ی مهرت گسستی
چرا دام دل من را دریدی؟

نشستم بر سر راهت که آیی
شود سالی که دلدارت ندیدی

هر آنچ از عهد و پیمان را شکستی
گمان! با روح دیگر آرمیدی

دو چشمم بر در این خانه دوزم
که شاید باز هم از ره رسیدی

طبیبی پیشم آوردند و گفتند:
مگر با او از این غصه رهیدی

"طبیب" تن چه کار آید به این درد
"حبیب" جان غم دل را شنیدی

نبودی "شاهد" غمهای "صادق"
وگرنه از کنارم کی رمیدی؟[/list][/quote]

آمده بودی به خواب دوش به وقت سحر
از پس آن سالها سر زده و بی خبر

باز به رویای من داده بودی جان و تن
زلف تو چون صد رسن ، لعل لبت نی شکر

شکل شکیل تو را دیدم و حیران شدم
قامت سرو سهی، روی چو شمس و قمر

ای شده در خواب من! فرصت نایاب من!
با دل بی تاب من ناز نکن اینقدر

باز کجا بوده ای ، کز مَنت آسوده ای
در شعفی جان من از بن پا تا به سر

خرّم و خندان شدی دست به دندان شدی!!!
روی به من کرده ای ، شکوه نداری دگر ؟

بوی گل آورده ای، تُنگ مُل آورده ای
نرگس مستت بگو پیش بیا تا خطر

ای صنم ای دلبرم! گرچه نشد باورم
دوش به خوابم شدی، حال بیا در حضر

[b]شاهد [/b]دل خسته را مرغک پربسته را
بیش مرنجان دلا ، باز بیا، یک نظر
۹۳/۲/۳۰ ۱۷:۴۳
[img]http://www.xum.ir/images/2014/05/20/101554736299329904095568534649907127183487n.jpg[/img]

من دئیردیم بس،کی عشق اهلی قوجالماز ، یؤز قالار
قامتی قّدّی ائیلمز هر اعضاسی دؤز قالار

قول قیچی ایشدن دوشه بیردن اگر ساز اولمییا
قامتی دال اولسادا حتما که خوشگول ئوز قالار

ایندی بیلدیمکی فلک هر عاشیقه قورا چکر
ئوز گؤزونده جؤت سؤرر،هی خئش وورار کؤز کؤز قالار

اژدری شاهد
۹۳/۲/۳۰ ۱۵:۰۹
[list][*]چه کردم کاینچنین از من بریدی؟ بگو شاهد! بدی از من چه دیدی؟ تمام رشته ی مهرت گسستی چرا دام دل من را دریدی؟ نشستم بر سر راهت که آیی شود سالی که دلدارت ندیدی هر آنچ از عهد و پیمان را شکستی گمان! با روح دیگر آرمیدی دو چشمم بر در این خانه دوزم که شاید باز هم از ره رسیدی طبیبی پیشم آوردند و گفتند: مگر با او از این غصه رهیدی "طبیب" تن چه کار آید به این درد "حبیب" جان غم دل را شنیدی نبودی "شاهد" غمهای "صادق" وگرنه از کنارم کی رمیدی؟[/list]
۹۳/۲/۳۰ ۱۱:۱۴
من ازاین مشاعره لدت میبرم
۹۳/۲/۳۰ ۰۴:۲۸
واما بو داستان تقدیم اولور تمام او دوسلارا کی بیزیلن گؤزل همراهدیلار وبیزیم مشوقیمیزدیلر.

