کد خبر: ۹۱۰۵۷
۱۲۴۶ بازدید
۲۰ دیدگاه (۱۸ تایید شده)

به مناسبت چهلم آیت الله ؛

حاج سید سجاد حججی آن گونه که من می شناسم +تصویر سند

۱۳۹۸/۷/۳
۱۹:۵۱

 

نام آشنا و خاطره انگیز « ق ُ ب ِ ه ننه» یکی از محله های قدیمی و مذهبی شهرستان میانه است  که سابقه شنیدنی و تاریخ خواندنی دارد چرا که با نام خاندان اصیل « حججی » گره خورده است. در این محله مردم شهر شاهد مجاهدت های مرحوم آیت الله حاج میر حسین آقا حججی والد معظم رو حانی مبارز و مجاهد حاج سید سجاد حججی در دهه 20 درغائله اشغال آذربایجان توسط ایادی روسیه ( جعفر پیشه وری و غلام یحیی دانشیان) بوده اند. از حسن تصادف منزل پدری نگارنده در ایام نوجوانی در یکی از کوچه های همین محله ( آرا تنگ ه) قرار داشت حتی منزل مادر بزرگ مادری ا م نیز تقریبا روبروی منزل آقای حججی واقع شده بود به همین سبب این دو خانواده ارتباط خانوادگی مستمر با هم داشتند به خصوص والد ه حاج آقا ( ز لی خا خانم) با مادر بزرگم ( رخساره باجی ) نشست ها و کارهای بافتنی و غیره ی مشترکی داشتند به گونه ای که تمام آن رفت و آمدها به قول شهریار گاهیمانند پرده سینما از جلوی چشمانم به نمایش گذاشته می شود .

چون متولد سال 1339 بودم هرگز محضرحججی پدر را درک نکردم ، او سال 1330 از دنیا رفته بود و فقط تعریف ، نفوذ کلام ،محبوبیت و معنویت او را از اطرافیان و معمرین شهر می شنید م ، اما دوران نوجوانی من مصادف با حضور مبارزاتی حججی پسر در این محله بود ، هر روز که از خواب بیدار می شدم  ، خبر تازه ای از دستگیری ، بازجویی ، احضار و تبعید آن سید مجاهد به گوشم می خورد ، وقتی از علت آن می پرسیدم می گفتند سال های 43-1342 وقتی من سه و چهار ساله بودم او سخنرانی های حماسی در د َ ره بازار میانه و جلوی شهربانی علیه ظلم های شخص شاه و ایادی رژیم ستمشاهی داشته است.

هفت و هشت ساله بودم و به دبستان می رفتم ، ایامی بود که مرتب حاج آقای حججی را جهت محاکمه به پادگان نظامی ارتش در شهر مراغه می بردند و می آوردند و من به اقتضای سنم وحسکنجکاوی که داشتم موضوع را بیشتر دنبال می کردم ، تا این که شنیدم وی در نهایت به تبعید از شهر میانه محکوم گردید ه است ،می گفتند ، در دادگاه بدوی محکوم به اعدام شده بود ولی با وساطت امام جمعه های وقت میانه و تبریز این حکم به تبعید مبدل شده و در مرحله بعد به توصیه و تلاش آیت الله قاضی طباطبایی محل تبعید هم ، شهر تبریز انتخاب شده است.

آن روز که قرار بود روحانی مبارز ، شهر میا نه را به سمت تبعیدگاه ترک کند یادم هست اهالی محله و ریش سفیدان بازار و معتمدین شهر جهت بدرقه جلوی منزل جمع شده بودند ، زنان محله کنار درب خانه ها ایستاده گریه و شیون می کردند ، نزدیک به دوسالی که ایشان در تبریز سکونت داشت گاهی پسر بزرگش بهمیانه می آمد ، اهالی محل چون پروانه اطرافش را می گرفتند و از حال و احوال پدر و خانواده می پرسیدند ، هنگام بازگشت با انواع و اقسام هدایا ، از قبیل : نان داغ که خودشان در تنور خانه پخته بودند ، ماست ، خامه ، کره ، پنیر ، گوشت ، جوراب پشمی که زنان با انگشتان خود بافته بودند ، بدرقه راهش می کردند.

