در بیستمین روز فروردین سال 1326 در یک خانواده ساده روستایی در اطراف مسجد امام زمان(عج)آچاچی، پسری متولد شد که پدر و مادرش او را «رفیع» نام نهادند. اخلاق و رفتار رفیع از همان دوران کودکی نشان از طبع رفیع و بلند ایشان داشت به طوریکه طبق گفته همسالان ایشان،در دوران کودکی علیرغم صغر سن ،رفیع همیشه مدافع سرسخت حق و حقیقت بوده است.
پس از آنکه تحصیلاتش را در زادگاهش آچاچی به پایان برد با استخدام در ارتش به تیپ 55 پیاده هوابرد شیراز پیوست.
با شروع جنگ تحمیلی تا پایان آن به عنوان فرمانده قبضه و تیرانداز موشک انداز تاو،فرمانده دسته سلاحهای ضد تانک،فرمانده گروهان و افسر عملیات گردان انجام وظیفه نمود.
تخصص رفیع در انهدام تانکها و نفربرهای دشمن بود به طوریکه در اکثر عملیاتها به عنوان شکارچی تانک حضور فعال داشت و توانست بیش از دویست تانک و نفربر زرهی دشمن را منهدم و باعث به غنیمت گرفته شدن بیش از شصت دستگاه تانک و نفربر سالم گردد. که این رکورد بی نظیر جهانی او تا کنون شکسته نشده است.با بررسی عملیاتهای ظفرمندانه فتح المبین و بیت المقدس که به آزاد سازی خرمشهر و هزاران کیلومتر مربع از سرزمینهای کشورمان گردید،نقش شایسته و بی بدیل دلاور مرد آچاچی به خوبی روشن می شود.
قسمتی از خاطرات سرهنگ غفاری:
به یاد دارم پس از شروع جنگ تحمیلی یگان خدمتی ما گردان ۱۳۵ تیپ ۵۵ هوابرد شیراز اولین یگانی بود که از پادگان خارج و به سوی جبهه حرکت نمود. هرگز فراموش نمی کنم وقتی از شهرها و آبادی های مسیرحرکت عبور می کردیم با استقبال و بدرقه اهالی روبرو می شدیم.
در ۲۹ اسفند سال ۶۰ قبل از عملیات یادشده (فتح المبین)، دشمن بعثی عراق در جبهه رقابیه با تمام قدرت آتش شروع به تک نمود. با توجه به اینکه نیروهای پیاده دشمن شبانه قسمتی از منطقه پدافند تیپ ۵۵ هوابرد را به اشغال خود درآورده بود. صبح با روشن شدن هوا شاید بیش از یک لشکر زرهی نفرات پیاده خودشان را پشتیبانی کرده در منطقه ما شروع به پیشروی نمودند. در آن روز حجم آتش دشمن به قدری زیاد بود که آدم سر از سنگر نمی توانست بالا بیاورد. من نگاه کردم، دیدم تعدادی از تانکهای دشمن جهت پشتیبانی نیروهای خودش که قسمتی از منطقه پدافند یگان همجوار ما را اشغال کرده اند به آن سمت پیشروی می کنند و بقیه هم از سمت راست یگان ما عبور کرده و به گفته خودشان تا اشغال جاده اهواز ـ اندیمشک پیشروی می کردند. من به این فکر افتادم به هر ترتیبی شده خودم را به آنها نزدیک نموده و به وسیله موشک انداز تاو (ضد تانک) آنها را منهدم و مانع پیشروی آنان بشوم. لذا با دونفر از درجه داران به نامهای گروهبان محمدعلی کارگر و گروهبان علی نظر دهقان و دونفر سرباز به نام محمدطاهری و حبیب الله هوشمند از مواضع پدافندی خارج و به طرف تانکهای دشمن حرکت نمودیم.
در آنجا (دشت رقابیه) بعد از خدا تنها پوشش ما فقط درختچه های صحرا بود که در بیابانهای خوزستان زیاد است. من زمانی که می خواستم تانکی را مورد هدف قرار بدهم پشت این درختچه ها موشک گذاری نموده پس از انهدام یک دستگاه تانک دوباره پشت یکی از درختچه ها می رفتم.
