گفتگو با حجتالاسلام والمسلمين علياکبر ناطقنوري
بازرسي رهبري از امور چگونه صورت ميگيرد؟
ناطق نوری از یاران نزدیک رهبری است و در حال حاضر دفتر بازرسی رهبری را اداره می کند . این مجموعه به محلی برای بیان شکایت مردمی تبدیل شده و مکانی برای تظلم خواهی است . خاطرات وی از عملکرد این دفتر شنیدنی است. تشکر میکنم از حضرتعالی که با پذیرش این گفتگو به غنای ویژهنامه کمک میکنید. شما در دفتر بازرسی رهبر معظم انقلاب مشغول به کار بودید و قاعدتا بیش از هر کسی به این قسمت از فعالیتها مشرف هستید. بفرمایید حضرت آقا چگونه بر مسائل نظارت و بازرسی دارند؟ بعضی موضوعات خاص را چگونه ارزشیابی میکنند؟ اساسا در این حوزه از کاری که بر دوش گرفتید، چه مسوولیتهایی به عهده دارید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. من هم از شما و همکارانتان که تشریف آوردید و از اقدامی که برای تهیه این ویژهنامه میکنید، متشکرم. ابتدا از سابقه آشنایی خودم با مقام رهبری و شناختم میگویم، سپس به حوزه کاری خواهم پرداخت. من از اوایل طلبگی در خدمت آقا بودم. سال 39 به قم رفتم. سال 40 در مدرسه حجتیه حجره گرفتم. مدارس علمیهای مثل فیضیه و حجتیه در آن زمان نوعی خوابگاه برای طلبهها بود و در آنجا لزوما تدریس نمیشد. در خوابگاهی که من حجره گرفته بودم، مقام رهبری نیز حجره داشتند. ارتباطهای نزدیک و منش و روش ایشان از همان دوران سالهای 41 و 42 که همزمان با آغاز مبارزات و بعد از ارتحال مرحوم آیتالله بروجردی است، بسیار بارز و برجسته بود. انصاف مطلب این که شخصیت ایشان جزو شخصیتهای استثنایی مدرسه بود. در این مدرسه، علمای زیادی بودند که بعدها جزو مراجع، مدرسان و محققان رده بالای حوزه شدند و همه قابل احترام، اما رهبر معظم انقلاب آن موقع با نام آقای خامنهای برای ما شخصیتی برجسته و ویژه بود به طوری که نظر ما را به خودشان جلب میکرد.
1- ایشان از همان دوران جوانی بسیار اهل مراقبه بودند. اذان گفتن ایشان در سحرها هنوز در گوش ما طنینانداز است. نسبت به عبادات و منشها و روشها متعبد بودند.
2- در عین تعبد بسیار خوشاخلاق بودند و شاد. ضمن شادابی و متعبد بودن، جزو روحانیون روشنفکر آن روز حوزه نیز شناخته میشدند. شاید اولین گروه از دانشجویانی که بعد از شروع مبارزه، به قم آمدند، در تماس با ایشان و با هدایت ایشان بود که برای اولین بار پلاکارد در دست گرفتند و از خیابان باجک به منزل امام حرکت کردند. شاید بتوان گفت چنین ارتباط جامعی را هیچ کدام از علما با دانشجویان برقرار نکرده بودند. ایشان همان موقع که در فقه، درس، بحث و فلسفه طلبه بودند، اهل قلم نیز بودند. آثار بسیار ارزندهای ترجمه و تالیف کردند که مباحث آن همچنان به روز است. در آن دوران تفکری در حوزه بود که با عرفان، شعر و شاعری و... مخالفت میکرد. ایشان در عین شناخت جامع از حافظ و تسط بر اشعار، به تفسیر آن نیز مسلط بودند. در واقع میتوان گفت ادیب، فقیه، روشنفکر، سیاستمدار و مبارزی بودند متقی و بیاعتنا به دنیا.
به خاطر دارم جناب آقای هاشمی رفسنجانی که با آقا آشنایی دیرین دارند و رفیق بودند، تصمیم به خرید قطعه زمینی داشتند و به ایشان نیز پیشنهاد کردند که اجازه بدهید یک تکه زمین هم برای شما بخریم. فرمودند: شما میدانید که من اهل این چیزها نیستم. این روحیه زهد و بیاعتنایی به مال دنیا در ایشان بارز بود.
از نظر سنی چقدر با آقا اختلاف دارید؟
ایشان متولد 1318 هستند. 4 سال اختلاف داریم. من متولد 1322 هستم. با شروع مبارزات، ایشان در مشهد ساکن شدند و من تهران بودم. شخصیت آقای خامنهای در همان زمان آنقدر برای شهید بهشتی، آیتالله مهدوی، آقای هاشمی، شهید مطهری و من و... قابل احترام بود که هرگاه ایشان به تهران میآمدند، جامعه روحانیت مبارز به احترام ایشان جلسه فوقالعاده ترتیب میدادند. در یکی از این موارد که جلسه فوقالعادهای در منزل شهید شاهآبادی داشتیم، آن روز تا صدای اذان بلند شد، آقا فوری ایستادند به نماز، چون وقت اذان شده بود. جلسه را برای اقامه نماز ترک کردند. این یکی از نکات فوقالعاده جالب برای من بود. شاید شما به خاطر نیاورید. آن دوره عدهای انقلابی و مبارز بودند که متعبد بودنشان به دلیل مبارزه تحتالشعاع قرار میگرفت. حتی میگفتند چون بحث سیاسی است و مربوط به مسائل مهم تصمیمگیری، حتی اگر نماز دیر شد، ایرادی ندارد.
