با سلام و احترام خدمت همه دوستان بیننده
از آنجا که در مطلب قبلی بنده، نیاز به علاقه و توجهی بیشتری داشتم بجز بی مهری دوستان نظری قابل توجه برای پستم نیافتم و جز تمسخر چیز دیگری نصیب مطلب بنده نشد. اگر بخواهید مطالعه این پست بنده را نیز به صرف اینکه چیزی را خوانده باشید، شروع کنید، وقتتان را از دست داده اید و بهتر است مطالعه را از همینجا خاتمه داده و به رد و بدل مطالب به اصطلاح جنجالی مربوط به شهرستان خویش بپردازید. ولی اگر ادامه می دهید و توجه بیشتری دارید، به عنوان قبول همراهی من است و این همراهی، التفات و توجه زیادی را می طلبد.
بنده به عنوان روانشناس در پی تحلیل از ذهن نیستم چرا که هر آنچه که روانشناسان شهیر شما از ذهن تحلیل کرده و به موشکافی فرآیندهای آن پرداخته اند، به جز استدلالات من نیست که همه نظریه است. همه می دانید که رفتار انسان ها نتیجه اثرگذاری قسمتی از ذهن است که آن را ناهشیار می خوانند اما از آنجا که این تاثیرات "نهفته و ناآشکار" است و به آنها آگاهی ندارند، ناچار از ابراز نظریه هستند و اکنون نیز اگر من بخواهم تحلیل کنم، بازهم محدود به نظریه می شود و می توانید آن را نهی کنید. من قلمرو روانی را همواره از طریق قلمرو علمی به تحلیل کشیده ام چرا که نمی خواستم شما به قلمرو روانی واقف شوید.
روانشناسان، ذهن نا آگاه را سرچشمه دسترسی به عواطف، عقاید، احساسات و باورهای انسان می شمارد و در واقع، کلید حل مشکلات روانی بیماران را در ناآگاه می جویند. و اگر شخصی نگران است، ترسو است، بدبین است، وسواسی است، حرمت نفس یا اعتماد به نفس ندارد، تندخو و خشن است، حس برتری جویی دارد، دلیل اصلی آن را در دوران کودکی وی دانسته و معالجه آن را در گرو روانکاوی و پیدا کردن این دلیل و انتقال آن به قسمت ذهن آگاه می دانند.
هر شخصی نسبت به خودش، یک تصویر دارد. "من آدم خوبی هستم"، "من آدم خوبی هستم اما اتکاء به نفس ندارم"، "من عزت نفسم خدشه دار شده است"، "من خیلی مشهور و قابل احترام هستم"، "من قهرمان جهان هستم"، " من دروغگو نیستم"، اینها و نظراتی مانند اینها، همه تصاویری هستند که یک شخص از خودش دارد. مغز چاپلوسی، توهین، احترام، ایده ها، ایده آل ها را ثبت می کند، فکر آنها را تحویل می گیرد و بر اساس آنها تصویر خلق می کند. ایکس عصبانی است، چرا؟ برای اینکه کسی چیزی گفته است که برای ایکس ناخوشایند است. ایکس از خودش تصویری دارد که او خیلی مهم است و همه باید چاپلوسی اش را بکنند و حالا کسی از او انتقاد می کند. اگر این شخص نیز چاپلوسی کند، ایکس خشنود می شود. اکنون ایکس ناخشنود است زیرا که به تصویر حمله شده است و تصویر آسیب دیده است. ایکس وانمود می کرده است که دروغ نمی گوید و به این دلیل، دیگران به وی اعتماد داشته و با وی مشارکت می کرده اند. اکنون به ایکس می گویند که تو دروغ می گویی. تصویری که ایکس ساخته است، صدمه دیده است و ایکس پریشان و عصبانی است. اگر ایکس آنچه را که واقعا هست می دید، چیزی او را ناراحت نمی کرد ناراحتی او از آنچه است که تظاهر به داشتنش می کند.