وقتی مدت تبعیدش تمام شد همه چشم براه بودند که حاج آ قای حججی را در میانه به آغوش بگیر ند اما ناگهان خبر آمد که آیت الله قاضی پیشنهاد داده بعد از اتمام تبعید در تبریز بماند و بازاریان تبریز هم اعلان آمادگی کرد ه ا ند زندگی او را تامین کنند. این خبر برای مردم شهر به خصوص اهالی قبه ننه بسیار دشوار و شکنند ه بود ، بیدرنگ دست به دام ا ن علمای اعلام شهر شدند ، حضرات آیات : شیخ لطفعلی زنوزی و میرزا ابومحمد حجتی به محضر آقای قاضی نامه نوشتند و خواستار باز گشت آقای حججی به وطن خویش شدند ، از سوی دیگر جمعی از بازاریان حامل این نامه به ایشان شدند و عازم شهر تبریز گشتند؛ در نهایت قرار بر این شد که روحانی مجاهد به وطن باز گردد.

آن روزی که حاج سید سجاد حججی ب عد از نزدیک دوسال دوری از وطن  وارد میانه شد ، اه الی شهر و ساکنین محله قبه ننه از شدت شادی سر از پا نمی شناختند ، همه به استقبال آمده بودند ، ف ر دی به نام حاج رضا سیفی زاده که شغل قصابی داشت و در محله و منزل گاو و گوسفند نگهداری می کرد ، ناگهان دیدم گوش یکی از گوساله ها ی چاق و چله را گرفته و از منزل بیرون  می آورد ، با کمک همسایگان روی زمین به قبله خواباندند و آن را به مناسبت ورود روحانی عزیز تر از جانش ان ، جلوی پایش قربانی کردند. آقای سیفی زاده علاوه بر شغل قصابی ، آشپز ماهری هم بود ، قسمتی از گوشت گوساله را در میان فقرا و مستمندان محله تقسیم کرد و بقیه آن را سه روز آبگوشت و برنج خورشت پخت و از میهمان ان که از اطراف روستاها و خود شهر برای خوش آمد گویی می آمدند ، پذ یرایی کرد.

هر وقت این صحنه ها را در ذهن کنجکاوم مرور می کنم بی اختیار اشک از گونه هایم سرازیر می شود و حسرت آن روزها را می خورم و می گویم در آن دوران غربت ستمشاهی چقدر صفا وصمیمیت وجود داشت ، چقدر دل ها به هم نزدیک بود ، کینه و کدورت ها هم اگر بود به یک بهانه کوچکی بر طرف می شد اما امروز در اوج حاکمیت نظام مقدس اسلامی چقدر به جان هم می افت ا دیم و چه بی رحمانه همدیگر را لت و پار می کنیم؟!

هنوز چند ماهی از سکونت حاج آقای حججی در وطن نگذشته بود که والد ه شان زلیخا خانم چشم از جهان فرو بست ،بیدرنگ آیت الله قاضی طباطبایی به همراه مرحوم آقای ناصرزاد ه واعظ معروف تبریز و چند نفر روحانی دیگر جهت عرض تسلیت وارد میانه شد ند و در مجلس ترحیم آن مرحومه واقع در مسجد کربلای تقی حضور یافت ند . این حضور کاملا جنبه سیاسی داشت فلذا در نظر ایادی ساواک به منزله حمایت از یک مجرم ! و م ُ خل نظم و امنیت ! تلقی می شد . جالب این که آقای ناصر زاده هم به منبر رفت و در حضور اقشار مختلف مردم و علمای اعلام شهر در تجلیل از مجاهدت های آقای حججی سنگ تمام گذاشت.آن روز آقای قاضی و همراهان قبل از ظهر وارد شهر شدند ، نماز ظهر به امامت ایشان و با حضور همه علمای اعلام در مسجد کربلای تقی برگزار شد و ناهار همه میهمان میزبان بودند ، بعد از اندکی استراحت در مجلس حضور یافتند و نزدیک غروب با بدرقه علمای شهر به تبریز بازگشتند که از این واقعه عکس های تاریخی نزد نگارنده موجود است.  