من در آن روز، جوان داغ انقلابی 20 شاید 21 سالهای بودم که این رفتار آقا برایم درس بزرگی بود. احساس کردم نگاه ایشان به همه مسائل نگاه متعبدانه است و عبادت تحتالشعاع سیاست و مبارزه که تکلیف شرعی است، قرار نمیگیرد. با این کاری که از ایشان مشاهده کردم، علاقهام بمراتب بیشتر شد. این همراهی ادامه داشت تا پیروزی انقلاب و تشکیل کمیته استقبال از امام که در خدمتشان بودیم. در شکلگیری تحصن در جامعه روحانیت به دلیل تاخیر در ورود امام در دانشگاه تهران، ایشان نقش بسیار بارزی داشتند. بعد از پیروزی انقلاب در تشکیل حزب جمهوری اسلامی در خدمتشان بودم که بعد از شهادت شهید بهشتی، دبیر حزب شدند. سپس در دوره ریاست جمهوری ایشان که وزیر کشور بودم با نخستوزیری جناب آقای موسوی خدمت ایشان میرسیدیم یا من خود به تنهایی خدمت ایشان میرفتم. به هر حال در تمامی این دوران، آموزههای بسیار جالب و خاطرات خیلی زیبایی از دوران مسوولیتم در وزارت کشور با ایشان دارم که اگر لازم شد بازگو خواهم کرد؛ اما یک مورد آن را دلم میخواهد در همین فرصت بیان کنم. اواخر دوران وزارت من بود. استیضاحی شکل میگرفت که در نتیجه جناحبندیها و دستهبندیهای آن دوره، عدهای مخالف و عدهای موافق بودند. یک روز به ایشان گفتم: دوران وزارت من دارد به اتمام میرسد، اما من از این که متهم به عملکرد جناحی شدم ناراحتم و با خود فکر میکنم حالا که متهم شدهام کاش من هم فراجناحی عمل نمیکردم و حداقل جناحی عمل میکردم و این اتهامات آزارم نمیداد. ایشان فرمودند: هرگز از نگاهی که داشتی پشیمان نباش. اولا خدا میداند که تو کار را برای او کردی و این نزد خدا مجهول نیست و اجر اخروی دارد. ثانیا آیندگان خواهند فهمید که شما چه کردید و آینده خوب قضاوت میکند. شما اصلا پشیمان نباش. حالا میبینم که از لحاظ دنیوی همان شد که ایشان فرموده بود. آموزههای بسیاری از این نوع بود تا زمانی که امام رحمهالله علیه رحلت فرمودند و رهبر معظم انقلاب انتخاب شدند. وقتی ایشان انتخاب شدند، براساس ارتباطی که داشتیم و پیشینه و علاقه و نزدیکی که همه قبل از این انتخاب و قرار گرفتن ایشان در جایگاه ولایت و رهبری بود، من خدمت ایشان رسیدم و روزهای اول هر روز حضور مییافتم تا اگر کاری بود و از عهده من برمیآمد، انجام دهم. هنوز دفتر بازرسی تشکیل نشده بود که روزی نامهای توسط دوستی فرستادند. در این نامه خطاب به من آمده بود «براساس گزارشی که رسیده دو نفر را بازداشت کردهاند که پس از دستگیری اذیت شدهاند و به اینها فشار آمده است. گزارشی که به دست من رسیده است خدا کند درست نباشد و اگر چنین باشد وای به حال من در آخرت. از شما میخواهم بررسی کنید و فصل به فصل که پیش میروید به ما گزارش کنید.» من تیمی را انتخاب کردم، رسیدگی کردم و گزارش درست بود. کسانی که خلاف قانون عمل کرده بودند بازداشت، محاکمه، تعزیر و از دستگاه مربوطه اخراج شدند. بعد از این ماجرا که برکات بسیار خوبی داشت، ایشان محبت کردند و حکمی به من دادند برای تشکیل یک دفتر کوچک قید کوچک در این حکم جالب بود ایشان فرمودند: از آنجا که اینجا آخرین ملجأ مردم است و اگر به من تظلمی شد بتوانم رسیدگی کنم، شما دفتری تشکیل دهید که بتوان رسیدگی کرد. این دفتر که حالا عمری 18 یا 19 ساله دارد، با کمتر از بیست نفر دایر شده است. من چهار گروه تشکیل دادم عبارتند از: حقوقی قضایی، اقتصادی، فرهنگی اجتماعی و امنیتی سیاسی که متشکل از یک سرگروه و دو کارشناس هستند. دفتر بازرسی مثل بازرسی کل کشور نیست که ابتدا به ساکن برای هر حادثهای برویم و تمام دستگاه را بازرسی کنیم. مسوولیت ما فقط در مواردی است که تظلمی به ایشان شده باشد و دستور اقدام بدهند.
