چه برایت بسرایم که بیایی به برم؟
چه بگویم که نباشی مه دور از نظرم؟
مگر از من چه خطا سر زده ، بی بهره کنی؟
از لب لعل سخن ساز شرار شکرم؟
به کجا رفته ای؟ ای شمس میانه! به درآ
مدتی شد که نیآمد ز تو پیک خبرم
تو مرا سخت بهانه شده بودی به کلام
بخدا نیست سر آب و هوای دگرم
نیم بِسمِل چه رها کردی و رفتی به سفر؟
این گناه است بریدی سخن و بال و پرم
همچو اسپندم و سوزان به هوا پرّانم
یا چو شمعی که نباشد ز شراره سحرم
خاک بر سر شده ایام و هدر می گذرد
مپسند اینکه چنین الکن و اعما گذرم
مگذر اي شاهد از آن یار ، گذشت از سر عهد
بگذر از کرده ی او تا که نسوزی جگرم
***********************************
شعر فوق یک گلایه ادبی ـ عاطفی از دوستم مهندس نائبی است که سلسله مشاعره مان را ابتر و بی پاسخ گذاشت. شروع این مشاعره از شعر ذیل بود که بصورت کامنتهای پیوسته به مشاعره برآمدیم.
چالگینان "دیلغم"ی آشیق ، غمه چولقان دی کؤنول
اود دوتوب شعله لنیب شــمع کیمی یاندی کؤنول
هانسی عاشق منه اوخشار ؛ دي گؤروم هانسی اورک
سینه ایچره کؤزه ریب من کیمی آلقان دی کؤنول
سئودالانمیش اوره گین بولبولو سینمیش قانادی
اوچماغا یوخدو گوجو ، یئرده ده تولاندی کؤنول
بو قفس دار دی منه هئچ یئره چاتمیر دا سسیم
یوخسا سسسیز دییرم ، سؤیله مه گه جان دی کؤنول
پرده نی دؤندر آشیق ، چال اوخو "یانمیش کرمی"
گؤر نئجه آغلاییرام ، بس کی پریشان دی کؤنول
سئوگیلیم دالدا قالیب من قاچیرام عشقه چاتام
اوره گیم پارچالانیر ، گؤر نئجه شان شان دی کؤنول
"شاهد"ین عؤمرو کئچیب گئتدی ولی حئیف اولا کی
گؤزلری دالدا قالیب ایندی ده حیران دی کؤنول
25 اردیبهشت 1391
******************
مطالب مرتبط :
مگذر اي شاهد از آن یار ؛ گذشت از سر عهد
غرور کوه بلند از صدای ناله شکست
گفتم : اگر عاشقی ، پای به میدان بنه
خبر بیآور ای صبا! بخوان دوباره نام او
مرد آواز دیار از دست رفت (استقبال از شعر مهندس نائبی در سوگ استاد سارنگ)
بیا جانا! که شاهد را به شیدایی کشید عشقت