قدیم زامان چینی بنزن واریدی
ئورکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

دولاناردی ائل اوبانین ایچینده
دیرکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

هرطایفانین بیر بؤیوگی اؤلاردی
بیلکده سینسیدی،یاپیشدیراردی

جاوانلارین شیلتاقیندا الینده
قدکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

قیز، گلینین اللرینده النن
الکده سینسیدی ،یاپیشدیراردی

تره زییه پونزا چرک واریدی
چرکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

ظلم ائلیین، چؤرک کسن آزیدی
چؤرکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

کت دامیندان قار کؤرویوب آتاندا
کؤرکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

یار یولداشلار کؤمگیدی یولداشا
کؤمکده سینسیدی،یاپیشدیراردی

پولک پولک گلینلرین لباسی
پؤلکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

نهره لرده ترک اولوب داماندا
ترکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

مردومین امه یی اولمازدی هدر
امکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

اوشاقلاری بلیینده آنالار
بلکده سینسیدی،یاپیشدیراردی

کره لیکدن کلک قوروب قوش توتان
کلکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

آداملارین سینماقینی بیلمیرم
ملکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

الک تولک اوینییاندا چوجوخلار
تولکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

میرزه لرده للکینن یازاندا
للکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

هردن کادین اینکلری ساغاندا
اینکده سینسیدی، یاپیشدیراردی

کندایچینده خرک بیر ابزاریدی
خرکده سینسیدی، یاپیشدیراردی
..............................
آما ایندی هرنه سینیر یاپیشمیر
اینسانلاردا یاپیشماقا چالیشمیر

چینی بنزن اؤزی سینیب داغیلیب
اینک کیمین یاد گئدیلیب،ساغیلیب

دردی دوشوب بو "شاهد"ین باشینا
سویوق سویی قاتیب ایستی آشینا .
۹۳/۲/۲۹ ۲۳:۲۵
[quote name="محمدصادق نائبی"][list][*]گلديم او ياري گؤرم ، سن آمما ياريم گلمه‌دين
تكجه يوغرولدوم غم ايچره،غمگساريم گلمه‌دين

گون باتيب ، گوندوز ساووب ، آي پارلادي
گؤز ايشيق وئرديكجه باخديم ، گولعذاريم گلمه‌دين

قيشلاريم سوستالدي،گؤزلر باتدي،كؤنلوم باشلادي:
آي "حبیب"يم! "شاهد"یم! آی اعتباريم! گلمه‌دين

خالق ايچينده توركلر ، توركون ايچينده "شاهد"ي
سئچميشم ،ليكن سن اي تورك افتخاريم! گلمه‌دين

يادلاري ، آشنالاري ، بير بير ساووشدوردوم ولي
گؤز يولا تيكديم ، توکندی انتظارم گلمه‌دين

صبر ايپيم غم قئيچي‌سيله دوغرانير،چيخمير سسيم
گؤنده‌رين ياره بونو: نه‌يچين وقاريم گلمه‌دين؟

هئچ سيغينماز كؤنلومه:سنچين گلم ، سنسيز گئدم
چوخ خوش ايديم تا گله قول و قراريم ، گلمه‌دين

دانلاما سن "صادق"ي ، ياري گئديب ، دردي قاليب
درديله نيسگيلله‌نير: خوشجا نيگاريم! گلمه‌دين

[/list][/quote]

به نام آن خالق زیبایی ها
اول عرض ادب و احترام و آرزوی سلامتی برای همهء دوستان گرامی داشته ودارم .
بخصوص از جناب یوسف زادهء عزیز که ایشان به بنده لطف دارن وبنده نوازی ایشان کمال محبت است به این حقیر. وگر نه این حقیر کجا و جناب استاد مهندس نایبی کجا ! کاش نسیمی از علم او به سوی ما هم می وزید .
واما جناب استاد نایبی، نسبت به این بنده لطف ومحبت بیش از استحقاق این حقیر دارند که این کوچکترین راهم درآن کتاب دربین بزرگان جا داده اند ودوستیی ایشان را افتخار بزرگی میدانیم و هدیهء الهی.
این چند بیت را فی البداهه به محضر مبارک جناب استاد نایبی بنویسم وبعد از آن داستان خوبی از قدیم برای همهء دوستان عرض خواهم کرد.