مراجعه به ما البته بعد از این که من این دفتر را در چند مورد مثلا برنامه فوقالعاده صدا و سیما معرفی کردم، بیشتر شد. گاهی نامهای خطاب به من برای دفتر ارسال میشود که ما اجازه گرفتیم نامه را بررسی کرده، اگر قابل حل بود حل کنیم اگر نه به شخص ایشان گزارش دهیم. این هم با آنچه ایشان ارجاع میدهند، اضافه شد، اما کار اصلی ما ارجاعات مقام رهبری است.
بعد از این که چند سالی از تشکیل دفتر گذشت، ایشان از پیشرفت کارها تشکر کردند و فرمودند: زمانی که من مسوولیت رهبری را به عهده گرفتم، همیشه نگران بودم اگر به شخص من تظلم شود، باید چگونه رسیدگی کنم، اما پس از تشکیل دفتر آرامش یافتم. من هم به فضل خدا و تشویق ایشان و همکاری دوستان، با هیچکس تعارف ندارم. تاکنون اگر به فرض ما 100 گزارش خدمت ایشان داده باشیم 99 حتی 5/99 درصد از این گزارشها هرگز بدون پاسخ نمانده است.
ایشان همواره به پیشنهادهای ما توجه داشته و از دفتر خواستهاند که به پیشنهادها عمل شود. بدین ترتیب دفتر مقام رهبری به دستگاهها ابلاغ میکند. سیستم ارائه گزارش از طریق دفتر بازرسی اینگونه است که گزارش اولیه را به گروه میدهم آنها بازرسی کرده، مستندات را پیوست و گزارشی را تهیه و ارسال میکنند. گزارش اولیه جمعبندی و به همراه پیشنهادها به ایشان ارائه میشود.
ممکن است برای مردم این پرسش مطرح باشد که بر اساس مدلی که شما ارائه فرمودید، اول بایستی آقا دستور دهند بعد شما اقدام کنید. در داخل این سیستم با توجه به حجم زیاد شکوائیهها و نامهها چه مرجعی وجود دارد که یک مظلوم اطمینان پیدا کند که برای رسیدگی، حتما آقا به حضرتعالی دستور بررسی خواهند داد؟
ارجاعات به دفتر آقا همانطور که شما اشاره کردید خیلی زیاد است. قرار نیست همه اینها به دفتر بازرسی داده شود والا دستگاههای دیگر چکارهاند. در مجموعه این سیستم دفتری به نام ارتباطات مردمی وجود دارد که نوعا همه نامهها، خواستهها و شکوائیهها به آن دفتر میرسد. دفتر ارتباطات آنها را بررسی کرده و به دستگاههای مختلف ارجاع میدهد. اما در برخی موارد از طریق دفتر ارتباطات مردمی به خدمت آقا فرستاده میشود. در مواردی نامه از طریق شخصیتها با واسطه ارسال میشود. مثلا فقهای اصحاب، در افطار ماه مبارک واسطهای هستند تا نامههای تظلم مردم را اگر به آنها داده شود خدمت آقا بیاورند. در مواردی هم نامه مستقیما خدمت ایشان داده میشود که اغلب مربوط به سفرهای ایشان است.
گاهی بهطور کاملا اتفاقی حوادث عجیبی رخ میدهد. روزی یک پیرمردی از طریق پست یک نامه عادی برای دفتر آقا ارسال کرد، مبنی بر اینکه پسرش در نهادی مشغول بهکار بوده و به اتهامی دستگیر شده و در حین حبس به دلیلی که روشن نبود، از دنیا میرود.
پیرمرد که بازنشسته شهربانی رژیم شاه بود، این نامه را فرستاد.
این اقدام او مورد مضحکه دوستان و اطرافیان واقع میشود که هرگز منتظر پاسخی از طرف دفتر نباشد. از آنجا که خدا میخواست این پدر رنجدیده مورد مضحکه نباشد، نامه از مسیر ارتباطات مردمی مستقیما خدمت آقا رسید و برای بازرسی به ما ارسال شد. در این بازرسی من دو قاضی را به عنوان مامور از قوه قضاییه گرفتم و همراه سر گروه قضایی به مهاباد رفتند. در این رسیدگی افسری که پرونده را در مهاباد در اختیار داشت بازداشت و به قصاص محکوم شد. من برای قضاتی که مامور بودند، از طرف آقای یزدی که رئیس قوهقضاییه بودند نیابت قضایی گرفته بودم تا در صورت لزوم همانجا حکم را جاری کنند. این را هم بگویم که ورود همین هیات به مهاباد به خودی خود سبب ایجاد موج مساعدی شد؛ چرا که در شهر پخش شد که فردی یک نامه عادی برای آقا فرستاده و در بازخورد آن نامه، هیاتی وارد شهر شده است. همین کار تاثیر بسیار مثبتی در منطقه داشت و به پیرمرد قوت قلب داد.
