
سلام آقای کاووسی مطلب خوبی نوشتید بخشی از علت وضع نا مطلوب اجتماعی که ذکر کردید را در بیان سعید معیدفر فر استاد دانشگاه دیدم که بخوبی ریشه یابی کرده
صفحه اصلی
اخبار اندیشه
۰ نفر
۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۸:۲۱
سعید معیدفر در نشست چالش های علوم اجتماعی در ایران بررسی کرد
چرا علوم اجتماعی در ایران شکست خورد؟ / دلیل تب داغ روانشناسی در ایران / مسیر برعکس علوم اجتماعی در ایران به دلیل غفلت از علوم سرزمینی
سعید معیدفر
چرا علوم اجتماعی در ایران شکست خورد؟ / دلیل تب داغ روانشناسی در ایران / مسیر برعکس علوم اجتماعی در ایران به دلیل غفلت از علوم سرزمینی
کلاسهای درس دانشگاه دیگر آن شور و حرارتهای سابق را ندارند. معتقدم چالش مهم علوماجتماعی در ایران تضعیف شدن «نهاد جامعه» است؛ چون جامعه موضوع اصلی علوماجتماعی است... چون «جامعه» تبدیل به «فرد» شده و آدمها از جامعه گسیخته و با جامعه بیگانه شدهاند، فرد دچار بحرانهای عمیق عاطفی، زیستی و اجتماعی شده بنابراین ما بیش از «علم اجتماعی» به «علم روانشناسی» نیاز پیدا میکنیم تا روح و روان فرد را درمان کند. گویا دیگر «جامعه» مسأله ما نیست و این «فرد» است که باید مورد بررسی و درمان قرار گیرد!
گروه اندیشه: دکتر سعید معیدفر رئیس انجمن جامعه شناسی ایران است. او در مطلبی که در صفحه اندیشه روزنامه ایران منتشر شده و حاصل خلاصه سخنرانی او با عنوان «چالش های علوم اجتماعی در ایران» در انجمن جامعه شناسی ایران است، به تحلیل دلایل عدم رشد و کارآمدی علوم اجتماعی در ایران میپردازد و در این باره سه چالش اصلی را مطرح میکند. از نظر او نخستین چالش وارونگی مسیر توسعه علم است. در جهان، علوم اجتماعی ابتدا خارج از دانشگاه، از طریق نظریهپردازی در پاسخ به مسائل حاد اجتماعی متولد شدند و سپس وارد فضای آموزشی دانشگاهی شدند. اما در ایران، این مسیر برعکس طی شد؛ علوم اجتماعی کار خود را با دانشگاه، مدرک و آموزش آغاز کرد و هرگز نتوانست "علم تولیدی" باشد و به یک "علم مصرفی" (صرفاً ترجمه و تربیت دانشجو) تبدیل شد.معیدفر دومین چالش را فقدان «نظریه سرزمینی» می داند. از نظر او دانشمندان ایرانی از نظریهپردازی متناسب با بستر تاریخی و جغرافیایی منحصربهفرد ایران غافل شدهاند. در نتیجه، ایران فاقد یک «نظریه سرزمینی» است که بتواند مسائل و هویت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور را در چارچوب بومی، شناسایی و حل کند، که این امر منجر به انباشت مسائل شده است. سومین چالش از نظر معیدفر غیاب «اجتماع علمی» منسجم است. او می گوید که نهاد حیاتی «اجتماع علمی» که در آن ایدهها خوانده، ارجاع، نقد و پالایش میشوند، در ایران وجود ندارد. فقدان این اجتماع باعث میشود که ایدههای بزرگ و بومی نتوانند ریشه بدوانند و به نظریههای جامع تبدیل شوند. این چالش در علوم اجتماعی نمود بیشتری دارد زیرا موضوع این علم، خود «اجتماع» است. به عنوان یک چالش مرتبط، متن اشاره میکند که تضعیف «نهاد جامعه» (گسستگی اجتماعی و اتمیزه شدن) باعث شده که جامعه بیش از «علم اجتماعی» (که موضوعش جامعه است) به «علم روانشناسی» (که بر درمان بحرانهای فردی متمرکز است) نیاز پیدا کند. بنابراین جای این سوال باقی است که آیا اقبال گسترده به روانشناسی، نشانه یک خودآگاهی جمعی است یا در پس آن، زنگ خطری برای «فروپاشی امر اجتماعی» نهفته است؟ این گزارش در زیر از نظرتان می گذرد:
****
وقتی خلاف جریان علم حرکت میکنیم
روند شکلگیری «علوماجتماعی» در جوامع مختلف موضوعی قابلتأمل است. در اغلب کشورها، علوماجتماعی بیرون از دانشگاه متولد شده است. این امر در مورد علوم دیگر هم کم و بیش صادق است؛ به این معنا که خاستگاه بسیاری از علوم «دانشگاه» نیست بلکه بیرون از دانشگاه، اشخاصی با ذهنی مسألهمند و انگیزههایی قوی برای یافتن پاسخ مسائل، به کشف علم رسیدهاند. بعدها که این علوم، جوانب و ابعاد مختلف پیدا کرد پایشان به دانشگاه باز شد و دستورهایی برای «کلاس» و «آموزش» و «مدرک» و... شدند.
به عبارت دیگر، «جنبه آموزشی» علوم فرع بر «تأسیس و نظریهپردازی» این علوم شدند. حتی اغلب بزرگان علوماجتماعی، طرد شدگان دانشگاهها بودند بهطوری که از سوی همکارانشان افرادی ناکارآمد و ناآگاه قضاوت میشدند؛ در حالی که واقعیت ماجرا این بود که چون آنان ذهن متفکر با سوژههایی متکثر و عمیق داشتند ساز و کار روزمره دانشگاهها قادر به فهم و درک آنان نبود. از اینرو، قضاوت درستی در مورد آنان نمیشد. در اغلب کشورهای توسعهیافته روند شکلگیری علوم اجتماعی چنین بود که در نهایت به «رشد علم» در این کشورها ختم شد.
