این پرونده هنوز باز است
پرونده شکایت سه تن از چهره های سیاسی و اجتماعی شهر از کاربر مجهول الهویه ای که بعدها معلوم شد فردی به نام (الف. میم) بوده در سکوت رسانه ای پروسه یک ساله خود را گذراند و پس از اثبات جرم و صدور حکم کیفری در ایستگاه اجرای حکم با وساطت جمعی از بزرگان و ریش سفیدان شهر متوقف و علی الظاهر ختم به خیر شد.
شکایت این سه تن به دلیل ایراد بهتان و افترا و توهین و اهانت از سوی ا. م در یکی از سایت های اینترنتی شهرستان در سال گذشته صورت گرفت. که البته نفر چهارمی هم در این بین بود که به دادگاه نرفت و در این طرح دعوی شریک نشد اما در واقع تمام اتفاقات مربوط به این قضیه حول محور همان فرد چهارم روی داده بود و چرایی عدم شکایتش از متهم پرونده خود سئوالی است که فعلا کسی جواب آن را نمی داند.
ماجرا از آن جا آغاز شد که یکی از کاربران سایت میانا به نام ا . ک در واکنش به خبر احتمال انتصاب ح . گ به ریاست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی با انتشار مطلبی سراسر توهین و اهانت به تخریب وی پرداخت و با زیر سئوال بردن صلاحیت های فردی و سوابق این گزینه مطرح برای مدیریت فرهنگ و ارشاد شهرستان ادعاهای های خلاف واقع و ناروایی را به وی نسبت داد تا به زعم خود مانع از رسیدن او به این جایگاه شود و کار را به جایی رساند که با وهن وقیحانه این شهروند بی گناه او را به شتری تشبیه کرد که رویای ریاست ارشاد را همچون خواب پنبه دانه در خیال می پرواند و لپ لپ می خورد.
از همان ابتدا آشکار بود که محرک اصلی این کاربر تازه وارد عرصه مجازی برای این اقدام غیر اخلاقی و ناپسند علاوه بر انگیزه های شخصی و خصومتی که نسبت به ح . گ داشت تحریکات عده ای دیگر که در پشت پرده ماجرا به دنبال گرم کردن آبی برای خود از تنور اداره ارشاد بودند نیز در کار بوده و بعدها با مشخص شدن رابطه های اشخاص دخیل در این قضیه صحت این موضوع به اثبات رسید.
اما همان کسانی که خود به نوعی در موضوع انتصاب رئیس ارشاد جزو مدعیان میدان بوده و تلاش بی امانی برای رسیدن به آن به راه انداخته بودند به این اندازه از تخریب و تخطئه شخصیت بنده خدا اکتفا نکردند و در کامنت جداگانه ای که با نام مستعار در ذیل همان مطلب تخریبی درج کردند طیفی از چهره های سیاسی و اجتماعی شهرستان را هم به ح . گ ضمیمه کرده و با بدترین الفاظ و تعابیر ممکن و غیر اخلاقی ترین شیوه که نه جایی در قالب معیارهای دینی و اعتقادی اسلامی داشت و نه در اسلوب قوائد اخلاق انسانی جوامع غیر مسلمان جای می گرفت مورد توهین و اهانت و افترا قرار دادند و همگی را متهم به بردگی و غلامی صاحبان زر و زور و خلافکاری و فساد اخلاقی و سوابق آنچنانی معرفی نمودند.
همین بی اخلاقی منافقانه باعث شد تا سه تن از کسانی که بی دلیل مورد تهمت و افترا و هتک حیثیت قرار گرفته بودند سکوت در برابر این لجام گسیختگی اخلاقی را جایز ندانسته و با التجاء به مراجع قانونی خواستار شناسایی فرد مذکور و اعاده حیثیت خود شوند و نتیجه آن شد که معلوم گردید آن کسانی که در پس پرده های خیالی بر آتش آبروریزی از مؤمنین خدا می دمیدند و غیر از این مورد بخصوص در جاهای دیگر هم با اسامی و عناوین جعلی اقدام به شایعه پراکنی و اتهام زنی به افراد و شخصیت های مختلف می کردند از قضا خود از مدعیان عرصه دین و اخلاق و از آموزگاران!! اصول و فروع دین و دیانت در جامعه و مراکز تعلیم وتربیت فرزندان پاک و معصوم این دیارند.
پرونده قضایی تشکیل و پس از رسیدگی، حکم جزایی سنگینی شامل 440 ضربه شلاق و 3 سال و شش ماه حبس تعزیری صادر گردید. حکم کیفری که گمان می رود یکی از بی سابقه ترین ها در کل کشور در نوع خود باشد. آن هم برای کسی که شغلش آموزش تدین و تخلق اسلامی است. وااسفا...
آن ح . گ که در این نوشتار خواندید من هستم، حسن گل محمدی، فرزند محمد، اهل و ساکن میانه و چهره ای آشنا برای کوچک و بزرگ این شهر، همیشه هویتم آشکار و موضعم معلوم بوده و هیچ گاه از تاریکی بر کسی سنگ نیانداخته ام. افتخارم این است که فرزند خانواده ای سربلند و پرافتخار هستم و عمری را با عزت و سربلندی در جامعه زندگی کرده ام، نه در حق کسی ظلم کرده ام و نه زیر بار ظلم ناکسی سر خم کرده ام، چون به خواست پدرم و آبا و اجدادم اینگونه بزرگ شده ام. از توهین و تحقیر و افترای عده ای مدعی سست عنصر که فکر می کنند با پیوندهای سببی و رابطه های سیاسی واجد اعتبار و ارزش اجتماعی می شوند اندک خیالی ندارم و وقعی بر آن ها نمی نهم. زیرا باور دارم که سنگ بدگوهراگرکاسه زرین بشکت قیمت سنگ نیافزاید و زر کم نشود.
من اجدادی دارم که مردان راستین خدا بودند، پدری دارم که شجاعت ابافاضلی دارد، مادری دارم که عصمت زهرایی دارد، برادری دارم که مقام اکبری دارد، خواهران و برادرانی دارم که همگی سالکان مکتب عاشورایی و رهروان راه زینبی هستند، مرا چه باک از گذر بادهای هرجاگردی که معلوم نیست از کجا می آیند و به کجا می روند.
دوستانم شکایت به قاضی بردند و داد خود ستاندند و از آن گذشتند، من اما، دندان صبر بر جگر مرد گذاشتم و اعتنایی نکردم، اما بگذار مردم شهرم و آن ها که قدر گوهر اصیل را از سنگ تیره باز می شناسند بدانند که بزرگی و کوچکی دو سر یک بودن است که این خانه تا آن خانه و از این تبار تا آن تبار چه فاصله دوری می تواند داشته باشد. هرچند که این پرونده هنوز باز است و حق شکوه به دیوان بردن و داد خود ستاندن از دادگر را بر خود محفوظ می دانم.