در آن روز ما با انهدام بیش از ۳۰ دستگاه تانک و نفربر دشمن، به طور کلی مانع پیروزی دشمن شدیم. همانطور که اطلاع دارید عملیات بیت المقدس مکمل عملیات فتح المبین بود در این عملیات در جبهه رقابیه تانک های منهدم شده در پیروزی ما تأثیر زیادی داشت.
خدا را شاکرم که تلاش من در جلوگیری از تصرف جاده اهواز ـ خرمشهر توسط دشمن تأثیر زیادی در روحیه رزمندگان داشت. زیرا با وجود اینکه تانکهای خودی حضور داشتند اما در فاصله دور تیراندازی می کردند. من با روشن شدن هوا با تمام سلاحهای ضدتانک تفنگ ۱۰۶ و موشک اندازهای تاو با سرعت تمام به جاده اهواز خرمشهر نزدیک شده و زمانی که دشمن در برد سلاحهایمان قرار گرفت به صورت دشتبان آرایش گرفته ضمن انهدام تانکهای دشمن مستقر در جاده آسفالته رعب و وحشتی که برای آنها به وجود آمد، تعدادی تانک و نفر بر را سالم رها کرده و بقیه با وحشت تمام جاده را رها کردند تا نیروهای پیاده خودی جاده را به تصرف درآورند. در عملیاتی دیگر با دو دستگاه موشک انداز تاو توانستیم در مدت کمتر از ۵ دقیقه تعداد ۹ دستگاه تانک دشمن را منهدم کنیم که از نظر تاکتیک نظامی غیرقابل تصور می باشد. در چند عملیات دیگر افتخار حضور داشتم و در طول جنگ تحمیلی به دریافت هفت درجه نائل شدم و شش بار نیز مجروح شدم."
سرهنگ رفیع غفاری در بخشی دیگر از خاطرات در رابطه با عملیات بیت المقدس می گوید:
"پس از گذشت چند روز از پایان عملیات پیروزمندانه فتحالمبین، روزی دستور دادند که بایستی تیپ به اطراف اهواز حرکت کند. این خبر تقریباً باور نکردنی بود. چون بعد از عملیات به آن وسیعی، به این زودیها امکان عملیات جدید نبود و اگر هم میبایست عملیات جدیدی صورت گیرد چرا به این ضربالاجلی؟ این مسئله قدری سؤالبرانگیز بود ولی کسی درست نمیدانست که قرار است عملیات بیتالمقدس شروع شود.
به هر ترتیبی بود حرکت کردیم و به اهواز رسیدیم و به زودی در تأسیسات شرکت پیروز مستقر شدیم. پس از استقرار، اکثر پرسنل به مرخصی اعزام شدند. پس از مراجعت از مرخصی جهت عملیات جدید به پشت رودخانه کارون روبهروی ایستگاه حسینیه اعزام شدیم.
بعد از چند روز آمادگی و شناسایی محورها در شب 10 اردیبهشت 61 با گذشتن از پل شناور که روی رودخانه کارون احداث شده بود عملیات بیتالمقدس را شروع کردیم.
در آغاز عملیات، یگانهای تیپ 55 هوابرد زودتر از یگانهای دیگر به هدف رسیده بودند و توانستند پس از درگیری شدید تعداد زیادی از پرسنل دشمن را به هلاکت برسانند و با گرفتن تعدادی اسیر، مواضع اولیه قبل از جاده اهواز ـ خرمشهر را به تصرف خود درآورند که خود شاهد بودم این خبر را خیلی سریع به وسیله بیسیم جهت اطلاع و روحیه دادن به یگانها مخابره کردند.
یگانهای دیگر با تلاش فراوان به هدفهای اولیه خود دست یافتند. ما با سلاحهای ضدتانک همگی منتظر دستور حرکت بودیم. با نزدیک شدن به صبح هرچه با فرماندهی تماس گرفتم، به علت دور بودن نتوانستیم صدای آنها را دریافت کنیم و اگر آنها هم میخواستند با ما تماس بگیرند صدایشان به ما نمیرسید.