آ ن وقت ها مجاهد بودن و مبارز ش دن به این راحتی ها نبود ، هزینه طاقت فرسا داشت ، تحقیرو سرزنش داشت ، حتی همسایگان ، دوستان نزدیک و فامیل ها از آدم فاصله و کناره می گرفتند. بنا براین از عهده هر کسی ساخته نبود ، انگیزه قوی ،شجاعت و توان مضاعف می طلبید. بر خلا ف امروز که انقلابی شدن  نان ، نام ، پول ، پلو ، پارت و رانت به همراه دارد به همین سبب می بینیم انقلابی های ق لابی ، کلیشه ای و صوری حسابیزیاد شده اند!

یادم هست سال های 53-1352 در اوج خفقان ستمشاهی در یکی از شب های ماه رمضان ، این روحانی مجاهد با این که ممنوع المنب ر بود در مسجد موسی بن جعفر بعد از نماز کنار منبرایستاد ، مطالبی را مطرح کرد و در ضمن آن وارد مسائل سیاسی روز شد ، در این هنگام بعضی ها بلند شدند واعتراض کردند و مانع از ادامه صحبت هایش شدند که چرا علیه امنیت کشور و رفاه و آسایش مردم حرف می زنی ؟! اغلب حاضران با این از علاق مندان ایشان بودند ولی جرأ ت نکردند از آن سید مظلوم دفاع بکنند ،فقط خدایش رحمت کند مرحوم مشهدی عین الله چرمی ( چاه کن محل ه ) بلند شد و با سخنان حماسی آنها را سر جایشان نشاند و گفت از جان این سید چه می خواهید؟! عین الله چرمی اگر چه سواد خواند ن و نوشتن یاد نداشت اما مرد بص ی ری بود ،بسیاری از ابیات و اشعار سعدی و حافظ را حفظ بود و هنگام کار در قعر چاه آنها را زمزمه می کرد، علم نداشت ولی از رشد عقلی خوبی برخوردار بو د ، هر وقت می دی د مش به یاد آن حماسه اش می افتادم و در برابرش احساس کوچکی و کرنش می کردم.

سال 56 که انقلاب به اوج رسید تلاش های حججی نیز اوج گرفت دو مسجد حاج میر حسین در قبه ننه و مسجد صفر در خیابان برق ، پایگاه و پاتوق  خطابه ه ای انقلابی و آتیشن  وی بود، هر دو از ازدحام جمعیت موج می زد ، وقتی سید متوجه می شد جاسوسان و خبر چینان ساواک در مجلس هستند ، لحن خطابه اش را تند و تیزتر می کرد و هراس و اضطراب به جان آنها می انداخت به طوری که اغلب مجبوربه ترک مجلس می شدند. با همه احترامی که به علمای اعلام شهر داشتم و دارم ، اما واقعیت این است تنها منبر و سخنانی که می توانست در آن مقطع تاریخی ، جوانان عاشق خمینی بت شکن را اشباع و قانع کند ، خطابه های حماسی این مرد فداکار بود.هما نند مرادش خمینی کبیر ، یک ذره ترس دروجودش احساس نمی شد .

امروز که طلسم خفقان و اختناق شکسته الحمدلله همه انقلابی شدند اما مگر کسی می توانست در آن مقطع تاریخی به نوفلوشاتو ی پاریس به دیدن خمینی بت شکن برود و حاجیان را در فرودگاه مهر آباد به کعبه دل ها در پاریس متوجه سازد؟! در اهمیت این سفر تاریخی همین بس ، وی بعد از بازگشت وقتی به خدمت آیت الله قاضی رسید تا گزارش سفر بدهد ، آقای قاضی خطاب به حاج آ قای حججی فرموده بود: امیدوارم روز قیامت د ر محضر جدم رسول خدا (ص) روسفید ب اشید که علما و مردم آذربایجان را نز د امام خمینی روسفید کردید چرا که تنها فردی که از این خطه به حضور امام مشرف شد شما بودید .  