اما در ایران این مسیر کاملاً برعکس طی شده است. علم اجتماعی در ایران، کارش را از دانشگاه آغاز کرد یعنی ابتدا درس و کلاس و آموزش و مدرک و... را شکل دادیم تا علماجتماعی در ایران تأسیس شود! چون این روند بر خلاف رویه معمول طی شد بنابراین علماجتماعی هرگز نتوانست در ایران ریشهدار و کارآمد ظاهر شود و کارکردهای مصرفی پیدا کرد. علوم اجتماعی در ایران بهجای اینکه «علم تولیدی» باشد «علم مصرفی» شد و نتوانست مولد باشد و مؤسس اندیشه و فکر و دانشی متناسب با این سرزمین شود. حتی «کرسیهای نظریهپردازی» هم نتوانست علوماجتماعی در ایران را از وجوه مصرفیاش فراتر برد.
غفلت ما از «نظریه سرزمینی»
با وجود اینکه ایران تاریخی خاص و جغرافیایی منحصر به فرد دارد و سرزمینی ویژه بهشمار میرود که شناخت این ویژگیها میتواند در تحولات آینده ایران بسیار مؤثر باشد؛ اما متأسفانه دانشمندان ما از نظریهپردازی برای چنین نقش و جایگاهی غافل شدهاند. به همین دلیل ما در ایران فاقد یک «نظریه سرزمینی» هستیم؛ نظریهای که قادر باشد مسائلمان را در این بستر تاریخی-جغرافیایی شناسایی کند و چهارچوبی ارائه دهد که طبق آن هویت اقتصادی، سیاسی و فرهنگیمان را شناسایی کنیم.
چون فاقد چنین نظریه سرزمینی برای شناسایی و فهم مسائلمان هستیم تبعاً با انباشت مسائل روبهرو شدهایم. علوم اجتماعی ما قادر به حل بحرانهای ما نیست و بیشتر در سطح «تربیت دانشجو» و «ترجمه کتاب» ظاهر شده است. حتی در زمینه تألیف هم نتوانستهایم گامهای بلند و قابلتأملی برداریم؛ هرچند ایدههایی بوده اما تعمیق پیدا نکرده است. چون مسائلمان نتوانسته در بستر «اجتماع علمی» ریشه بگیرد، عمیق شود و نهایتاً جایگاهی در فضای علمی پیدا کند. البته مدعی نیستم که هیچ نظریه و ایدهای وجود نداشته است ولی نظریهها به «اجتماع علمی ایران» ورود پیدا نمیکند تا پیرامونش بحث شکلگیرد، خوانده شود، ارجاع شود، نقد شود و از دل این نقد و نظرها به یک «نظریه سرزمینی» برسیم چنانکه معیار و چهارچوبی برای سیاستها و برنامهها و سیاستگذاریهای ما شود.
جای خالی « اجتماع علمی»
«اجتماع علمی» برای آینده علوماجتماعی بسیار حیاتی است اما متأسفانه این نهاد در ایران به تدریج در حال از دست دادن اعضای خود در درون دانشگاههاست. در بحث توسعه علم گفته میشود زمانی یک عالم علوم اجتماعی همچون وبر خلق میشود که خوانده شود، ارجاع شود، نقد شود تا از دل این تبادلات فکری و علمی، متفکری چون پارسونز زاده شود. اینچنین است که علم، توسعه مییابد و درخت علم به محصول مینشیند. اما در جامعه ما، عالم علوم اجتماعی نهایت کاری که میتواند انجام دهد این است که اگر صاحب ایدهای است خودش تلاش کند آن را در قالب کتاب یا مقالهای ارائه دهد و خودش هم برای انتشار و تبیین آن دست به کار شود و در نهایت هم در همین حد متوقف میماند.
چون ما فاقد «جامعه علمی منسجم و سازمانیافته» هستیم که در آن ایدههای متفکران ما مورد توجه واقع شود و آرایشان نقد شود و مورد ارجاع قرار گیرد. حتی گاه خلاف این را هم شاهد بودهایم که نه تنها ایدهها در جامعه علمی مورد توجه قرار نمیگیرد بلکه صاحبان ایده طرد ومورد بیمهری دانشگاه و همکاران خود واقع شدهاند. این یکی از مهمترین چالشهای ما در حوزه علوماجتماعی است. البته ممکن است این کاستی در دیگر علوم هم کم و بیش وجود داشته باشد اما در علوم اجتماعی نمود بارزتری دارد چون این علم یک «علم اجتماعی» است و بیشتر از دیگر علوم به «اجتماع» و «جامعه علمی» نیاز دارد. دلیل اینکه اندیشمندان ما نمیتوانند یک نظریه جامع و کامل در حد «نظریه سرزمینی» ارائه کنند این است که ما فاقد «اجتماع علمی» هستیم.
اقبال به روانشناسی در جامعه اتمیزه
موضوع علم اجتماعی «جامعه» است و نهاد جامعه در حال تضعیف شدن است؛ قبلاً با «زیست اجتماعی متکثر» از جمله خانواده، محله، قوم، طایفه و قبیله و... روبهرو بودیم اما اغلب حوزههای زیست اجتماعی ما تضعیف شدهاند و گسترش فضای مجازی هم به این آسیب، شدت بخشیده است. حتی ما ردپای این آسیب را در دانشگاهها هم شاهد هستیم. روزگاری دانشگاههای ما پر از نشستهای متعدد با مخاطبان متکثر بود اما اکنون کمتر میتوان از این شور و حرارت اجتماعات علمی در دانشگاهها سراغ گرفت؛ حتی کلاسهای درس دانشگاه هم دیگر آن شور و حرارتهای سابق را ندارند. بنابراین معتقدم دومین چالش مهم علوماجتماعی در ایران تضعیف شدن «نهاد جامعه» است؛ چون جامعه موضوع اصلی علوماجتماعی است.
در جامعه اتمیزه شده(گسسته) که همه چیز بر محور «فرد» سامان مییابد رسانهها و شبکههای اجتماعی سعی میکنند بیشتر بر «علم روانشناسی» متمرکز شوند چون «جامعه» تبدیل به «فرد» شده و آدمها از جامعه گسیخته و با جامعه بیگانه شدهاند. فرد به دلیل بیگانگیاش با زیستاجتماعی، دچار بحرانهای عمیق عاطفی، زیستی و اجتماعی میشود بنابراین ما بیش از «علم اجتماعی» به «علم روانشناسی» نیاز پیدا میکنیم که روح و روان فرد را درمان کند. گویا دیگر «جامعه» مسأله ما نیست و این «فرد» است که باید مورد بررسی و درمان قرار گیرد!
۲۱۶۲۱۶