همین که هوا روشن شد با تمامی سلاحهای ضدتانک گردان که زیر امر من بودند حرکت کردیم که خودمان را به یگانهای پیاده برسانیم، اما هرچه رفتیم یگانهای خودی را ندیدیم، تا اینکه به نزدیک جاده اهواز ـ خرمشهر رسیدیم.
از دور تانکها و نفربرهای مسلح به مالیوتکای دشمن را دیدم که مدام تیراندازی میکنند. نفرات پیاده خودی هم چندکیلومتری سمت چپ ما سعی داشتند به جاده اهواز ـ خرمشهر نزدیک شوند. اما حرکت تانکهای مستقر در روی جاده آسفالته به سختی صورت میگرفت و پیشروی آنها کند شده بود.
دستور دادند تفنگهای 106 م م که 10 قبضه بودند به صورت دشتبان آرایش گرفته و با آتش و حرکت پیش بروند تا در برد موشک تاو قرار بگیرند، همین کار انجام گرفت. با 10 قبضه تفنگ 106 و با دو قبضه موشک به صورت خط زنجیر حرکت کردیم و یک در میان سلاحهای تفنگ 106 تیراندازی میکردند و پیش میرفتیم تا به برد موشک رسیدیم.
در این هنگام من شروع به تیراندازی و انهدام تانکها و نفربرهای مسلح به موشک مالیوتکا کردم. وقتی تعداد 14 دستگاه تانک و نفربر را در روی جاده منهدم کردم بقیه تانکها از روی جاده عقبنشینی کردند و نیروهای پیاده توانستند خودشان را به جاده برسانند. البته باز هم کمک و یاری خدا بود که ما بدون آسیب به آن صورت در مقابل آن همه تانک دشمن که بیوقفه سعی میکردند ما را مورد هدف قرار دهند، ایستادیم و آنها را منهدم کردیم.
در همان زمان وقتی میخواستم تانکی را مورد هدف قرار دهم، پشت دوربین موشک تاو نشستم، یکی از خدمهها فریاد کشید: غفاری مواظب باش موشک میآید. ولی من تا بیایم از خود حرکتی نشان دهم دیر شده بود. خدا شاهد است، موشک مالیوتکا که دشمن شلیک کرده بود از چند سانتیمتری از کنار گوشم رد شد و چند متر پشت سر من به زمین خورد و منفجر شد. حتی سیم موشک مالیوتکا بین آنتن بیسیم پی آر سی 46 که روی جیپ نصب بود و قبضه موشک تاو که روی جیپ سوار بود قرار گرفت که به وسیله سوزاندان توانستیم آن را پاره کنیم و تغییر مکان دادیم.
حدوداً 200 الی 300 متر به چپ رفته و آن یک نفربری را که تیراندازی میکرد، منهدم کردم. آن روز بعد از تصرف جاده اهواز ـ خرمشهر، تیراندازی دشمن شدت گرفت و بعد از دیدبانی گزارش شد که عراقیها با تعداد زیادی تانک شروع به پاتک کرده و از سمت راست به گردان ما نزدیک میشوند تا خود را به جاده برسانند. به من نیز خبر دادند که خودم را به یگان سمت راست برسانم. با دیگر خدمه موشک سوار جیپ شدیم و به طرف جلو حرکت کردیم در آنجا دیدم تا چشم کار میکند تانک عراقی است.
ما شروع به تیراندازی کردیم. چهار تانک منهدم کرده بودم که بقیه تانکها شروع کردند به عقبنشینی، فقط یک موشک دیگر داشتم، دنبال تانک میگشتم، در همین زمان یک تانک را که ایستاده و تیراندازی میکرد انتخاب نمودم و به طرف آن شلیک کردم. اما یک اتفاق باور نکردنی رخ داد، وقتی موشک را به سمت هدف هدایت میکردم، درست در زمانی که موشک میخواست به هدف بخورد یک تانک که عقبنشینی میکرد و تعداد زیادی از نفرات دشمن روی آن سوار بودند، در مسیر موشک و هدف قرار گرفت و موشک به آن اصابت کرد. آن تانک با نفراتی که روی آن بودند منهدم شد.