در ادامه این رسیدگی از آنجا که خانواده جوان نیز مستضعف بودند، برای جلوگیری از مفاسد دیگر، افسر محکوم به ازای پرداخت دیه جوان که فرزند خانواده بود، رضایت صاحبدم را گرفت.
نتیجه بازرسی را وقتی که خدمت آقا بردم، اشک در چشمان ایشان جمع شد و فرمودند؛ این دیگر فوق بازرسی بود.
گزارش دیگری به دست من رسید که مرحوم فردوسیپور (رحمتالله علیه) زمانی که من مجلس بودم آن را به من داد چون من در زمان ریاست مجلس نیز دفتر بازرسی را داشتم ماجرا این بود که یک زندانی به ایشان نامه نوشته بود که من به اتهام زنا در زندان هستم، اما اقوام آن طرف دختر 7، 8 ساله مرا در راه مدرسه دزدیدند و پس از تجاوز به قتل رساندند، در حالی که من زندانی هستم و کسی نیست به داد من برسد. من خیلی از این ماجرا منقلب شدم، یک هیاتی را به 40 کیلومتری مشهد به روستایی فرستادیم که بالاخر منجر شد به بازداشت افرادی در دستگاههای مختلف، اخراج و برخورد با متهمان. به تظلمی که شده بود واقعا رسیدگی شد، ولو اینکه از طرف متهمی بود که زندانی شده بود.
گفتم که ایشان همه ارجاعات را مطالعه میکنند، دراینباره هم مثالی میزنم. یک موقعی ما دادگاه ویژه روحانیت را بازرسی کردیم، نتیجه بازرسی ما گزارشی 500 صفحهای غیر از پیوستها بود. وقتی که من این گزارش را خدمت آقا بردم، با خنده پرسیدند باید همه این را بخوانم. گفتم نه شما 40 صفحه را مطالعه بفرمایید؛ هرچند 40 صفحه نیز با حجم کار بالا برای ایشان زیاد بود.
در ملاقات بعدی که خدمت ایشان رسیدم، لبخندی بر چهره داشتند و فرمودند پس از ارائه این گزارش من از خداوند خواستم فراغتی برای من فراهم شود تا بتوانم همه آن را بخوانم و الحمدلله موفق شدم. میدانید که نحوه خواندن ایشان معمولابه این شکل است که حاشیه میزنند. غلط املایی، تایپی و انشایی همه را ملاحظه میکنند. ایشان در نهایت 5/7 صفحه برگه امتحانی پیشنهاد نوشته بودند.
بعد از مطالعه آن برای دادگاه ویژه روحانیت که در واقع یک دستورالعمل یا حتی یک منشور برای دادگاه ویژه تلقی میشد، مواردی از این نوع فراوان است.
آماری از حجم و تعداد این موارد دارید؟
حجم مراجعات هم اکنون بسیار زیاد شده است. چون هر جا که من حضور پیدا میکنم، معمولا معرفی میکنند به عنوان رئیس دفتر بازرسی مقام معظم رهبری و مردم به این طریق مطلع میشوند و اقدام میکنند. باید بگویم به فضل خدا این دفتر کوچک کسی را هم بیجواب نگذاشته است.
جنبههای سیاسی امنیتی به چه میزان است؟ مثلا کسی رد صلاحیت میشود دلایل آن را به خودش نمیگویند، از دستگاه قضایی هم که نمیشود پاسخ گرفت؟
سوال خوبی کردید. بعضی از موارد استثناست و به ما ارجاع نمیشود. مثلا کادر بالای نیروهای نظامی و انتظامی و کلا نسبت به این نیروها از طریق دفتر نظامی خاص آقا و از طریق ستاد کل بررسی میشود که برای خود بازرسی ویژه دارند. مگر مورد ویژهای که شخص آقا به طور استثنا به بازرسی ارجاع میدهد. از جمله موارد استثنا موارد انتخاباتی است که در حیطه کار ما قرار نگرفته است. شاید به این دلیل که فقهای شورای نگهبان منصوب ایشان هستند و بازرسی نمیشود. گرچه در قوه قضاییه یا بنیاد مستضعفان که منصوب ایشان هستند ما موارد زیادی بازرسی داشتیم. من اگر بخواهم ارجاعات دفتر را به لحاظ حجم کار دستهبندی کنم، بیشترین آن که حجم بسیار بالایی را شامل میشود، حقوقی قضایی است در مرحله بعدی فرهنگی اجتماعی و بعد اقتصادی و در آخر امنیتی سیاسی را شامل میشود.