کاربر نامحترم و با پدر مجهول و با ip: 2.188.26.222 که به نامهای متعدد محمدخانی و محمدی و ... در روزهای اخیر بی ادب ترین فحاشی هایی که در خانواده ات تربیت داده اند به اینجانب ارسال می کنی، یافتن شما با این آی پی از طریق پلیس فتا فقط یک روز زمان می برد اما جزای توهین های شما بسیار سنگین تر است. فقط اگر یک بار دیگر تکرار شود با قانون برخورد می کنم و به مردم اعلام می کنم که این آدم ظاهراً متشخص و باطناً بی خانواده کیست.
شاید در اول باز خواندن مطلب اقای نایبی ،منم با اقای نایبی موافق نیستم که نبود معبری بنام میانه در تهران، دردی از میانه مان دوا نخواهد کرد، ولی با دقت بیشتر نگاه کردن میشود ، تیز بینی و ژرف بینی مشکلات میانه از دیدگاه جناب نایبی ، حتی از کمبود خیابان یا کوچه ای بنام شهرمان در پایتخت باشد، را فهمید، چرا که اگر بنام و اعتبار میانه یک خیابان مهمی در تهران موجود بود، و روزانه هزاران نفری که در آن خیابان به فرض بنام میانه تردد میکردند،ناخوداگاه و اتوماتیک وار نام شهر میانه برایشان تداعی و ملکه ذهنشان میشد، اگر در گوگل مپ نگاه کنید، دو شهر اردکان و میبد، چسبیده به هم و انگار یک شهر هستند، ولی نمیدانم با چه توجیهی هردو دانشگاه سراسری دارند، یا شهر دامغان که حتی نصف شهر میانه نیست، دانشگاه سراسری دارد با هشت دانشکده، یا کمبود دانشگاه علوم پزشکی در میانه که خوب اینها جزوی از امکاناتی میتواند در میانه باشد و اعتبار دانشگاهی شهرمان بالا برود،جناب اقای نایبی نیز از درشت ترین و حتی ریزترین نکاتی رو در تحلیل خود در مورد میانه در این سایت مطلب میگذارد، که نشان از عرق به شهرش و همشهری هایش هست، و فکرش ارائه پیشنهاد برای سربلندی زادگاه خود هست، چرا نمیدانم کسی اومده و بهش بی احترامی کرده، بنده به نوبه خودم، دست تک تک عزیزان و مسئولان شهرمان را که برای بزرگی و عزت شهرمان گام برمیدارند ، میبوسم و سپاسگزاری میکنم