وقتی موشکهای ما تمام شد، با هماهنگی که با جناب سرهنگ مهرپویا فرمانده گردان 158 کردم تعدادی موشک تاو از گردان آنها گرفتم و به گردان خودمان منتقل کردم. در این هنگام سربازی سراغ مرا گرفت. وقتی پیش من آمد در حالی که اشک شوق میریخت و دعا و ثنا میکرد، گفت: ما چند نفر بودیم. رفته بودیم جلو و از داخل سنگرهای عراقی، غنائم جمع میکردیم و آنها پاتک کردند و ما را اسیر کردند. حتی تفنگهای ما را گرفتند. میخواستند دستهای ما را ببندند که ناگهان دیدند که تعدادی از تانکهایشان منهدم میشود و بقیه هم عقبنشینی میکنند چون با نفربر آمده بودند بدون اینکه به ما کاری داشته باشند با عجله دویدند، سوار نفربرها شدند و عقبنشینی کردند و ما هم به یگان برگشتیم.
من هم با اظهار اینکه خواست خدای مهربان بود و مرا وسیله قرار داده بود که آنها اسیر نشوند صورت او را بوسیدم و دلداریش دادم. دیگر آن روز خبری از دشمن نشد.
فردای آن روز با یکی دو کیلومتر جلو رفتن به وسیله تفنگ 106 دو دستگاه نفربر منهدم کردیم و برگشتیم پشت جاده اهواز ـ خرمشهر. عصر روز 14 اردیبهشت ماه در حالی که روی جاده آسفالته پشت قبضه تیرانداز نشسته بودم، میخواستم تانکی را هدف قرار دهم که آن تانک زودتر از من شلیک کرد. گلوله تانک درست روبهروی من به لبه آسفالت اصابت کرد. ضمن اینکه موج انفجار مرا از روی جیپ به پایین پرت کرد، ترکشی هم به سمت چپ صورتم خورد وقتی دست روی صورتم گذاشتم احساس کردم قسمتی از صورتم رفته است، ترکش صورتم را شکافته بود. به طوری که فکر کردم کارم تمام است. با فریاد «یا حسین» تقریباً از هوش رفتم تا اینکه آمبولانس آمد و مرا تخلیه کرد. در بین راه از شدت درد کاملاً از هوش رفتم، ولی خواست خدا بود باز هم زنده بمانم و بیش از پیش در راه او و قرآن و اسلام و میهن اسلامی خدمت کنم.
پس از دو ماه بستری در بیمارستان و استراحت تا حدودی بهبودی نسبی به دست آوردم و با توجه به زمزمههایی که در مورد مأموریت گردان ما در خارج از کشور یعنی لبنان بر سر زبانها بود، به یگان خود در چنانه ملحق شدم. اما در حین این مأموریت به دستور امام رضوانالله علیه، مأموریت ما نیمه تمام ماند و لغو گردید."
سرهنگ علیمحمد سالارکیا از فرماندهان دفاع مقدس در مورد شجاعت و مهارت سرهنگ غفاری (که در آن هنگام درجه استواری داشت) در منطقه رقابیه در تابستان سال 1360 می گوید:
"تعدادی ازتانکهای دشمن ( 9 دستگاه) که به نظرمی رسید تازه به منطقه فوق رسیده اند (هنوز سنگر مناسبی درست نکرده بودند و برجک 8 دستگاه از آنها با چشم غیر مسلّح به وضوح دیده می شد) مشاهده نمودیم و با رعایت احتیاط منطقه و واحدهای دشمن را شناسایی کردیم و درمراجعت فرمانده لشکر ازمن پرسید راهکاری برای انهدام این تانکها باید جستجو کنیم، زیرا ممکن است در تدارک حمله ای باشند که پس از بررسی به این نتیجه رسیدیم که با موشک تاو این تانک ها را از دور هدف قرار دهیم و بهترین فردی که میتوانست این مأموریت را انجام دهد استوار غفّاری از گردان 135 هوابرد که درکنترل عملیاتی تیپ 1 لشکر در پای پل کرخه مستقر بود و به نام شکارچی تانک معروف شده بود برای این مأموریت مناسب دیدیم و لذا پس ازخاتمه بازدید آنروز مستقیماً به محل تیپ 1 لشکر در پای پل کرخه آمدیم و با فرمانده تیپ سرهنگ سلیمانجاه و جانشین ایشان سرهنگ پورداراب مذاکره کردیم و استوار غفّاری را احضار و به وی ابلاغ شد که باید این تانکها را منهدم کند البتّه حشمت دهکردی (فرمانده وقت لشکر 21) به وی گفت برای زدن هرتانک دو هزارتومان پاداش و تشویقهای مهمتری درپیش است که انشاءالله انجام خواهد شد.
