کد خبر: ۱۴۷۴۸
۱۶۰۷ بازدید
۰ دیدگاه (۰ تایید شده)

مشهورترین سیاستمدارانی که ترور شدند

۱۳۹۲/۶/۲۵
۱۴:۰۶

 

گاهی عرصه سیاست خونین می‌شود، صدای شلیک یک گلوله یا انفجار بمب رویدادی سیاسی را رقم می‌زند، تعریفش اما هنوز دقیقا معلوم نیست؛ ترور.
 
جام جم آنلاین: گاهی عرصه سیاست خونین می‌شود، صدای شلیک یک گلوله یا انفجار بمب رویدادی سیاسی را رقم می‌زند، تعریفش اما هنوز دقیقا معلوم نیست؛ ترور.

معمولا میدان سیاست، حوزه ای برای تعیین سرنوشت ملت ها تعریف می شود، شکل حکومت ها در این حوزه تعیین می گردد، احزاب شکل می گیرند، اعتراض های مدنی رخ می دهد و در یک کلام سیاستمداران به دنبال کسب قدرت می روند و سرنوشت ملل را رقم می زنند. اما ترور یکی از رویداد های خونین عرصه سیاسی است.

بسیاری از سیاستمداران آن را تقبیح می کنند، اما آنچه در عمل می توان ملاحظه کرد، ردپای حمایت همان ها در این سو و آن سوی جهان و در ترورهای فرجام و نافرجام است. شیوه ای که از قرن های گذشته به وجود آمده و همچنان بشریت از آن رنج می برد.


بی نظیر بوتو، نخست وزیر پاکستان



بی نظیر بوتو، رهبر پیشین «حزب مردم پاکستان» ، روز بیست و هفتم دسامبر 2007 در گرماگرم مبارزه انتخاباتی در شهر راولپندی به قتل رسید. در جریان ترور او 20 نفر دیگر نیز کشته شدند. وجهه او باعث قدرت گیری شوهرش آصفعلی زرداری شد که به دلیل فساد مالی شهرت خوبی نداشت.

بی نظیر بوتو سال 1953 در کراچی از مادری ایرانی به دنیا آمد و تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه های هاروارد آمریکا و آکسفورد انگلستان انجام داد. وی دختر ذوالفقار علی بوتو، نخست وزیر پیشین پاکستان و بنیانگذار حزب مردم پاکستان بود که بعدها خود نیز رهبر این حزب شد. حزب مردم پاکستان حزبی سوسیال دموکرات با گرایش چپ میانه است و بی نظیر بوتو سال 1982 و در بیست و نه سالگی رهبر این حزب شد.

بوتو با وجود این که در ابتدا تمایل چندانی به فعالیت سیاسی از خود نشان نمی داد، اما به تدریج به عرصه سیاسی پاکستان کشیده شد و دو بار به عنوان نخست وزیر این کشور انتخاب شد، هرچند هر دو بار به اتهام فساد از سوی رئیس جمهور برکنار شد. بوتو طی دو دوره از سال های 1988 تا 1990 و 1993 تا 1996 نخست وزیر پاکستان از حزب مردم بود؛ وی اولین زن مسلمان در تاریخ جهان اسلام بود که به مقام نخست وزیری در یک کشور اسلامی رسید.


وی پس از آن که سال 1988 به نخست وزیری رسید، اقدامات متعددی برای ارتقای اقتصاد و امنیت ملی پاکستان انجام داد و سیاست های سرمایه داری اجتماعی را برای توسعه صنعتی و رشد اقتصادی پاکستان به اجرا درآورد. بوتو در طول دوران فعالیت سیاسی خود بارها به اتهام فساد مالی مواجه شده بود و به همین دلیل از مقام نخست وزیری برکنار شد. بی نظیر بوتو و شوهرش بارها توسط دادگاه ها و دولت های پاکستان و کشورهای مختلف به فساد مالی متهم و با حکم دادگستری پاکستان به زندان محکوم شدند.

