این قدرت فکر است که می تواند به آسانی در افکار انساها انحراف ایجاد کند. فکر توانسته با تقسیم بندی اش، انسان ها را از هم جدا کند.
نگرانی ذهن این است که چیزی برای مشغولیت نداشته باشد و دائما با مهارت خاصش در فریب، ایکس را در مسیری می اندازد که خودش خواهان آن است و در واقع انتخاب کرده است و ایکس گمان می کند انتخاب این مسیر، تصمیم اوست بنابراین احساس پیش بینی آنچه که بعدا خواهد آمد یا خواهد شد، همیشه یکسان بوده و همیشه در زمان حال آماده ظهور است. باوری که به دوره های قبل از میلاد مسیح می رسد و گویای این است که بالاخره در 21 دسامبر 2012، نیروهای خیر و شر با هم رو به رو شده و این روز پایان دنیا خواهد بود، احساس توام با این باور برای کسی که در پنج هزار سال پیش می زیسته دقیقا مطابق احساس کسی است که منتظر این روز در دو روز آینده است. اینکه در دو روز آینده آنچه که باید بشود، حصول یابد یا نیابد، برای فکر اهمیت ندارد. اینطور نیست که بگوییم که دو روز آینده امنیت فکر به خطر می افتد. فکر در طول پنج هزار سال، تکه باور را، که از محتویات ذهن است، قوی کرده است نه باوری خاص را. باور و اعتقاد در طول این پنج هزار سال، قدرتمند شده و به اندازه کافی توانمند شده است که بشر را از حقیقت دور کند و او را در سرابی از حقیقت آواره گرداند. باور توانسته است به حد کافی انسان ها را با وابستگی به این مکتب و آن مکتب، این مذهب و آن مذهب به جان هم بیندازد و از هم دور کند. آنان که باور دارند که با پناه بردن به کوه های پیرنه، از جنگ مابین نیروهای خیر و شر جان به در برده و زنده خواهند ماند، در طلوع خورشید 22 دسامبر، نمی توانند به درخت باور لطمه ای بزنند چرا که ریشه آن در عمق افکار کهن بشر است. آنکه برای خلق باور به خودش می بالد و به ریش میلیاردها انسان می خندد، فکر است. آنکه فکرکننده را خلق می کند و خلاقانه ترین تقسیم بندی اش را که همانا تقسیم بندی بین فکر و فکرکننده است را نیز تولید کرده و از چرخاندن بشر به گرد انگشت فریبش، لذت می برد، فکر است و آنکه چون قلم در پنجه تقلیب فکر است، بشر است. با تشکر.
مواظب خودتان باشید.
ستایش فرمند "روان شناس"