استوار غفّاری در پاسخ ابلاغ مأموریت جواب داد: چشم ، اطاعت می کنم و به یاری خدا این مأموریت را انجام خواهم داد.
آن روزها من جانشین فرمانده تیپ 1 لشکر 21 بودم. با ابلاغ این مأموریت و تلاش همگانی سریعاً امکانات لازم را برای انجام این مأموریت مهم فراهم کردیم. دو قبضه موشک انداز تاو و به تعداد لازم موشک تاو و با سه دستگاه خودرو جیپ میول (حامل موشک و موشک انداز) و وسایل و نیازمندیها و دو گروه خدمه موشک انداز را آماده کردیم و روز بعد استوار غفّاری با وسایل مذکور بهمراه عناصر تأمینی لازم به همراه افسر عملیات تیپ 2 لشکر 21 مستقر درمنطقه شوش به سمت شوش وعبدالخان اعزام شدند و تا بعد ازظهر آن روز به تنگ رقابیه می رسند وابتدا یک شناسایی دقیق توسط استوار غفّاری و افسر رکن سوم تیپ 2 لشکر 16 (تیپ قافلانکوه) در کنترل عملیاتی لشکر و با حداقل پرسنل برای متوجه نشدن دشمن انجام می شود و با توجه به اینکه متأسفانه زمینها رملی و امکان عبور خودرو وجود نداشته است و به منظور جلوگیری از سر و صدا استوار غفّاری تصمیم میگیرد موشک اندازها از خودرو پیاده شده و به کمک نفرات به صورت نفوذی و با فاصله که ایشان درنظرگرفته بود جابه جا شوند که با مهارت بسیار و رعایت اصل غافلگیری این کار انجام میشود و موشک اندازها به فاصله 20 تا 30 متری یکدیگر درجایی مستقر می شوند که بتوانند براحتی تانکها را هدف قرار دهند و با استفاده از کیسه های شنی ضمن کمک در استقرار موشک اندازها برای تأمین هم چند سنگر تعجیلی آماده می شود. شب فرا می رسد و عناصر تأمینی درمحل می مانند و استوار غفّاری در شروع روشنایی روز که عراقیها هنوز درخواب بودند در محل حاضر و به یاری خدا اولین موشک را شلیک می کند. اولین تانک دشمن منهدم می شود. موشک دومی که قبلاً ذخیره گذاری شده بود بلافاصله شلیک می شود. دومین تانک هدف قرار می گیرد و خدمه موشک اندازها به سرعت کار موشک گذاری را انجام می دهند و غفّاری این درجه دارشجاع و بی باک و ایثارگر ظرف مدت بسیار کوتاهی هشت دستگاه تانک دشمن را منهدم می کند. نهمین تانک موفّق می شود از مهلکه بگریزد. جهنّمی از آتش و انفجار گلوله های تانک به وجود می آید. عراقیها سر درگم می شوند و توپخانه عراق بدون هدف واحدهای ما را در منطقه میشداغ زیر آتش می گیرند که پاسخ مناسب به آنها داده می شود.