حساسیتی که شما اشاره فرمودید در آن مورد اولی که اساسا منجر به ایجاد دفتر بازرسی شد، در مورد آقا که حساسیت بسیار قشنگی بود. مشابه این موارد که در واقع نشان می دهد آقا به لحاظ جایگاه ولایی و بالایی که در مجموعه سیستم حکومتی ما دارند، دقیقا حواسشان جمع است به این که اگر در اینجا رسیدگی نشود، معلوم نیست که در کجا رسیدگی شود و از این نوع حساسیتها، اگر شاهد و مثال دیگری هم دارید بفرمایید؟
موارد متعددی داشتیم. مثلا ماجرای تظاهرات جانبازان در شیراز که شما هم لابد شنیدهاید. جانبازان اعتراضهایی داشتند و تظاهرات کردند. آقا دستور دادند که به جد پروندهای تشکیل و رسیدگی شود تا روشن شود که چه ظلمی به آنها شده و حرفشان و خواسته آنها چیست؟
من یک تیم قوی به شیراز فرستادم که رئیس گروه آن آقای امیری بود که فعلا دادستان دیوان محاسبات هستند. در آن زمان جانبازان زیرمجموعه بنیاد مستضعفان بود که مدیریت آن را آقای رفیقدوست، رفیق چهل، پنجاه ساله من به عهده داشت. با وجود این رفاقت، پس از بررسی پرونده ما این پیشنهادها را ارائه کردیم.
1- مدیرکل اطلاعات منطقه خود امالفساد است و باید عوض شود.
2- آقای رفیقدوست و قائم مقام ایشان باید محاکمه شوند. یک روز آقای رفیقدوست از در وارد شد و با روحیه خاص خودشان گفت: حالا من باید محاکمه شوم؟ شاه نتوانسته مرا محاکمه کند، تو میگی من باید محاکمه شوم؟ من گفتم حالا شما بفرمایید با هم صحبت میکنیم. عصبانی نباشید بعد از ناهار صحبت میکنیم.
ما با هم خیلی رفیق هستیم این درست؛ اما من در این پرونده بازرس رهبر معظم انقلاب و امین ایشان هستم، یعنی چشم و گوش ایشان. من اگر به خاطر رفاقت یا هر دلیل دیگری چشم پوشی کنم و واقعیت را نادیده بگیرم، بدان که قطعا به معنی خیانت به ایشان و انقلاب خواهد بود و من هرگز این کار را نخواهم کرد. اما گر شما اعتراضی به یافتههای ما دارید، بفرمایید ما بررسی کنیم.
از آقای امیری، رئیس گروه خواستم پرونده را آوردند، مستندات را به ایشان نشان دادیم، ادله را گفتیم و از ایشان خواستیم که پاسخهایش را بدهد. او بلند شد و خداحافظی کرد و رفت. حتی در اجرای پیشنهاد ما، آقا پرونده را به دادگاه انقلاب که ریاست آن را آقای نیری به عهده داشت ارجاع دادند.
در مورد دیگری راجع به اخوی بنده احمدآقا، گزارشی خدمت آقا رسید. ایشان همین گزارش را برای بنده فرستادند که نشان از لطف و اعتماد داشت؛ چرا که گزارشی راجع به برادر من به دفتر ایشان آمده و آن را به بنده منتقل کردند. در واقع این یک آزمایش هم بود. در این گزارش قید شده بود که ارزیابی شده است. با وجود این از من خواستند که بررسی و گزارش کنم. آقای امیری را فرستادم مازندران و تاکید کردم که نفرین خدا بر تو باد اگر به این دلیل که احمدآقا برادر من است، تو کوتاه بیایی، در تمام طول بازرسی هم احساس کن که حضرت مهدی (عج) ناظر بر قضاوت توست. جالب است که بدانید احمدآقا برادرم 6 سالی از من بزرگتر است. زمانی که من رئیس مجلس بودم، ایشان نماینده مجلس بود. برادرم بسیار عصبانی آمد بالا پیش من و گفت: من میخواهم از پشت همین تریبون صحبت کنم و بعد استعفا بدهم. پرسیدم چرا؟ گفت: آخر در شهر کوچکی مثل نور پخش بشود که مقام رهبری به خاطر من به آنجا بازرس فرستادند برایم بسیار سخت است، آخر من که کاری نکردم. او را آرام کردم و دستش را گرفتم و گفتم: اولا، من فرزند همان بابایی هستم که تو هستی، از داد و فریاد تو شاید دیگران جا بخورند، اما من جا نمیخورم. ثانیا، اگر این گزارش را ما بررسی کردیم و صحت آن محرز شد که شما قطعا از صلاحیت نمایندگی ساقط خواهی شد پس لزومی ندارد که استعفا بدهی؛ اما اگر گزارش خلاف واقع بود در این صورت برادر من، شما بسیار سربلندتر از پیش میتوانید در آنجا حضور داشته باشی. پس نگرانی شما برای چیست؟ شما میتوانید استدلال کنید که آمدند، دیدند و چیزی که خلاف باشد، پیدا نکردند این که خیلی بهتر است. خلاصه ایشان را قانع کردیم، رفت. گزارش را خوانده بودم، در آن مطالبی بود که میدانستم واقعی نیست. اما بدون هیچ اظهارنظری، بازرسان را فرستادم تا خودشان نتیجهگیری کنند. آنها رفتند و از اطلاعات استان، شهرستان، منابع طبیعی، جنگلبانی و ثبت اسناد همه را مستند کردند و ما همراه این گزارش، نظر تکتک نهادها و مراجع را هم ضمیمه کردیم و بردیم خدمت آقا. این موارد خیلی جالب بود و اثر خوبی هم داشت.