کاربر نامحترم و با پدر مجهول و با ip: 2.188.26.222 که به نامهای متعدد محمدخانی و محمدی و ... در روزهای اخیر بی ادب ترین فحاشی هایی که در خانواده ات تربیت داده اند به اینجانب ارسال می کنی، یافتن شما با این آی پی از طریق پلیس فتا فقط یک روز زمان می برد اما جزای توهین های شما بسیار سنگین تر است. فقط اگر یک بار دیگر تکرار شود با قانون برخورد می کنم و به مردم اعلام می کنم که این آدم ظاهراً متشخص و باطناً بی خانواده کیست.
شما دلتون برای میانه و میانه ای میدانم میسوزد و برای بزرگی و اصالت میانه و نام میانه میتپد، میدانم شما وقتی از این بی مهری ها (فحاشی و بی احترامی ها)که میبینید بسیار دلشکسته میشوید،ولی استوار باشید چرا که شما مییانالی هستید، یاشاسین محمد صادق نایبی قارداشیم


کاربر نامحترم و با پدر مجهول و با ip: 2.188.26.222 که به نامهای متعدد محمدخانی و محمدی و ... در روزهای اخیر بی ادب ترین فحاشی هایی که در خانواده ات تربیت داده اند به اینجانب ارسال می کنی، یافتن شما با این آی پی از طریق پلیس فتا فقط یک روز زمان می برد اما جزای توهین های شما بسیار سنگین تر است. فقط اگر یک بار دیگر تکرار شود با قانون برخورد می کنم و به مردم اعلام می کنم که این آدم ظاهراً متشخص و باطناً بی خانواده کیست.
متاسفانه بعضی ها بین شخصیت ظاهری و باطنی شون زمین تا آسمون فرق است. خیال می کنند در فضای مجازی می تونند چشم ببندند و دهان باز کنند و هر حرفی رو بزنند. شخصیت واقعی این افراد همینی است که در فضای مجازی دیده می شود. ممکن است کسی او را نشناسد اما حداقل خودش باید بداند که ماهیت واقعی او همانی است که در پنهانی حرف می زند یا در پنهانی عمل می کند.