استوارغفّاری و پرسنل همراه سریعا وسایل سبک موشک اندازها را برداشته و از یک مسیر مخفی که در دید عراقیها نبوده است به عقب می آیند و بقیه وسایل به تدریج تا بعدازظهر از محل اجرای مأموریت عقب آورده می شود و بدین ترتیب برگ زرینی در 8 سال مقاومت و جنگ تحمیلی ورق می خورد و با این حرکت نیروهای دشمن متحمّل ضایعات وتلفات سنگین می شوند و بقیه تانکهای موجود خود را نیز درمنطقه به عقب برده و درفاصله دورتری مستقر می کنند. این عمل قهرمانانه استوار غفّاری هرگز فراموش نخواهد شد و این عملیات یکی از درخشانترین نفوذها به مواضع دشمن و ضربه ای مؤثّر به آنان به شمار می رود.
با تکمیل شدن وسایل موشک اندازها و تخلیه آنها به عقب استوارغفّاری در میان شادی گروه رزمی مستقر در میشداغ منطقه را به سوی پای پل کرخه ترک می کند و درتیپ 1 مورد تشویق و تقدیر فرماندهان قرارمی گیرد و در همان روز با کسب مجوز از نیروی زمینی وی به درجه ستوان سومی مفتخر و به او ابلاغ می شود.
ستوان غفّاری قبلاً نیز به هنگام پاتک دشمن شجاعانه به نبرد با تانکهای دشمن می پرداخت. وی افسری شجاع ، آرام و خونسرد و بسیار مسلّط به موشک تاو بود و درعملیات تپه چشمه هم به خوبی درخشید و تعدادی ازتانکهای دشمن را منهدم نمود. وی همچنین در هنگام محاصره سوسنگرد توسط تانکهای دشمن سریعا به آن محل اعزام و در شکست محاصره تعدادی از تانکهای دشمن را منهدم می سازد و یکی از دلایل شکست دشمن درپیشروی به عمق خاک میهن ما و نرسیدن به اهداف شومشان وجود این دلاور مردان و قهرمانان سرافراز است."
امیر سرتیپ محمدی فر فرمانده اسبق نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در مورد غفاری گفته است: "رفیع غفاری با انهدام یک لشکر کامل زرهی عراق، ضربه ای مهلک به رژیم بعثی وارد کرد. وی می افزاید: ایران و ایرانی باید به وی افتخار کند چرا که دستیابی به چنین رکوردی در جنگ ها کاری بسیار دشوار و حتی غیر ممکن است."
محمدی فر می گوید: "برای اثبات موضوع انهدام این تعداد تانک و نفربر از سوی رفیع غفاری با بررسی اسناد و با گفتگو با شاهدان عینی دو کتاب توسط نیروی زمینی ارتش و مرکز اسناد انقلاب اسلامی تدوین و به چاپ رسیده و تمامی مدارک و شواهد در این کتاب ها به صورت مستند بیان شده است."
سرتیپ کریم عبادت فرمانده سابق تیپ 55 هوابرد شیراز در دوران دفاع مقدس نیز می گوید: "رفیع غفاری بدون کمترین اشتباه و با حداکثر دقت موفق به انهدام تانک ها و نفربرهای دشمن می شد و وی توانایی بسیار زیادی در این زمینه داشت."
رفیع غفاری هم اکنون با 45 درصد جانبازی دوران بازنشستگی خود را طی می کند. گفتنی است به پاس دلاورمردی های او برابر دستور فرماندهی نیروی زمینی تندیسی در تیپ ۵۵ هوابرد شیراز با عنوان شکارچی تانک ساخته شده است.
تمامی این دلاورمردیها و رشادتهای سرهنگ بدون عوارض نبوده است بطوریکه در طول هشت سال دفاع مقدس 6 بار به شدت مجروح شده است.
به پاس قدردانی از ایثار و از خود گذشتگیهای سرهنگ غفاری پیشنهاد می کنم شورای اسلامی و شهرداری آچاچی میدان ورودی آچاچی از سمت میانه که در حال احداث می باشد به نام سرهنگ جانباز رفیع غفاری نام گذاری و با همکاری فرمانداری میانه و ارتش جمهوری اسلامی ایران و سایر دستگاههای ذیربط ضمن انتقال یک دستگاه تانک مستهلک و نصب آن در میدان مذکور تندیس سرهنگ نیز در این میدان ساخته شود.