مطالبی که شما تهیه میکنید، برای دستگاههای مربوط چقدر لازمالاجراست؟
آقا معمولا قریب به اتفاق پیشنهادهای ما را میپذیرند. پس از ملاحظه و تایید به دفتر خودشان مینویسند که پیشنهادهای قید شده به دستگاههای ذیربط ابلاغ و رسیدگی شود.
معاونت دفتر اجرایی ، پیشنهادها را از دستگاههای مربوط پیگیری میکند. البته ما خودمان نیز به دلیل ارتباطاتی که داریم، پیگیر میشویم.
اختلاف نظرها چگونه قابل حل است؟ مثلا درباره آن دو برادر اختلاف نظر شما با آقای فلاحیان چه شد؟
مهم این نیست که دستگاهها نظر ما را به طور قطع بپذیرند. مهم اجرای حکمی است که مورد قضاوت بازرسی قرار گرفته است. ما به دنبال جلب رضایت دستگاهها نیستیم و همه آنها را هم نمیتوانیم راضی نگه داریم. تبعات این داوری این است که عدهای از ما دلخور خواهند شد. بازرسی یک نوع قضاوت است پس دو طرف هرگز نمیتوانند راضی باشند. دستگاهی را که در راس آن، یکی از آقایان علما بود، بازرسی کردیم و گزارش دادیم خدمت آقا ایشان بعدها مرا که دید، گفت: از ما به آقا گزارش دادی، حالا دیگر در نمازم ترا دعا نمیکنم. یا کس دیگری میگفت: نفرینت میکنم. عدهای بالطبع از ما میرنجند. نمیخواهم بگویم هر چه ما میگوییم حق است. اما از استنباط ما بالاخره عدهای راضی میشوند و عدهای ناراضیاند. آقای فلاحیان همچنان از اقدام ما ناراحت است.
در مباحث مربوط به امنیتی - سیاسی که فرمودید کمترین ارجاعات را داشتید، چه مواردی را شامل میشود. شاخصههای این نوع اقدمات چه بوده است؟
در نیروهای امنیتی فرض بفرمایید یک فرد نظامی یا انتظامی اظهار میکند که برای وی پروندهسازی کردهاند یا در حقش جفا شده و در پی شکایتی که به دستگاههای نظامی یا امنیتی خود کرده، کسی او را تحویل نگرفته است. ما در بخش امنیتی چنین مواردی را که ممکن است شکایتهای خاص و کوچکی هم باشد، پی میگیریم. یا مثلا پرسنلی از وزارت اطلاعات به ما شاکی میشود که به من ظلم شده و مرا منتظر به خدمت یا اخراج کردهاند، چنین مواردی داشتیم. اینها موارد امنیتی سیاسی است.
آیا مواردی بوده است که شما بررسی و سپس نتیجهگیری کنید اما بعدا متوجه شوید که اشتباه کردید و تغییر رای داده و مجددا به آقا ارجاع دهید؟
این طور میشود گفت که بررسیهای ما لزوما منجر به محکومیت نبوده یا همواره به نفع شاکی خاتمه نیافته است. مثلا در یک مورد که آقای مهندس نعمتزاده در وزارت صنایع مسوول بخش سیمان بودند، گزارش بسیار تندی علیه ایشان و مدیریت آنجا به دلیل بیبرنامگی و حیف و میل به ما ارسال شد. ما پس از بررسی میدانی بسیار اساسی، به این نتیجه رسیدیم که مدیریت بسیار خوب عمل کرده است و حتی پیشنهاد شد ایشان تشویق شوند. در مورد دیگری مدیریت آقای عرفانیان در فولاد مبارکه زیر سوال رفته بود. ایشان بسیار متدین و مقید به اصول هستند و از این گزارش بسیار متاثر بودند.
اما نتیجه این شد که مدیریت بسیار خوب عمل کرده است. حتی این موارد به قدری بود که آقا فرمودند باید فکری به حال چنین گزارشهای بیاساس هم کرد که وقت دفتر خیلی گرفته نشود. اما تاکنون موردی که بررسی کرده باشیم و نتیجه اشتباه باشد، نداشتیم. در یک مورد از استانی علیه یک فرمانده سپاه گزارشی رسید که او ظلم میکند. موضوع مربوط به 15 سال پیش است. من تیمی به استان فرستادم و در نهایت منجر به بازداشت آن فرمانده شد. امام جمعه استان نامهای به آقا نوشت که بازرس شما جناحی و خطی عمل کرده است. آقا عین نامه را برای من فرستادند و پرسیدند که پاسخ شما به این ادعا چیست؟
من تمامی مستندات و اظهارات آقایان مسوول استان را که بعضا از جناح ایشان هم بودند، جمع و ارسال کردم و نتیجه این شد که بسیار مفید و موثر بود.
در موردی که مربوط به دادگاه ویژه روحانیت بود، آقایان روحانی خدمت آقا رفته و در بررسی ما تشکیک کردند. ایشان با تندی اظهار کرده بودند که من به بازرسی خودم که شک ندارم.
با این مضمون که به آنها اطمینان کامل دارم. عین رفتار زیبا و با ارزش آقا ما را در اینجا دلگرم کرده است.