خمینی شهرستان م ی ا نه ، شخصیت حوزه دیده ، عالم و فاضل بود ، از شاگردان درس خارج حضرات آیات عظام : س ید محمد حجت کوه کمری ، بروجردی ، مرعشی نجفی ، شیخ عباسعلی شاهرودی و امام خمینی به شمار می آمد و بخشی از درس آقای حجت را به عربی تقریر کرده بود ، قلم و مکالمه عربی اش به مراتب از فارسی قوی تر و فصیح تر بود چنان که از نامه حماسی و عربی اش به امام خمینی این قدرت کاملا مشهود است ، وی به یقین یک روحانی تحصیل کرده و در حد اجتهاد بود ، اما فعالیت های سیاسی و اج تماعی اش ، شخصیت علمی و حوزوی او را تحت شعاع قرار داد. سال 133 9 شمسی با این که حضرات آیات و علمای اعلام : میرزا ابو محمد حجتی ، شیخ لطفعلی زنوزی ، شیخ علی کتانی و شیخ هادی نیری در میانه حضور چشمگیر و مفید داشتند ، اما حدود 30 نفر از بازاریان سر شناس و معتمدین برجسته شهر از جمله آقایان : حاج ابراهیم ممانی ، حاج موسی ایلداری ، حاج ابوالقاسم عطاری ، حاج حیدر مشایخی ، حاج سید رزاق اسماعیلی ، حاج محمد عطار خرده فروش ، حاج ابراهیم میدانی ، حاج میرعباس اسماعیلی ، حاج مسیب مقبولی ، حاج برات ممانی ، حاج عزت میرزا محمدی ، حاج رحیم ممانی ، حاجسید حجت اسماعیلی ، حاج محمد ولی طیبی و چند امضای ناخوانای دیگر ، نامه ای به مرجع وقت شیعیان آیت الله العظمی بروجردی می نویسند و از ایشان درخواست می کنند آقای حججی را به شهر میانه اعزام کنند تا اهالی این شهرستان از وجودش بهرمند گردند، چنان که ذیل این نامه را مرحوم آیت الله حاج شیخ هادی نیری و آیت الله زنوزی هم جهت تایید امضا می کن ن د. که این موضوع حکایت از جایگاه علمی برجسته این مرد مبارز در آن مقطع تاریخی دارد

. آیت الله بروجردی نیز در ذیل همین نامه درچند سطری حکم بازگشت ایشان به میانه را صادر می کنند و این روحانی تلاشگر به حکم این مرجع بزرگ و از باب وظیفه در شهر میانه سکونت اختیار می کند و طی دهه های 40-50-60- 70-80 منشأ خدمات ماندگار دینی ، فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی و عمرانی می شود که در فرصت مناسب باید به آنها پرداخت. متن کامل و عکس این نامه و مرقومه آیت الله بروجردی در ذیل می آید:

منبع ، هفته نامه حریم امام ، شماره 388، پنجشنبه ، 4 / 7 / 1398 .

این سند برای اولین بار منتشر می شود

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۹۸/۷/۸ ۰۱:۰۱

الحمدلله مشکل فنی رفع شد

۹۸/۷/۶ ۱۲:۵۷

علیکم السلام . جناب آقای احمد زاده عزیز! ممنونم از لطف و محبتی که مبذول داشتید.. اگر درست یادتان باشد پاتوق هر دوتایمان در دوران نو جوانی کتابفروشی مرحوم حاج حسین نعیمی ( رحمت الله علیه ) روبروی گاژار مشهد بود. شما هر روز می آمدید با روز نامه کیهان ارتباط داشتید و هنوز خبرنگار نشده بودید ولی ادای خبرنگاران را در می آوردید من هم لابلای قفسه ها به دنبال کتاب های تازه رسیده از دارالتبلیغ اسلامی بودم ! دقیقا آیند ی هر دوتایمان در همان کتابفروشی آن مرحوم رقم خورد.

۹۸/۷/۶ ۱۱:۲۳

جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا اباذری عزیز  سلام با مطالب زیبا و دلنشین تان  بنده و سایر هم سن وسالهای منو  به 50 سال قبل بردید شما هم جز عزیزانی هستید گر چه آن موقع بچه بودید ولی علاقمند به کارهای سیاسی بودید چرا که غیر از این بود ما امروز  از این همه خاطرات و مطالب دلنشین شما بهرمند نمی شدیم البته خداوند ابوی شما حاج حسن آقا را رحمت کند همیشه با مرحوم ابوی ما دوست و رفیق چند ساله بودند و اکثر روزها در مغازه خیاطی پدرم با هم همکلام می شدند امیدوار همیشه سلامت و پایدار باشید .

