کد خبر: ۲۲۸۰۸
۷۹۶ بازدید
۱ دیدگاه (۱ تایید شده)

سبو شکن

۱۳۹۳/۳/۴
۰۲:۱۳

کدامین قامت از جورش، ببنی که هلالی نیست؟

کدامین مهررا دیدی ، درو آخر زوالی نیست ؟

 

میان عاشق مسکین ومعشوق جفا پیشه

کجا دیدی که حرفی و حدیثی یا سؤالی نیست؟

 

دِلِ عاشق نمی خواهد ،ز معشوقش جدا گردد

 

اگر چه رنجِ بسیاری، کشد عاشق، خیالی نیست

 

عجب کی داردش سعدی،اگر سنگ از غمش نالد

دِلِ بیدار عاشق چون،هزاران لا اُبالی، نیست

 

سبو هایی شکستند و مئی بیهوده برجو شد

نگارا این دِلست ودِل،نه از گل،نه،سفالی نیست

 

نصیحت نشنود آن دل، ک عاشق گشته وشیدا

اگ صد سالِ دیگر هم،نصیبی یا وصالی نیست

 

عزیزان، صادقا ، خانی، دِلِ بی عشق و بی حاصل

نیرزد بر جُوی جانا، درو جاه وجلالی نیست

 

چو بلبل نالد این شاهد،شب و روز از غمِ یارش

اگر عاشق نسوزد یا نسازد  که ، کمالی نیست .

 

درود فراوان بر همهء عاشقان .

 

غزل فوق در جواب بزرگواران جناب استاد نایبی وجناب خانی سروده شد .

 

 

 

 

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۹۳/۳/۴ ۰۵:۲۳
با عرض سلام و ارادت به محضر استاد عزیز:

چه می دانی که چشم او مرا خانه خرابم کرد
غمش بر جان مُخمّر شد ز سر تا پا شرابم کرد

نمی دانم چه می گویم، اگر خوابم مکن عیبم
صدای ناز لالایش به عمری محو خوابم کرد

چو طفلی ساده بودم با جهان ساده تر از خود
مرا گفتا که مردی تو به رنج بی حسابم کرد

فقط برگی ز غم شاید مرا کلاً به دل می بود
نمی دانی جفایش را، رمان صد کتابم کرد

شنیده قصه لیلی کند اینگونه شاید نه؟!
سبوی دل شکست اما نمی داند تُرابم کرد

دم عیسایی خود را مگو ارزان دهد یارم!
به یک دم با دم شیرین پر از هیچ و حبابم کرد

به دور باطل خود من بخندم یا بگریم من؟!
به اخمی پیر فرطوطم به لبخندی شبابم کرد

به عمری بر سر کویش، شدم حرفی نزند با من
فقط با لحن شیرینش دریغا که جوابم کرد

تو گفتی "شاهدا" چشمش به جان، جان دگر بخشد
نمی دانم ولی من را به جلادش صوابم کرد

اخبار روز