کد خبر: ۵۶۱۸۸
۹۳۷ بازدید
۲ دیدگاه (۱ تایید شده)

تأملات فلسفی پیرامون مقوله ی " طبیعت "

۱۳۹۴/۱۲/۲۷
۱۶:۳۷

جهان هستی همچون اقیانوس ژرف و بی انتهایی است که هر کسی با تور فکر و اندیشه ی خویش به صید خواستها و نیازهای خود در آن مشغول است. هر چیزی که ما در این جهان هستی می یابیم، بواسطه ی فکر و اندیشه ی خود است که می یابییم. کم و کیف صید ما در این جهان در ارتباط با کم و کیف فهم ما از این جهان هستی قرار دارد. هر اندیشه ای در جغرافیای فهمِ خود نفس می کشد. اندیشه های بزرگ در ارتباط با فهم های عمیق هستند و اندیشه های حقیر و کوچک حاصل فهم های سطحی و کم عمق می باشند.

به نظر من در طبیعت، کارها ساده و آسان است چرا که راه ها آسان و هموار است! اما انسانها در زندگی، کارها را برای خودشان سخت و پیچیده می کنند؟! آبی که در گوشه ای از طبیعت جاری است، می خواهد که ساده ترین و راحترین مسیر را برای رفتنش انتخاب کند و از اینروست که همواره در جریان می ماند و این جریان در نهایت او را به آغوش رودخانه ای می رساند. اما ما آدمها خیال می کنیم که در راه های که در طولِ زندگی انتخاب می کنیم هر چه قدر این راهها پیچیده تر باشند، مطمئن تر نیز هستند! اما در عمل می بینیم که اینگونه نیست! پس در این مورد ما می توانیم از طبیعت یک درس خوب بیاموزیم.

طبیعت، ساده ترین و آسان ترین راهها را به ما نشان می دهد و از اینروست که ما در کنار طبیعت یک آرامش خاصی را احساس می کنیم و از این آرامشِ خود لذت می بریم. طبیعت، عشق به سادگی را به ما می آموزد و نتیجه این سادگی، آرامش و راحتی است و بدون رسیدن به آرامش نمی توان از چیزی لذت برد. در زندگی آرامش مقدمه ی لذت است. وقتی که دچار دغدغه واضطراب هستیم، ازهیچ چیزی نمی توانیم لذت ببریم. هستی با این عظمتش و طبیعت با این وسعتش هر دو غرق در آرامشی زیبا هستند...

هر چه ما راه های پیچیده تر را انتخاب می کنیم در واقع کارها را برای خودمان سخت تر می کنیم و هر چه کارها برایمان سخت تر می شود، بیشتر دچار دغدغه و اظطراب می شویم و هر چه بیشتر دچار دغدغه و اضطراب می شویم کمتراز زندگی لذت می بریم.

یکی از معلم های بشر در تاریخ زندگی اش، طبیعت بوده است. انسان در زندگی تاریخی اش از این معلم خود چیزهای زیادی آموخته است از ساختن ابزار و سرپناه تا الهام گرفتن در خلق آثار هنری و کشف قوانین و رازهای علمی.

بجز زمین، در هیچ یک از کرات این منظومه ی شمسی نمی توان از محیط زیست سخن گفت. از حیات وحش سخن گفت. از فرهنگ و تمدن سخن گفت. از آب های روان و از جنگل های وسیع سخن گفت. از چشمه های جوشان و از ابرهای روان سخن گفت. از نسیم خنک صبحگاهی و از شبنم های شفاف بهاری سخن گفت. از چهار فصل و از زیبائیهای متفاوت آن سخن گفت. تنها در روی زمین است که می توان از این حقیایق سخن گفت.