دوست عزیز،
لطفاً اگر فرصت کردید متن را دوباره مطالعه فرمایید. هدف چیز دیگری بود.
آقای کاووسی اظهر من الشمس است آموزش و پرورش بی ریشه است . متعجم شما بعد ۳۵ سال خدمت در این نهاد چطور این مساله رو نشناختید ؟ پیشنهاد می کنم ضعف ها و مسایل و چالش های آموزش و پرورش بعد از انقلاب رو در یک مطالعه پژوهشی قرار بدید یکی از مسائل آن را به بازنشستگان این نهاد قرار بدید . و به جامعه اعلام کنید که بازنشستگان از آموزش و پرورش چه انتظاری دارند و چگونه می توانند در این دوران نیز نقش تعلیم و تربیتی خود را ایفا کنند . دکتر این نوشته شما رو خوب ارزیابی نکردم متاسفانه


فقط اعضای سایت می توانند بصورت آنلاین کامنتهایشان را ببینند. مابقی کاربران باید حوصله داشته باشند برای اولین مراجعه ادمین ها یا صاحبان مطلب و عجولانه تهمت نزنند. تمام پیامهای شما خصوصاً 3 پیام متوالی اخیر بدون هیچ تغییری منتشر شده است.
اطلاع نداشتم شما مطالب رو مبینید ممنون


نایبی (...)
کاربر نامحترم و با پدر مجهول و با ip: 2.188.26.222 که به نامهای متعدد محمدخانی و محمدی و ... در روزهای اخیر بی ادب ترین فحاشی هایی که در خانواده ات تربیت داده اند به اینجانب ارسال می کنی، یافتن شما با این آی پی از طریق پلیس فتا فقط یک روز زمان می برد اما جزای توهین های شما بسیار سنگین تر است. فقط اگر یک بار دیگر تکرار شود با قانون برخورد می کنم و به مردم اعلام می کنم که این آدم ظاهراً متشخص و باطناً بی خانواده کیست.


متاسفم صدای میانه که پاسخ منطقی و درست بنده به جناب نائبی رو نمیگذارید تا متوجه بشوند این متدتون حرفه ای نیست.
فقط اعضای سایت می توانند بصورت آنلاین کامنتهایشان را ببینند. مابقی کاربران باید حوصله داشته باشند برای اولین مراجعه ادمین ها یا صاحبان مطلب و عجولانه تهمت نزنند. تمام پیامهای شما خصوصاً 3 پیام متوالی اخیر بدون هیچ تغییری منتشر شده است.