امنیت یک چیز است و احساس امنیت چیزی دیگر. بازرسی یک چیز است و احساس حضور بازرس چیز دیگری. نفس این احساس که بازرسی هست، میتواند مفید و ارزشمند باشد.
در فرصتی که باقی مانده، اجازه دهید در مورد دیگری که به آقا مربوط میشود و شما فکر میکنید لازم است تاکید شود، صحبت کنیم. به عنوان مثال عرض میکنم، شما دوران حضرت امام را دیدید، دوران آقا را هم میبینید. خود حضرتعالی و جناب آقای رسولی محلاتی در هر دو دفتر حضور و ارتباطهای گستردهای داشتید. من بی آن که بخواهم هیچ کدام از این دو دفتر را تخدیش کنم، مقایسهای بشود از توانمندیهای دفتر آقا و وضعیت دفتر امام، که بتواند به مردم اطمینان خاطر بیشتری بدهد. مثلا منابع اطلاعاتی نحوه تماس گرفتن، آمد و رفت افراد و این ترکیب در حال حاضر در دفتر آقا چگونه است؟
سوال خوبی است. یک تفاوت فاحش بین آقا و امام است. ضمن این که جایگاه بالا و والا و نفوذ کلام و برد سخنان حضرت امام از خصوصیات منحصر به فرد و بارز شخصیت ایشان بود که در رهبر بعدی قطعا نیست. اما امام پیرمرد بود، گرچه استثنا هم بود و به همین دلیل در چنین سن بالایی با استعداد بالا و هوش و ذکاوت بیبدیل امور را اداره میکرد، اما بالاخره پیر بود و بدین لحاظ نه میتوانست و نه دیگر میخواستند که در ریز قضا وارد شوند. لذا میبینید که در ملاقاتها بسیار کم صحبت میکردند و محورهایی کوتاه را رهنمودوار میگفتند و میگذشتند. اما آقای خامنهای رهبر معظم، رهبری جوان با کولهباری از تجربه کار اجرایی از ریاستجمهوری، وزارت دفاع، حزب و میدان جنگ و ... هستند که باعث شده است تا حوزه مدیریتی مقام معظم رهبری به مراتب وسیعتر از حوزه مدیریتی دفتر امام (ره) باشد. از این رو یک سازمان یا یک نهاد در دفتر ایشان نهاده شده است. دفتر حضرت امام(ره) بسیار محدود بود و کارها همواره به حاجآقا احمد ارجاع میشد که البته ایشان باهوش، زرنگ و با روابط عمومی قوی بدون همکاری آنجا را اداره میکرد، او هم استثنا بود. هر چه باشد، فرزند همان پدر بود. اما بقیه کارهای دفتر مربوط به سهم امام و وجوهات و پاسخ به مسائل شرعی بود به عنوان بیت یک مرجع تقلید.
اما دفتر مقام رهبری به دلیل جامعیت خودشان و نشاط و شادابی و اقتضای رهبری، نهادی است که ابعاد گوناگون را با کارشناسان مختلف پوشش داده است. یکی دفتر ارتباطات مردمی است، دفتر مشاوره بینالملل نیز جداست که آقای ولایتی آن را اداره میکند. بخش بررسیها، معاونت فرهنگی و غیره. عدهای مشاور به مفهوم واقع کلمه مشاوره میدهند و مشغول کار هستند که در موضوعات مختلف گزارش میدهند. دیگر این که آقا اهل مطالعه است و انصافا خیلی مطالعه میکنند بنابراین، مدام از وزرا، دستگاههای مربوط، بانک مرکزی و هر نهادی که لازم باشد گزارش میخواهند. سازمان صداوسیما را آقا با ریز جزئیاتش در اجرا تعقیب میکند. در ملاقاتها نکاتی درباره فیلمها، بازیگران و حتی مضمون کارتونها با تمامی جزئیات اشاره میفرمایند که ناشی از درک فرهنگی بالا و جامعیت دید ایشان است. من وقتی خدمت ایشان میرسم و گزارشی را ارائه میکنم، متوجه میشوم که نه تنها از اطلاعاتی که ما دادیم آگاهند که بسیار بالاتر از آن را هم اطلاع دارند. مثلا روزی من در خدمت ایشان درباره شکر و افزایش واردات آن اظهاراتی کردم و این که صادرات خیلی کم است و ...
ایشان پس از شنیدن صحبتهای من، اطلاعاتی را با ریز جزئیات از واردات و صادرات و دلایل افزایش آن ارائه کردند که متوجه شدم ایشان به مسائل و مباحث کاملا مسلط هستند.
تفاوت دیگر دفتر ایشان این است که آقا از همان ابتدا از نیروهایی در دفتر بهره گرفتهاند که متهم به هیچ گروه جناحی نباشند. البته من را جزو استثناها باید گذاشت در مورد من و آقای ولایتی باید گفت که ما نقطهچین هستیم. اما رئیس دفتر، نفر دوم و الی آخر متهم به هیچ جناح و گروه و دستهای نیستند. ایشان با هوشیاری خاص خودشان مرا علیرغم علاقه و ارتباطمان به این دلیل که متهم به یک جناح یا منتسب به یک جناح شدم از این که مسوول دفترشان باشم، منع کردند.