ترور بی نظیر بوتو، نخست وزیر پیشین پاکستان با واکنش های گسترده ای در سطح دنیا مواجه شد. یکی از متهمان اصلی ترور بوتو، پرویز مشرف رئیس جمهور پیشین پاکستان است. آژانس تحقیقات فدرال پاکستان علاوه بر پرویز مشرف، سعود عزیز افسر پیشین پلیس پاکستان و خرم شهزاد رئیس پلیس پیشین شهر راوال را نیز درباره پرونده ترور بی نظیر بوتو به عنوان متهم معرفی کرده است. از سوی دیگر، سازمان اطلاعات پاکستان 17 روز پیش از بیست و هفتم دسامبر 2007، روزی که بی نظیر بوتو ترور شد، در نامه ای فاش کرده بود گروه های افراط گر مرتبط با القاعده برای ترور وی در بیست و یکم دسامبر 2007 برنامه ریزی کرده اند. نکته جالب توجه این که چودری ذوالفقار علی، دادستان پرونده ترور بی نظیر بوتو نیز ترور شد.

فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش



تا امروز فقط دو رئیس کشور در حالی که در خودروی خود سوار بوده اند ترور و کشته شده اند؛ یکی جان اف کندی، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا و دیگری فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش. جالب آن که هر دو آنها پیرو مذهب کاتولیک به شمار می آمدند. سی ام ژوئن 1914 این خبر به صفحه یک روزنامه های معتبر جهان راه یافت: قتل ولیعهد اتریش و همسرش در سارایوو. در آن روزگار که هنوز وسایل ارتباط جمعی به گستردگی امروز نبود، گاه مدت ها طول می کشید تا مردم دنیا از رویدادهای کشورهای دیگر باخبر شوند و به همین دلیل خبر ترور ولیعهد اتریش نیز دو روز پس از کشته شدن وی و همسرش در سراسر جهان انتشار یافت.

فرانتس فردیناند، برادر زاده فرانتس یوزف اول امپراتور اتریش بود که سال 1863 متولد شد و پس از خودکشی ولیعهد یعنی رودولف و مرگ پدرش کارل لودویگ در سال 1896 به عنوان ولیعهد امپراتوری اتریش و مجارستان به صورت رسمی معرفی شد. ویژگی بارز فرانتس فردیناند محافظه کار یهودی ستیزی بود و نفرت شدید از مجارها داشت و همه از عقاید وی اطلاع داشتند. فرانتس فردیناند بیش از همه از تحولات بالکان احساس نگرانی می کرد و در نظر او صرب ها دشمن اصلی تاج و تخت اتریش و خطری جدی برای طرح های او جهت تشکیل صربستان بزرگ محسوب می شدند.

بیست و هشتم ژوئن 1914 قیصر فرانتس فردیناند برای شرکت در مانور و رژه نظامیان آماده می شد.

این تاریخ برای صرب ها از اهمیتی ویژه برخوردار بود و به نوعی یک عزای ملی به شمار می رفت؛ زیرا در چنین روزی در سال 1389 نبردی سخت میان نیروهای امپراتوری عثمانی با صرب ها آغاز شده بود. در آن روز (سال 1914) اما گروه های مختلفی از مردم در انتظار ورود فرانتس فردیناند بودند که خبر رسید آجودان ویژه ولیعهد بر اثر انفجار بمبی بشدت مجروح شده است.

فرانتس فردیناند و همسرش برای عیادت از آجودان خود که در بیمارستان تحت مداوا بود، سوار بر خودروی سلطنتی شدند؛ اما در میانه راه بود که گلوله های مردی به نام گاوریلو پرنسیپ به سوی ولیعهد و همسرش سوفی باریدن گرفت. کاملا مشخص بود و هنوز هم از آثار بر جای مانده بر اونیفرم ولیعهد در موزه وین کاملا چنین برمی آید که ضارب از مدت ها پیش برای این حمله تروریستی مرگبار در خاک صربستان آموزش دیده بوده است.