متاسفم صدای میانه که پاسخ منطقی و درست بنده به جناب نائبی رو نمیگذارید تا متوجه بشوند این متدتون حرفه ای نیست.



از آموزش و پرورش ، بازنشسته های این وزارتخانه دراین مدت زیاد گفته و نوشته شده است ، بنظر بنده سکوت کنید بهتر است ، اینقدر شرافت معلمی را با چنین واقعیاتی خدشه دار نکنید ، جامعه خود این نوع حرکات را بخوبی میبیند ، معلم بازنشسته ای که عمرپربهای خودرا در پارک ها میگذراند وبا زخم درون زندگی میگذراند برایش کافی است ، لطفاً بیش از این آبروی معلم را نبرید ، کمی هم از بازنشسته ای فولاد و بانک ها و شرکت نفت بنویسید و از راهیان آنها ذکر کنید ، در اینصورت غیرمستقیم جامعه از وضع وخیم معلمان بازنشسته بیشتر آگاهی پیدا میکنند
دوست عزیز،
لطفاً اگر فرصت کردید متن را دوباره مطالعه فرمایید. هدف چیز دیگری بود.


درست است که میزان حقوق تعین شده در کلیه صنفهای وابسته بدولت خیلی پایین است. لیکن اخیرا وزارت آموزش و پرورش تدبیر کرده و نسبت به سایر صنوف خدارو شکر دریافتی بهتری دارند. چرا از باز نشستگان اداره مخابرات. نیرو .سمت.کشاورزی و ....یاد نمیشه که پایینترین دریافتیها رو دارند. خیلی فرق نزاریم در کارمندان دولت اکثرا هشتشون گرو نهشونه.
دوست عزیز، هدف متن با آنچه شما فرمودید، همسو نیست.


آقای دکتر ؛ منظورتون قصه های یادگیری یا غصه های یادگیری ؟ منظورتون از مهر بهار دانش دانش آموزان است است یا زمستان سخت معلمان ؟ کجایی ؟ زنده ای ؟
دوست من،
متن در باره معلم و دانش آموز است، نه آن چیزی که شما تصور می کنید!

لطفا پاسخ من بجناب صادقی رو هم بزارید، جوابشون رو ببینند.

متاسفانه پذیرای حرفهای من نیستین و بحثمون دور باطله و هیچ نفعی بحال من و شما ندارد. فقط یک توصیه چون نزدیک اون رفت و آمد دارید از قدیمی هاشون بپرسین بخاطر چی اسم خیابان سرابه همین. موفق باشید


جناب مهندس من خیابان خرمشهر زندگی میکنم و نزدیک آن منطقه باور کن همینه است که گفتم اون دو خیابان هم که اشاره میکنید به سرآب ختم میشد اسامیشون بخاطر همینست. لطفا شما با اسناد ثابت کنید که اسم خیابان سراب بخاطر شهر سراب است. متاسفانه شناخت شما بیشتر از روی نقشه های اینترنتی هست و اسامی شهرها که ذکر کردین بعضیهاشون نیست پیرامون خیابان سراب.
من شش سال است که در همین خرمشهر و توپچی هستم. هر روز مسیر من از خیابان سراب است. من 2 سراب را نام بردم یکی بالاتر از سیدخندان و دیگری بالای خرمشهر. این خیابان سراب که همسایه من و شماست، مگر خیابان (در واقع کوچه) بالاترش، کنگاور نیست؟ مگر پائینترش خرمشهر نیست؟ همین تکرار شهرها نشان می دهد که این سراب هم می تواند همان شهر سراب باشد. خیابان سراب بالاتر از سیدخندان هم نباید جای شبهه ای داشته باشد که از آذرشهر جدا می شود و به جلفا می رسد و پائینتر از لاهیجان است ... .