تصویر در پی این است که خودش را فیکس و همیشگی کند. وقتی ایکس می گوید که "من خوب هستم"، تصویر به این نظر حقیقت می بخشد و ایکس فکر می کند که این تصویر به او لذت می دهد. تصویر در پی تقویت لذت است و وقتی ایکس می گوید "من آدم خوبی هستم"، تصویر در پی تداوم این است که دیگران بگویند" ایکس آدم خوبی است" و بنابراین همه تلاش ایکس برای قدرت بخشیدن به تصویر است. اما همان مکانیسمی که به خوبی قدرت بخشیده و خوبی را با لذت یکی کرده است می تواند خوبی را تضعیف کرده و به آسانی لذت را به درد تبدیل کند. همه چیز بستگی به این دارد که این تصویر از خود، تا چه حد درست و قابل اتکاست. به مجرد اینکه کسی نشان دهد که آن درست نیست، تبدیل به غلط می شود. اگر کسی بیاید و به ایکس بگوید که "تو خوب نیستی"، فورا تصویر به این نظر نبز حقیقت می بخشد و ایکس دلخوری و رنج خودش را نشان می دهد و در واقع تصویر آزرده می شود. تصویر، ایکس است وبنابر این ایکس می گوید "خیلی ناراحت شدم".
اگر ایکس بتواند آنچه را که به او لذت می دهد و راضیش می کند ادامه دهد، تصویر احساس امنیت می کند. تصویر در پی این است که به چیزی چنگ اندازد که ثبات داشته، دائمی بوده و قابل اتکا باشد. چرا مردم از دیرباز به دنبال طلا هستند؟ برای اینکه هیچوقت خراب نمی شود، فاسد نمی شود، دائمی است. ذهن دنبال چیزی می گردد که ثبات داشته باشد و بزودی از بین نرود. این احساس فناناپذیری، به ذهن امنیت می دهد. به سنت چنگ می اندازد و خواهان ادامه آن است چرا که سابقه دارد، ریشه دارد، تثبیت شده است. اعتقاد برای ذهن، تکیه گاه قابل اطمینانی است. باور نیز به هم چنین. گدشته، برای ذهن مامن است اما فکرپناهگاه دیگری را نیز ساخته است و آن آینده است. اگر شما پیش بینی کنید که اتفاق بدی خواهد افتاد، احساس بد آن را همین الان خواهید داشت و بر عکس، برای اتفاقی خوب، احساسی خوب نصیبتان می شود. امنیت برای تصویر یعنی پیش بینی هر چیزی که در آینده، خوب خواهد بود. رسیدن به موفقیت، رسیدن به رستگاری، آمدن کسی که منجی بشریت است. برای حصول به این امنیت، فکر، "امید" را ساخته و آن را چون "طلا" کرده است. امید زوال ندارد چرا که با "شدن" همراه است: چیز دیگری شدن، بهتر شدن، کامل شدن. تصویر، امنیت می خواهد و اوج امنیت، فناناپذیری است، جهان پس از مرگ، زندگی دائمی بعد از مرگ، بسر بردن دائمی در بهشت. بنابراین، اگر ایکس به تصویری دست یازد که امنیت بیشتری برای ذهن داشته باشد، برآیند آن، لذت بخشیدن و حقیقت بخشیدن بیشتر به تصویر است. زندگی ایکس، به تصویر بستگی دارد و هر چه تصویر، امنیت بیشتری داشته باشد، ایکس احساس راحتی بیشتری می کند اما امنیت بیشتر یعنی حساسیت بیشتر، تعصب بیشتر و در صورت آسیب دیدن و به خطر افتادن امنیت تصویر، منجر به ناراحتی و عکس العمل شدیدی همچون دست زدن به خشونت و کشتار و فتوای قتل آسیب زننده به تصویر خواهد شد. همه چیز در زندگی ایکس، بستگی به تثبیت تصویر دارد.
با تشکر.
ستایش فرمند - روانشناس