نقش روشنفکر این است که لایه های پنهان قدرت که مکارانه پنهان شده اند را با ظریف بینی و باریک بینی افشا کند
روشنفکر باید مناسبات و پنهان کاری هایی و حتی دانشی را که در خدمت قدرت قرار گرفته است را بر ملا کند
درست متوجه شدید کار روشنفکر سرک کشیدن است , سرک کشیدن به به دین و مذهب و باور های شخصی آنجا که این باورها در خدمت قدرت قرار گرفته باشند , هر چند هم توده بگوید این باور مقدس است و پاک است باید نقد شود و روابط آن با قدرت توسط روشنفکر افشا گردد .
سرک کشیدن به اخلاق و عدالت و قانون در جامعه آنجا که این قوانین و اخلاقیات در خدمت قدرت برپا شده باشند.
سرک کشیدن به اقتصاد و دخل و خرج حاکمیت آنجا که منابع به طور ناعادلانه تقسیم شده باشد.
سرک کشیدن به عملکرد و رفتارِ فرومایگان که در خدمت قدرت دم میجنبانند و با چاپلوسی و خم و چم شدن سعادت جمعی را تحت شعاع قرار میدهند و چیزی به نام تبعیض را پدید می آوردند .
کار روشنفکر همین است , و آنجا که قدرتی در میان باشد نباید از باور شخصی و قدسی و حریم خصوصی سخن گفت.
من خیلی خوشحالم که امروزه روشنفکر بودن نوعی فحش محسوب شده است چون همین انزجار به معنای این است که روشنفکران لایه های پنهان قدرت را به خوبی نمایان ساخته اند.
اجازه می خواهم موضوع را بشکافم تا مخاطبانمان بدانند پشت صحنه چه اتفاقاتی می افتد. منظور نویسنده فوق، شخص خودش نیست بلکه مشکلی است که طیف گسترده ای را شامل می شود.
مخاطب مقاله(منتقد شده)، برای به زانو درآوردن نویسنده از هیچ نلاشی دریغ نمی کند. وکیل می گیرد، مشاور می گیرد، با انواع اسامی مجازی و کامنتهای مشابه، نویسنده را تحدید و تهدید می کند، به محل کار و رئیسش فشار می آورد، به خانه اش شبنامه می اندازد، به رفتارهای غیرانسانی مانند اتهام اخلاقی و مالی متوسل می شود، در دیانت و اعتقادات نویسنده تردید ایجاد می کند و هزار راه نرفته را می رود تا نویسنده را به زانو درآورد لیکن ...
بله! در نهایت راه به جایی نمی برد و ناکام می ماند و نویسنده بر کرسی حقانیت و قاطعیت خود تکیه می زند و اصل "قلم بر شمشیر پیروز است" متجلی می شود ولی...
ولی همان مخاطب پس از ناکامی در تمامی روشها، به یکی از محترمان و عزیزان متوسل می شود. آن واسطه به نویسنده زنگ می زند و او را در منگنه حیا و رودرواسی و خواهش قرار می دهد که"بخاطر من این مطلب را حذف کن!". نویسنده نیز آن مطلب را حذف می کند.
اما نتیجه چه می شود؟ همه می بینند که نویسنده عقب نشینی کرد و مطلبی با 50 کامنت را به طرفه العینی حذف می کند! احدالناسی نمی گوید که نویسنده مردانگی کرد یا بزرگواری کرد یا از حق خود گذشت. همه می گویند: دیدی به اشتباهش پی برد و عقب نشینی کرد! چرا؟ علتش این است که همان مخاطب محکوم در کوچه و بازار راه می افتد و می گوید: دیدی محکومش کردم و مطلب را برداشت. قرار است به دادگاه هم برود!
اجازه دهید آخرین مورد را بگویم: همین امروز مطلب سرتاپا اهانت بستن قافلان و صدای میانه را به درخواست عزیزی حذف کردیم. ارسال دهها پیامک به مقامات شهرستان و اشغال شدن تلفن روابط عمومی ها بخاطر دغدغه این دو رسانه و تلاش برای بستن آن آیا واقعاً خواست عمومی است یا تلاش یک فرد و یک باند انحصارطلب؟
اجازه دهید به چند روز پیش برگردیم. خود من به همین آقای گلمحمدی زنگ می زنم و خواهش می کنم فلان مطلب حق شماست و من حقی بر آن ندارم مگر بخاطر دوستی ام درخواست کنم بردار! ایشان هم آه در دل آنرا برمی دارد.
لااقل 10 بار چنین کاری انجام داده ایم ولی نویسنده محکوم و مخاطب قهرمان بازی درآورده است. چرا باید چنین شود؟ چرا نویسنده باید عقب نشینی کند؟ نتیجه اش چه خواهد شد؟ آیا مخاطب، اصلاح خواهد شد یا بدتر خواهد شد؟ چرا نویسنده را در رودرواسی و لای منگنه ی حیا قرار می دهیم؟ این نویسنده یا حق می گوید یا ناحق. اگر حق است که باید پذیرا باشیم. اگر ناحق است که این مخاطبینی که من سراغ دارم بخاطر "یک کلمه" هم دادگاهی می کنند و محکوم می کنند و پیروزمندانه نظاره گر می شوند.
لذا عهدی با خود ببندیم که بعد از این، اجازه ندهیم از دوستی و حیای ما سوءاستفاده کنند. اگر چنین اتفاقی افتاد توضیح دهیم که چرا این کار را کردیم. یا مخاطب مطلبی بنویسد و از بزرگواری نویسنده تشکر کند.
قلم شما بسیار ارزشمند است و حذف شدنی نیست .
امروز موضوعی از طریق یکی از دوستان مطرح شد که جای تاسف داشت و آن هم اینکه برخی دشمنان دوست نما می خواهند از پشت ضربه بزند ، حرف را سربسته می گویم تا آن دوست یا دشمن به قول آذری ها سؤزی گؤتؤره .
آقای گلمحمدی
باسلام
روزه سکوت بر اهل قلم حرام است و انتقاد حلال
چه کسی می تواند بر انتقاد اعتراض کند؟ معنی انتقاد چیست؟
چه کسی می تواند آنرا سانسور کند؟
حق همیشه پابرجاست