دئییرم آی مارالیم! من نه گناه أیلمیشم
اولمیا بیلمه میشم آینوی هاه أیلمیشم

نه اولوبدور کی بورا گلمگه ناز أیلییسن ؟
من یازیق سندن اؤتور عمری تباه أیلمیشم

سن بؤیوکسن کی کاهی بیر بئله کوه ائیله میسن

آمما باخ من یازیغا : من کوهی کاه أیلمیشم!

ایستیرم سن گلسن بلکه بو دوسلار سئوینه
سنه خاطر بو شکیل شال و کلاه أیلمیشم

سندن آلدیم ایشقی سن تارینین رابطیسن
سنی اؤز فکریمه ، دیوانیمه شاه أیلمیشم

سنده صدقیله صفا واردیکی "شاهد" سئویری
شعریمی سنله عزیز صاخب جاه أیلمیشم
۹۳/۲/۲۹ ۱۷:۵۴
[quote name="سوئد - یوسف زاده"][quote]گؤزل! سن بیر معلم سن، منیم اوّل کلاسیم دور
بیزه تعلیم ائله عشقی، تاپاق بلکه او جانانی[/quote]
خدمت استاد حبیب اژدری سلام عرض می کنم. من شما را از طریق کتاب استاد عزیزمان نائبی شناختم. با تمامی ارادتی که به استاد نائبی دارم و او را از نابغه ها و با استعدادها می شناسم ولی شما بیش از اندازه شکسته نفسی کرده اید. شما در کنار تمامی هنرهایی که دارید یک انسان وارسته و شکسته ای هستید. من مطمئنم آقای نائبی نیز نظرشان در مورد شما همین است و شما شاگرد اول از کلاس آقای نائبی نیستید.[/quote]
[list][*]"حبیب" از هر آنکس که دیدم بتر
به هر عالم و هر هنرمند، سر
[/list]
۹۳/۲/۲۹ ۱۷:۲۲
[quote]گؤزل! سن بیر معلم سن، منیم اوّل کلاسیم دور
بیزه تعلیم ائله عشقی، تاپاق بلکه او جانانی[/quote]
خدمت استاد حبیب اژدری سلام عرض می کنم. من شما را از طریق کتاب استاد عزیزمان نائبی شناختم. با تمامی ارادتی که به استاد نائبی دارم و او را از نابغه ها و با استعدادها می شناسم ولی شما بیش از اندازه شکسته نفسی کرده اید. شما در کنار تمامی هنرهایی که دارید یک انسان وارسته و شکسته ای هستید. من مطمئنم آقای نائبی نیز نظرشان در مورد شما همین است و شما شاگرد اول از کلاس آقای نائبی نیستید.
۹۳/۲/۲۹ ۱۷:۱۸
چه محیط آرام و زیبایی در میان یک محیط خشن و سیاسی! انتظار نداشتم به این اشعار زیبا رو در رو شوم. شعرهایتان خیلی حال و هوای خوبی به من داد. ممنونم
۹۳/۲/۲۹ ۱۶:۳۲
[list][*]گلديم او ياري گؤرم ، سن آمما ياريم گلمه‌دين
تكجه يوغرولدوم غم ايچره،غمگساريم گلمه‌دين

گون باتيب ، گوندوز ساووب ، آي پارلادي
گؤز ايشيق وئرديكجه باخديم ، گولعذاريم گلمه‌دين

قيشلاريم سوستالدي،گؤزلر باتدي،كؤنلوم باشلادي:
آي "حبیب"يم! "شاهد"یم! آی اعتباريم! گلمه‌دين

خالق ايچينده توركلر ، توركون ايچينده "شاهد"ي
سئچميشم ،ليكن سن اي تورك افتخاريم! گلمه‌دين

يادلاري ، آشنالاري ، بير بير ساووشدوردوم ولي
گؤز يولا تيكديم ، توکندی انتظارم گلمه‌دين

