کدامین قامت از جورش، ببنی که هلالی نیست؟
کدامین مهررا دیدی ، درو آخر زوالی نیست ؟
میان عاشق مسکین ومعشوق جفا پیشه
کجا دیدی که حرفی و حدیثی یا سؤالی نیست؟
دِلِ عاشق نمی خواهد ،ز معشوقش جدا گردد
اگر چه رنجِ بسیاری، کشد عاشق، خیالی نیست
عجب کی داردش سعدی،اگر سنگ از غمش نالد
دِلِ بیدار عاشق چون،هزاران لا اُبالی، نیست
سبو هایی شکستند و مئی بیهوده برجو شد
نگارا این دِلست ودِل،نه از گل،نه،سفالی نیست
نصیحت نشنود آن دل، ک عاشق گشته وشیدا
اگ صد سالِ دیگر هم،نصیبی یا وصالی نیست
عزیزان، صادقا ، خانی، دِلِ بی عشق و بی حاصل
نیرزد بر جُوی جانا، درو جاه وجلالی نیست
چو بلبل نالد این شاهد،شب و روز از غمِ یارش
اگر عاشق نسوزد یا نسازد که ، کمالی نیست .
درود فراوان بر همهء عاشقان .
غزل فوق در جواب بزرگواران جناب استاد نایبی وجناب خانی سروده شد .