اکنون مایلم قبل از برداشتن هر قدم دیگری به طرف ساختمان ذهن، دو سوال را مطرح نمایم: 1- چرا به چیزی علاقمند می شوید؟ 2- به چه چیز بیش از هر چیز علاقمندید؟ شما علاقمند به چیزی یا کسی هستید، به شغلتان، به مقامی که دارید، به خانوادتان، به کشورتان، به آزادی و عدالت، به دین حزب، گروه، مکتب یا سیستم خاصی، کسب موفقیت هایی در آیتده، به پیشرفت فرزتدتان، ثروت. چرا شما میل به چیز یا شخص خاصی پیدا می کنید؟ میل چیست؟ وقتی لباسی را پشت ویترین فروشگاهی بینید، به داخل رفته و آن را لمس می کنید تا کیفیت پارچه، رنگ و دوخت آن را مورد مداقه قرار دهید. با دیدن و لمس پارچه در شما احساسی ایجاد می شود. قبلا یکی از جنبه های این لباس مثلا رنگش، در جایی دیگر توجه شما را جلب کزده و در ذهن شما نشسته است. تا اینجا، احساس ایجاد شده طبیعی است اما در این مرحله، من به عنوان فکر شما وارد عمل شده و شما را با تصویری رو به رو می کنم که شما آن لباس را به تن کرده اید و در شما این میل را به وجود می آورم که خواستار آن شوید. اتومبیلی را مشاهده می کنید با مدل، رنگ و خصوصیات خاصش و ناگاه می گویید" واه، چقدر زیباست! "خودتان را مجسم می کنید که داخل آن اتومبیل نشسته و رانندگی می کنید. میل به تملک این اتومبیل در شما ایجاد می شود. مبلغی پول دست شماست که امانت است. دیدن و لمس پول مترادف با احساسی است که در مورد پول و پول داشتن دارید. من قدم جلو گذاشته و شما را توجیه می کنم که آن مبلغ را برای خودتان بردازید و میل تصاحب آن پول در شما ایحاد می شود. موفقیت مالی، شهرت یا پرستیژ کسی را می بینید و حس حاه طلبی در شما ایجاد می شود. تصویری را ثبت می کنید و خودتان را در آن هویت می بینید. این میل می تواند مربوط به مشاهده یک زن، مرد، خانه، هنرپیشه، مبلمان، قهرمان ورزشی، مدیر بانک و هر چیز دیگر باشد.
اگر یک بار به میلتان جامه عمل بپوشانید، احساس لذت، هستی می یابد و این احساس، جایگزین احساس اولیه می شود. میل، شما را به طرف کسب لذت هدایت می کند و از این به بعد به تکرار آن لذت، برانگیخته می شوید. سال پیش به جزیره ای سفر کرده اید. محیط، آب وهوا، ارتباطات و اوقاتی را که در آنجا داشته اید، مملو از لذت بوده است و امسال، از خاطره آن لذت برده و آرزوی تکرار آن را دارید. این را در زندگیتان در مورد یادآوری شب یا اوقات لذت بخشی را که با شخص خاصی داشته اید، غذای دلچسبی که قبلا خورده اید، بوی عطری که استشمام کرده اید، مقام احترام برانگیزی که داشته اید، ثروتی که بر باد رفته است و یا هر تجربه لذت بخش دیگری که در گذشته داشته اید، می توانید ملاحظه کنید که چگونه میل به تجدید آن پیدا می کنید. اما شما معمولا، آگاه به این یاآوری نیستید و گمان می کنید که خودتان آگاهانه به یاد مطلبی خاص افتاده اید و میل به چیزی خاص پیدا کرده اید. اما شما هیچ نقشی ندارید. چه بسا از دست یک خاطره عذاب آور فرار می کنید اما در همه لحظات و در خواب و بیداری با شماست. ذهن لذت می خواهد و اینکه این چه لذتی است، برای ذهن مهم نیست. پرستش یا مخالفت خدا هر دو یک لذت دارد. طرفدار پرسپولیس باشید یا استقلال، هر دو یکی است. به حزبی طرفدار حکومت بگروید یا مخالف حکومت، هر دو یکی است. مادی گرا باشید یا معنوی گرا، هر دو یکی است. به مسجد بروید یا میخانه، برای ذهن یکی است. او الگو می خواهد و لذتی که از ایجاد یک الگو نصیبش می شود. بد و خوب، یکی است. اگر دیشب به مسجد رفته باشید و تمام شب، لذت مناجات و دعا، وجودتان را منور کرده باشد و یا اگر شب را در جمع دوستان، با سیگار و الکل گذرانده باشید، هیچکدام به همان یک شب ختم نمی شوند. میل تداوم این لذت ها، در پی خواهد بود. با هر بار مناجات یا کشیدن سیگار، ریشه الگو قویتر شده و تکرار بیشتر آن در پیش روست. احساس، میل و لذت از هم جدا نیستند. میل فی البداهه هستی نمی یابد و باید پی آمد یک احساس باشد
می توانید متوجه شوید که این میل چقدر می تواند در زندگی شما، فاکتوری قوی محسوب شود چرا که بسیاری از مذاهب، از شما خواسته اند که آن را سرکوب کنید. آنها امیال را شیطانی و یا وسوسه های شیطانی نامیده اند. البته اگر کشیشی میل حاصل کرد که حکم قتل ژوردانو برونو را بدهد و گالیله را از ترس قتل به دلیل " نص کتاب مقدس "، وادار به توبه کند، و یا مرجع مسلمانی حکم قتل نویسنده و خواننده ای را به دلیل " توهین به مقدسات " صادر نماید، میل شیطانی نیست. سوال اینجاست که آیا ذهن،َ کلیت میل را می شناسد یا میل به چیزی خاص را؟ وقتی ذهن حکم به دزدی داد، باید الگویی به نام دزدی را شناخته باشد اما کم یا زیاد آن ملاک نیست. آنکاه که کسی سر انسانی را می برد و الله اکبر می گوید، برای ذهن ملاک نیست که این عمل شیطانی است یا خدایی. آنچه ثبت شده است احساس تنفر است و میلی که به این احساس پاسخ می دهد. کشیشی که خود را در مقابل امیال شیطانی کنترل می کند، او باید این امیال و احساس لذت را قبلا در ذهنش ثبت کرده باشد که معنایش این است که قبلا باید این اعمال انجام شده باشند و اکنون وقت تکرار آنها باشد و گرنه ذهنی که چیزی به نام میل را نشناسد، که کنترل نمی خواهد. او باید با نگاه کردن به یک زن یا لمس کردن یک بچه، این وسوسه شیطانی را بیدار نماید. مغز چون کامپیوتر، باید داده ای داشته باشد تا دریافتی حاصل شود. این وسوسه شیطانی باید موجود و خواب باشد تا اکنون بیدار شود. سوالم اکنون این است که چرا یک احساس تبدیل به لذت می شود؟ ادامه دارد...
روانشناس - ستایش فرمند