۹۸/۷/۶ ۰۶:۵۲

سلام . منظورتان را متوجه نمی شوم ! یعنی چی که حریت دارم؟ لطفا توضیح دهید؟

۹۸/۷/۵ ۱۰:۳۳

آقای اباذری این نوع بیانات نتیجه تفکر و برداشتهای شخصی شما از مفهوم تجاوز است . تجاوز خود ضوابط و تعاریفی دارد که با استدلالهای شما همخوانی ندارد. تجاوز کار پهلوی ها بود که شما آنها را از بحث کنار میگذارید. اینکه دمکراتها از روسیه کمک میگرفتند نمیتواند دلیل وابسته بودن آنها باشد کما اینکه اکنون در وضعیت فعلی نیز کشور ما ما از روسیه و چین در مراجع بین المللی و اقتصادی و نظامی کمک میگیرید و این به مفهوم وابسته بودن به آنان نیست . همچنین حواستان باشد بعضی از سران حزب دمکرات به آذربایجان شمالی رفتند نه روسیه . از آن گذشته هزاران نفر از آنها ماندند و به دلیل خیانت بعضی افراد وابسته به آمریکا به خاک و خون کشیده شدند. اینکه میگوید دمکراتها از خود چیزی نداشتند سخن گزافی است . مگر قرار است یک حزب چه چیزی داشته باشد ؟ مهم آنست که خود مردم آذربایجان در آن دوره دولت و مجلس محلی تشکیل داده بودند و این عالیترین دارایی آنان بوده است .چرا سخن از شهدای آنها نمی فرمایید. بنده توصیه میکنم تاریخ را تنها از منظر انتشارات دوران پهلوی ها قضاوت نکنید.

۹۸/۷/۴ ۲۱:۱۳

تا حدودی صحیح می فرمائید اما باز دیگرانی هم مصونیت دارند اما همراه با مصونیت حریت حداقلی هم ندارند

۹۸/۷/۴ ۲۰:۳۴

با سلام و احترام . دوست عزیز و محترم . جنایت های ایادی رژیم شاه جای خود دارد و کسی منکر آن نیست ولی باور بفرمایید حزب دمکراتی ها از خود چیزی نداشتند و آنها از شوروی ها دستور و الهام می گرفتند به همین خاطر نیز وقتی اوضع خراب شد به دامن آنها و اربابانشان پناه بردند و به روسیه فرار کردند.. اگر واقعا مستقل بودند چرا همین جا نماندند و سینه سپر نکردند ؟ اگر واقعا دنبال دفاع از حقوق مردم آذربایجان بودند چرا هزینه ی آن را نپرداختند و فوری دست به فرار گذاشتند؟ بله افرادی مانند مرحوم عباسعلی پنبه ای واقعا در پی احیای حقوق مردم این خطه بود و ایستاد و هزینه اش را پرداخت. این مرد مخلص را بنده قبول ندارم حتی در این اواخر با ایادی حزب دمکرات و سران آن درگیر شد. رحمت خدا بر روح وروانش باد.

۹۸/۷/۴ ۲۰:۲۴

جناب آقای علیخانی عزیز. با سلام و احترام در این مورد بهترین منبع مورد اعتماد خاطرات دو تن از روحانیون شهرمان آقایان همین حاج سید سجاد حججی و حاج میرزا علی احمدی میانجی که از نزدیک شاهد این اشغالگری بودند و هر دو این ماجرا را روایت کردند. بنده هم با استناد به روایت اینها این مطلب را نوشتم. آیا مورد اعتماد تر از این دو منبع هم وجود دارد؟

۹۸/۷/۴ ۱۹:۴۷

حاج آقا قدیم چه باصفا بودند مردم

۹۸/۷/۴ ۱۳:۳۸

آن وقت ها مجاهد بودن و مبارز ش دن به این راحتی ها نبود ، هزینه طاقت فرسا داشت ، تحقیرو سرزنش داشت ، حتی همسایگان ، دوستان نزدیک و فامیل ها از آدم فاصله و کناره می گرفتند. بنا براین از عهده هر کسی ساخته نبود ، انگیزه قوی ،شجاعت و توان مضاعف می طلبید. بر خلا ف امروز که انقلابی شدن نان ، نام ، پول ، پلو ، پارت و رانت به همراه دارد به همین سبب می بینیم انقلابی های قلابی ، کلیشه ای و صوری حسابی زیاد شده اند!