شما از مراودات سیاسی آقا چقدر اطلاع دارید؟ یکی از تلاشهای جدی آقا در سالهای متمادی این بوده که بخشی از جناحهای سیاسی را که به هر دلیل قهر کرده و حاشیهنشینی برگزیدهاند، تشویق کنند و به صحنه بیاورند. شما که چهره سیاسی شناختهشدهای هستید، قطعا آگاهید که برای روحانیون مبارز یا دفتر تحکیم وحدت یا خیلی از جریانهای سیاسی، آقا سنگ تمام گذاشتند تا از انفعال در آینده حتی بودجهای را تخصیص دادند، تا اینها جریان سیاسی فعالی در صحنه باقی بمانند. این موارد را هم اگر ذکر بفرمایید که نشان دهنده همان نگرش سیاسی آقا و جامعیت تفکر ایشان است نیز بسیار مفید است.
من کمی وسیعتر از سوال میگویم. هم احزاب و گروهها و حتی در بخش فرهنگ و هنر، که در همه کشور من نمیبینم کسی را که در مسائل فرهنگی و هنری کارشناستر از ایشان باشد. این منهای ولایت و رهبری ایشان است. ایشان قبل از ولایت هم این نگاه را داشتند. جالب این که با حفظ همه مواضع و اصول و ارزشهایی که به آن پایبندند و ذرهای هم از آن کوتاه نمیآیند. اما افراد و اشخاصی را سراغ دارم که به دنبال تلطیف و جذب روابط و دلها بودند تا از حالت انزوا، انفعال و رجزخوانی و مخالفخوانی دربیایند. این روش و منش مقام رهبری بوده و هست. از جریانهای سیاسی در بعضی مقاطع بسیار بداخلاقی و به ایشان جفا کردند، ولی ایشان با آغوش باز از اینها استقبال کردند و تحویل گرفتند. از میان گروههای دانشجویی به دفتر تحکیم وحدت بسیار بها دادند که در مسیر اصلی بماند و نیز به دیگر گروههایی که با ایشان تفاوت سلیقه داشتند بها دادند و ملاقاتهایی طولانی داشتند.
در زمان حضرت امام (ره) مجمع روحانیون از جامعه روحانیت جدا شد، برای جامعه روحانیت امام کمکی میکردند که وقتی این اتفاق افتاد، آن را نصف کردند. نصف به جامعه و نصف دیگر به مجمع دادند.
همین منش را آقا ادامه دادند. هر بار که ملاقاتی برای جامعه روحانیت گذاشتند، برای مجمع روحانیون نیز وقت دادند و آنها را مثل ما تحویل گرفتند و میگیرند. ایشان با افراد، اعضا و گروههای فرهنگی هم همین طور رفتار میکنند. من مطلع هستم که اگر هنرمندی منزوی و کنارهگیر شده، بعضا نمایندهای را شخصا اعزام کردند تا کمکی ارائه کنند، احوالپرسی کنند و حتی به اینجا دعوت و دلجویی کردند. میخواهم بگویم، نگاه ایشان به افراد، احزاب و گروهها در همین زاویهای که شما مطرح کردید، نگاه وسیع و جذابی است. این جذب در مورد تیپ جوان، دانشجو و فرهیختگان واقعا کارشناسانه و پدرانه است.
جالب است که شناخت ایشان از افراد و اشخاص بسیار جامع و وسیع است، به طوری که اشراف کافی به شخصیتهای روحانی، فعالان سیاسی، فرهیختگان فرهنگی، نویسندگان و شعرا و کلیه طیفهای شاخص اجتماعی دارند.
میتوان گفت در هر وادی ایشان یک مطلع کارشناس هستند. به طور مثال قومیتها، تاریخ شهرستانها و استانها، در هنر و شعر، خطشناسی و خطخوانی و...
از نظر من درباره حافظ و حافظشناسی تاکنون کسی جامعتر و کاملتر از ایشان سخنی ارائه نکرده است.
جالب است این را بشنوید که یک روز در جمعی با علما بحث مازندران شد. ایشان فیالبداهه تاریخ مازندران را با تمام جزئیات آن از آلبویه، علویان و زندیه را به طور مشروح بیان کردند؛ به طوری که من خودم با این که مازندرانی هستم، از چنین اطلاعات وسیعی، متعجب شدم. همین موضوع روز دیگر که بحثی درباره قرآن و قاریان بود، در ابعاد دیگری تکرار شد و ایشان تاریخ مفصلی از قاریان مصر و قرائتی که آنها در دستگاههای موسیقی ایران میخوانند و این که نام این دستگاهها اعم از شور و سهگاه و غیره میخوانند و حتی بحث دراینباره که کدامیک از قاریان در دستگاه قرائت میکنند و یا خارج از آن، میخواهم بار دیگر بر این توانایی بارز شخصیت ایشان اشاره کنم که در هر وادی که بحث کنیم، آقا یک مطلع و کارشناس هستند. این نعمتی است که آرزو میکنیم تا ظهور مهدی (عج) ایشان را خداوند برای ما حفظ فرمایند. انشاءالله.
|
|
مرجع خبر: http://www1.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100944936073