واقعاً نادانسته برای چه توجیه می کنید؟ اینکه اسم آن خیابان سراب است اما ربطی به شهر سراب نداشته باشد را با چه استنادی می گویید؟ در منطقه سیدخندان اتفاقاً 2 خیابان به نام سراب است. یکی بالاتر از خیابان سیدخندان عمود بر خیابان آذرشهر و نرسیده به خیابان جلفا و پائینتر از خیابان لاهیجان که نام همه اینها نام شهرهاست. دیگری پائینتر از سیدخندان که از سهروردی آغاز می شود. بالاتر از آن کنگاور (شهرستان کنگاور) و پائینتر از آن خیابانهای خرمشهر و هویزه قرار دارند که باز همگی نام شهرهایی هستند.
جناب مهندس من خیابان خرمشهر زندگی میکنم و نزدیک آن منطقه باور کن همینه است که گفتم اون دو خیابان هم که اشاره میکنید به سرآب ختم میشد اسامیشون بخاطر همینست. لطفا شما با اسناد ثابت کنید که اسم خیابان سراب بخاطر شهر سراب است. متاسفانه شناخت شما بیشتر از روی نقشه های اینترنتی هست و اسامی شهرها که ذکر کردین بعضیهاشون نیست پیرامون خیابان سراب.


فقط همین اسم سراب رو پیدا کردین. اونجا اصلا بخاطر شهر سراب نیست اسم گذاریش. بلکه بخاطر آبیاری در گذشته و سر آب بودنشه و از آن عاریه گرفته شده و شده سراب. چرا الکی دفاع میکنیییید.
واقعاً نادانسته برای چه توجیه می کنید؟ اینکه اسم آن خیابان سراب است اما ربطی به شهر سراب نداشته باشد را با چه استنادی می گویید؟ در منطقه سیدخندان اتفاقاً 2 خیابان به نام سراب است. یکی بالاتر از خیابان سیدخندان عمود بر خیابان آذرشهر و نرسیده به خیابان جلفا و پائینتر از خیابان لاهیجان که نام همه اینها نام شهرهاست. دیگری پائینتر از سیدخندان که از سهروردی آغاز می شود. بالاتر از آن کنگاور (شهرستان کنگاور) و پائینتر از آن خیابانهای خرمشهر و هویزه قرار دارند که باز همگی نام شهرهایی هستند.


یک فرودگاه هم احداث کنیم دیگه کارتمومه!؟؟
خوبه فرودگاه هم داشته باشیم چه ایرادی داره در جنگ پشتیبان شمال غرب کشور قرار میگیره خیلی هم عالی.
آقای کاووسی اظهر من الشمس است آموزش و پرورش بی ریشه است . متعجم شما بعد ۳۵ سال خدمت در این نهاد چطور این مساله رو نشناختید ؟ پیشنهاد می کنم ضعف ها و مسایل و چالش های آموزش و پرورش بعد از انقلاب رو در یک مطالعه پژوهشی قرار بدید یکی از مسائل آن را به بازنشستگان این نهاد قرار بدید . و به جامعه اعلام کنید که بازنشستگان از آموزش و پرورش چه انتظاری دارند و چگونه می توانند در این دوران نیز نقش تعلیم و تربیتی خود را ایفا کنند . دکتر این نوشته شما رو خوب ارزیابی نکردم متاسفانه
سلام،
بازنشستهای شریف و بزرگوار با من درد دلی کرد؛ حرفهایش تلخ اما واقعی بود، از رنجهایی گفت که نباید نادیده گرفته شوند. من هم خواستم این درد دل رو به گوش جامعه برسونم. این حرفها فقط یک گلایه شخصی نبود، صدای بسیاری از بازنشستگان بود که در سکوت ماندهاند. پژوهشهایی انجام شده، اما درد را فقط با آمار نمیشود درمان کرد. تا زمانی که این مطالبه در دل جامعه زنده نماند و به خواستی جمعی و مداوم تبدیل نشود، تغییر واقعی رخ نمیدهد.
صدای این نسل را باید شنید، نه فقط شنید، بلکه پاسخ داد.