سالها پیش گاه مینوشتم ... خورد به سنگ ؛ رهایش کردم . دلتنگ شهرم و مسائل اش ماندم ؛ غصه خوردم اما تاب آوردم تا در انتخابات ۹۹ بخاطر حواشی ورود کردم تا رسید به امروز ! چند مطلبی ننوشته ام که اعتراض خیر خواهانه دوستان و اقربا رو شنیدم تا رسیدم به این که بفرمایند لطفا تخصصی ورود کن !اهل قلم که تخصص همه چیز رو که ندارند پس ورود نکنید !!
- دوست صمیمی چندین ساله زنگ زد و گفت : بزار کنار بیخیال شو . فکر کارت باش و فکر خانواده ات . چشاتو باز کن کدوم عصر زندگی میکنی هالو نباش ! آدم باش !!
- و آن یک که فکر میکرد اشاره به نبود روشنایی جاده راهن ؛ گلایه از عدم بموقع واکسیناسیون ؛ رفع سد معبر و اعتراض به پوستر باران و تخریب شهر تخصص میخواهد گفتند تخصصی ورود کن . تخصص ات تعلیم و تربیت است به همان بپرداز که استفاده بهتر بدهی ! یعنی گاو خوبی باش فقط شیر بده !
- و از همه بدتر قلم به دستانی که دیگر نمی بینمشان و وقتی از آنان علت را جویا میشوم .... حواله میدهند به صبر و سکوت .
انگار همه به این نتیجه رسیده اند مردم شهرمان حال نه شنیدن دارند و نه حال گفتن ! اما با عرض پوزش بلدند در خفا یکی را شیر کنند و جلو بندازند . در خفا و بی نام و نشان مسئولین را خراب کنند . اتهام بزنند توهین کنند و بعد انتظار داشته باشند من عینا منعکس کنم در نوشته هایم . اینجاست اختلاف سلیقه و نظر ....... ! من تمرد کردم کامنت های توهین را تایید نکردم ! برای همین مغضوب واقع شدم . به انحا مختلف ورود کردند اما نپذیرفتم مسئولی بی دلیل و صرف ادعا تخریب شود . این از گروه دوستان و اما به منتقدینی که عشق خواندن مطالب تخصصی دارند عرض کنم:
همشهری ؛ بزرگوار من ، اگر کسی به نحوه تردد موتورسکلیت سوران به پیاده راه اعتراض کرد حتما باید تخصص شهرسازی داشته باشد ؟
به پوستر باران کردن اعتراض کرد حتما باید کارشناس روابط عمومی باشد ؟
اگر به سد معبر اعتراض کرد حتما باید دکترای جانعه شناسی داشته باشد ؟
اگر به نبود پزشک متخصص و نبود فلان امکانات درمانی در شهر اعتراض کرد الزاما باید دکتر باشد ؟!
اگر کسی به وضعیت ترمینال شهر اعتراض کرد حتما باید ارشد وزارت راه باشد یا علوم فضا ؟
اگر سد معبر مانده و درست اعمال نشد شما شهروند همکاری نکردید ! اگر راه و مسیر ی بدون روشنایی ماند و کسی وقعی ننهاد چون خودت خواستی ؛ اگر متخصص در شهرت نمیماند چون بلد نیستی نگهشون داری ؛ اگر و اگر های بسیار ....
انگار این شهر مرده است ؛ یا باید همرنگی کرد و زیست یا به دوش کشید رفت ! .... این چند روزه اینقدر به بی خیالی و ننوشتن و خود را در اذیت نیانداختن توصیه شده ام که دیگر خجالت میکشم بپرسم چرا ؟ دلایل اینقدر قوی هست که بنشینی چون دیگران فقط نگاه کنی .
- مردم این شهر آنقدر مهربانند که روا نمیدارند در حق کسی نامهربانی شود . من دستشان میبوسم که برای دومین بار هم سیل تذکرات خیرخواهانه شان بسویم روان شد چه از دوستان نزدیک و چه آنانی که نمیشناسندم .
- بر میگردم به نقطه دوری خیره شوم که این شهر در فقر و فلاکت دست و پا میزند و مسئولینی که به التماس آنان را از رخت سحر به زور بلندشان میکنند !
مصیبت آن روز است که خفته را میشود بیدار کرد اما آنی را که خود را به خفتن زده است هرگز نتوان .