صبر ايپيم غم قئيچي‌سيله دوغرانير،چيخمير سسيم
گؤنده‌رين ياره بونو: نه‌يچين وقاريم گلمه‌دين؟

هئچ سيغينماز كؤنلومه:سنچين گلم ، سنسيز گئدم
چوخ خوش ايديم تا گله قول و قراريم ، گلمه‌دين

دانلاما سن "صادق"ي ، ياري گئديب ، دردي قاليب
درديله نيسگيلله‌نير: خوشجا نيگاريم! گلمه‌دين

[/list]
۹۳/۲/۲۸ ۲۱:۱۰
سلام اولسون سنه گل گل‌‌، دوباره آچ بو میدانی
گل اؤرگت سن بیزه دستوم! او علموندان الفبانی

مکرر مرحمت ایله سسون گلسین نشاط اولسون
اوخو بلبل کیمی هرگون ، گلستان ائت بو دیوانی

بو دنیاده اگر قالسا آداملاردان ، محبت دور
سنون درسون محبت دور ، بهشت ائیلر بو دنیانی

اوتوررام افتخاریله بو مکتبدن آلام درسی
گؤزل دور صحبتون جانا ! اولار محفل گلستانی

تاپیلمیر شوق، شعریمده، گلون سیزله تاپاق بلکه
نه دوران مجنون ایدیم من، دولاندیم چوخ، بیابانی

گؤزل! سن بیر معلم سن، منیم اوّل کلاسیم دور
بیزه تعلیم ائله عشقی، تاپاق بلکه او جانانی

حقیقت، بیر معما دور کی کیهان قطره دور اوندا
بو شاهد قطره دن آزدور، گؤرونمز کؤلگه تک، فانی
۹۳/۲/۲۸ ۱۹:۴۰
[quote name="ناديه سلطاني"]با دیدن شعر شما دو نامی ناخود آگاه جای خالی محروم دکتر انصاری و مرحوم استاد سارنگ را احساس کردم. چه روزهای خوبی بود.[/quote]
خداوند رحمتشان کند.
۹۳/۲/۲۸ ۰۵:۰۶
چوخ گوزلي دي
ساغ اولاسيز
۹۳/۲/۲۸ ۰۳:۳۷
ساقول اللارز اغرماسون قارداش چوخ گوزل دی
۹۳/۲/۲۷ ۱۹:۱۹
با دیدن شعر شما دو نامی ناخود آگاه جای خالی محروم دکتر انصاری و مرحوم استاد سارنگ را احساس کردم. چه روزهای خوبی بود.
۹۳/۲/۲۷ ۱۹:۱۱
متاسفانه نتوانستم مشاعره های قبلی را پیدا کنم. آرشیو سایت از بین رفته و شعرهای قدیمی را موفق نشدم پیدا کنم. از مدیریت سایت باز هم گلایه می کنیم که امانت را باید حفظ کنند. مطالب نویسندگان امانت است.
۹۳/۲/۲۷ ۱۸:۵۰
استاد فرزانه دکتر اژدری شاهد
با سلام. من در شعر گفتن ناتوانم ولی از خواندن شعر خیلی لذت می برم. امیدوارم مانند سالهای گذشته باز هم شاهد مشاعره شما دو استاد بزرگوار و ورود کاربران عزیز باشیم.
۹۳/۲/۲۷ ۱۸:۰۳
[list][*]
شهریمین افنخاری سان ، شؤهرتی ـ اعتباری سان
بیلمه میشم نه آد قویام ، اون هنر اشتهاری سان

تاپمامیشام کی بیر نفر سندن اولا هنرده باش
سن مَلَکین تجسمّی ، بلکه ده شهریاری سان

من نه دئیم اوردا کی سن ، آغزین آچیب سؤیله یه سن
من بو باغین سئرچه سی یم ، سنده اونون هزاری سان

[/list]
۹۳/۲/۲۷ ۱۷:۵۵
یاشا

اخبار روز