۹۸/۷/۴ ۱۳:۲۶

دوست عزیز به خاطر اینکه مصونیت دارند از نظر شما حریت دارند والا در شرایط عادی....

۹۸/۷/۴ ۱۳:۲۵

واقعا از جسارت واطلاعات شما خوشحال شدم از آقای اباذری انتظاری بیشتر از این نیست بخاطر اینکه منبع ذهنی و تفکرات ایشان مشخص است

۹۸/۷/۴ ۰۹:۱۵

آقای اباذری ، چطور ممکنه غائله آذربایجان را اشغال نامید در صورتیکه نیروی روسی وجود نداشته است؟ با چند نفر ایادی به قول شما هم که نمیشود یک منطقه پهناوری را اشغال کرد . آیا غیر از این بود که خود مردم آذربایجان کنترل خوشان را بدست گرفته بودند و از ستم پهلوی و روسها رها شده بودند؟
تا کی میخواهید در لابلای خاطرات نه چندان معتبر تاریخ سازی باب میل خودتان را به نمایش بگذارید؟

۹۸/۷/۴ ۰۷:۵۶

خیلی خوب بود متن نوشته آیت الله بروجردی را در قیومه می آوردند. باز جالب بود فقط نمیدونم چرا قبه ننه را ق ب ننه نوشته حروف جدا جدا.

۹۸/۷/۴ ۰۲:۴۲

حاج آقا اباذری آنچنان که از کلماتشان بر می آید حریت بیشتری نسبت به برخی علما دارند

۹۸/۷/۴ ۰۰:۰۸

حاج آقا اباذری عزیز واقعا دستتان درد نکنه حقیقتا میانه ایها هنوز مرحوم حججی رو نشناختند.
میانه رو با حججی ها میشناسند ولی متاسفانه توی ورودی شهرمان یه عکسی یا.... از ایشان نیست!!!

۹۸/۷/۳ ۲۰:۳۹

اقای اباذری شهید پیشه وری ایادی روس نبود بلکه جلوی پهلوی ها ایستاده بود یادتون باشد برچسبی که به ایشون میزنید کاملا از سنگر پان ایرانیست ها که یهودیت پشتش هستند و پان فارسها که بجز خودشان دیگر اقوام را خارجی می دونن که کوچ کردن و به منطقه اینا اومدن می دونید حمایت میشوید ، در زمان پهلوی هم دیگر اقوام ایرانی بخصوص فارسها در راس بودن و کینه ای که پهلوی ها از تورکها داشتن از زمان قاجار به نوعی سرکوب می شدند و این شهید سرفراز هم سعی در آزادی آزربایجان عزیز از دست این پلیدان را داشت . خوبه که شما سنگ پهلوی ها رو هم به نوعی به سینه می زنید البته غیر مستقیم !! ای کاش یادی می کردید از آتش سوزی کتابخانه های آزربایجان در زمان پهلوی ها که کلی کتابهای مرجع و قدیمی آزربایجان از بین رفتند و اینکه تجاوزی که سربازان پهلوی به میانه و دیگر شهرهای آزربایجان در اون زمان داشتند می نوشتید و جنایت های دیگری که در کتابها و وب سایت ها هم فعلا موجود است و در آخر سخنم با شماست اگر به شما هم بگویند "ایادی اعراب خوشتان می آید"؟؟؟؟

۹۸/۷/۳ ۲۰:۱۵

اما ناگهان خبر آمد که آیت الله قاضی پیشنهاد داده بعد از اتمام تبعید در تبریز بماند و بازاریان تبریز هم اعلان آمادگی کرد ه ا ند زندگی او را تامین کنند این جمله بالا هزار بار ارزش خواندن دارد!

اخبار روز