در ساحت هنر، طبیعت طرف گفت و گوی انسان است. در این دیدگاه، طبیعت دارای روح است. دارای معنا است. طبیعت موجودی زنده و حساس است. در ساحت هنر ، انسان با طبیعت به گفت و گو می نشیند و گوش به رازهای طبیعت سپرده و در زندگی اش از طبیعت الهام می گیرد. در این گفت و گو، انسان با دیده ی احترام به طبیعت می نگرد. و طبیعت را ماده ای خام و بی روح نمی بیند. زمانی انسان به طبیعت به دیده ی خانه ی زندگی خود می نگریست و احترام خانه برای صاحب خانه واجب بود. " از نظر هولدرلین رودخانه ی راین جلوه ی وجود است و در نتیجه من ارباب آن نیستم که به هر نحوی که بخواهم آن را مها کنم. هایدگر معتقد است که نگاه ما به رودخانه راین، دیگر نگاه گذشتگان نیست. ما امروز می خواهیم بر روی این رودخانه سد بزنیم و از آن انرژی برق بگیریم و ... بنابراین راین، دیگر راین نیست بلکه آن چیزی است که ما می خواهیم باشد. " ( مدخل فلسفه ی غربی معاصر، ص 214 ) آقای دکتر محمود خاتمی در ادامه می نویسند " از نظر هولدرلین، راین قبلا یک هویت پویا داشته است در حالی که امروزه یک ابژه ی انتزاعی لحاظ می شود یعنی چیزی که می تواند منبع انرژی باشد و از طریق سد می تواند مورد استفاده واقع شود اما در گذشته افراد با راین زندگی می کرده اند. " ( همان، ص 223 )

تکنولوژی تجلی خواست انسان برای تحمیل اراده ی خویش بر طبیعت است. در ساحت هنر، ما  طبیعت را آنگونه که هست می پذیریم و اگر هم در آن تغییری ایجاد میکنیم این تغییر همراه با احترام و علاقه ی ما به طبیعت است. همچون سفالگری که تجلی عشق نیاکان ما به خاک بوده است. اما در ساحت تکنولوژی، انسان طبیعت را آنگونه که دوست دارد، تحت اراده و خواست خودش درمی آورد. در حضور تکنولوژی، طبیعت موضوع تحقیق ما می شود و نه طرف گفت و گوی ما. در حضور تکنولوژی، طبیعت برای زندگی ماست و نه همراه با زندگی ما.  

حیات یک معجزه است و ما تنها موجوداتی هستیم که در گستره ی این جهان هستی از زیباترین جلوه های این معجزه در روی کره ی زمین بهره مند هستیم. طبیعت همچون آینه ای است که بخش مهمی از اسرار و زیبائیهای آفرینش را به ما نشان می دهد. زمین آغوش گرم و مهربان خودش را به روی ما انسانها و سایر موجودات گشوده است. زمین به ما این اجازه و این فرصت را داده است که آنرا آنگونه که خود دوست داریم و مورد نیازمان است دست کاری کرده و تغییر دهیم. در روی آن کشف کرده و بیافرینیم. به رازهای هستی بیاندیشیم و از شگفتیهای آن غرق لذت شویم. شکار کنیم و کشاورزی کنیم و برای خودمان خانه بسازیم. بر روی آن بکاریم و درو کنیم. بر روی آن سفر کرده و از جاهای گوناگون دیدن کنیم. بر روی آن نشسته و استراحت کنیم. در روی آن زندگی کنیم و در روی آن از دنیا برویم. زمین خانه ی مشترک همه ی ماست.

ما باید شکرگذار این نعمت ها باشیم. شکرگذار این نعمتها بودن یعنی استفاده ی خوب و صحیح از این نعمت ها. یعنی حیف و میل نکردن این نعمت ها. شکرگذار این نعمت ها بودن یعنی هم از این نعمت ها خوب استفاده کردن و هم از آنها خوب مواظبت کردن.

طبیعت ریشه دارد اما شهر نه! شهر بی ریشه است و انسان دنبال ریشه است و ریشه ی انسان در طبیعت است. ما با طبیعت همجنس هستیم. جنس ما از خاک است و از اینروست که با طبیعت احساس آشنایی می کنیم. ما با پلاستیک و آهن و شیشه همجنس نیستیم و کمتر از آنها لذت برده و زود از آنها خسته می شویم. شهر با همه ی زرق و برقش بی روح و کسل کننده و تکراری است. اما حضور ما در طبیعت برایمان لذت بخش است و کمتر در طبیعت احساس خستگی میکنیم. طبیعت گذشته ی ماست. طبیعت دارای عالم و روح است. طبیعت بکر و وحشی اما آرام است. طبیعت همیشه تازه و زیباست. ما همراه با طبیعت است که نفس می کشیم و همراه با آن و در کنار آن به زندگی خویش ادامه می دهیم.

فرج عزیزی

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۹۴/۱۲/۲۸ ۱۶:۱۷

ممنون اقای عزیزی

اخبار روز