گرچه نه آن زمان و نه تا به امروز مدرکی دال بر دخالت دولت صربستان در حمله و قتل ولیعهد اتریش به دست نیامده است، اما دولت اتریش از فرصت پیش آمده برای آغاز یک جنگ بزرگ جهانی کمال استفاده را برد و پس از هشدار به دولت صربستان، متحدان اروپایی اتریش نیز دست به کار شده و به این ترتیب نخستین جنگ جهانی تاریخ آغاز شد. به این صورت آن قدرت نمایی فرانتس فردیناند که در شکل آن سان و رژه خود را نشان می داد نه تنها با مرگ وی پایان یافت، بلکه جنگی را آغاز کرد که حاصل آن قربانی شدن بیش از ده میلیون انسان بود.


ماهاتما گاندی، رهبر اسطوره ای هند




موهنداس کرُمًچند گاندی در دوم اکتبر 1869 در پوربندر هند به دنیا آمد. پدرش کارمند دولت و مادرش زنی نجیب و فداکار بود. گاندی به پیروی از خانواده، به آیین هندو ـ بودایی گروید. گاندی تا زمان دانشگاه در هند بود و هنوز 13 سال بیشتر نداشت که ازدواج کرد. در حالی پا به نوزده سالگی گذاشت که با چهار فرزند راهی انگلستان شد و در رشته حقوق ادامه تحصیل داد.

در بیست و چهار سالگی مدتی بعد از فوت مادرش به آفریقای جنوبی رفت و بعد از سه سال تجربه روزنامه نگاری و وکالت، با اندیشه مبارزه با ظلم و بی عدالتی به هند بازگشت. او در این دوران مقاله هایی درباره آنچه استعمار به جهان سوم تحمیل می کند، نوشت که باعث شد بارها به زندان برود و خشم استعمارگران اروپایی را برانگیزد.


گاندی سال 1921 رهبری کنگره ملی هند را به دست گرفت. او در این دوران توانست اندیشه مبارزه بدون سلاح خود را به مردمش بیاموزد و سلاح استقلال و خودکفایی در سایه حقیقت را به جامعه اش هدیه دهد. یک سال بعد اولین نشانه های اندیشه مبارزاتی خویش را که تحریم کالاهای خارجی بود، بروز داد و در برابر همه اتهاماتی که به او وارد بود، سکوت اختیار کرد و با در پیش گرفتن مقاومت منفی، به شش سال زندان محکوم شد.

از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال 1918 (1296) را به عهده گرفت، به عنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیون ها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد می کردند. هر چند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود؛ ولی امروز هم همگی او را با نام ماهاتما گاندی می شناسند. مردم هند از او با عنوان «پدر ملت» یا باپو (در هندی به معنای پدر) یاد می کنند. زادروز وی در هند به عنوان یک روز تعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد.

گاندی توانست سال 1947 با استفاده از شیوه ضدخشونت، نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و سرانجام دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. شیوه مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق می کرد. اصل ساتیاگراهای گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت. فلسفه بی خشونتی گاندی که خود نام ساتیاگراها (در سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت) در بسیاری از جنبش های مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان تأثیر گذارده است.

گاندی چند بار هدف سوءقصد قرار گرفت که آخرین مورد آن موفق بود. روز سی ام ژانویه 1948، ناتورام قادسی، وی را که در هفتاد و نه سالگی و میان جمعیت عازم محل عبادت بود، هدف گلوله قرار داد و از پای درآورد. قاتل از ناسیونالیست های افراطی هندو بود که معتقد بود روابط گسترده با پاکستان به اقتدار هندوستان لطمه زده است. این هندوی افراطی فکر می کرد گاندی نسبت به مسلمانان به دلیل تئوری «وحدت روح» ادیان، بیش از حد تساهل و مدارا به خرج می دهد.

ایندیرا گاندی، بانوی فقید هند




ایندیرا گاندی به عنوان دختر جواهر لعل نهرو نخست وزیر افسانه ای هند از بدو تولد خود نیم نگاهی به سیاست داشت و زندگی وی در زیر سایه آن پدر نامدار به نوعی با سیاست های کشورش گره خورده بود، اما زندگی سیاسی ایندیرا پس از مرگ پدرش و در سال 1955 یعنی زمانی که دالایی لاما رهبر بودائیان تبت به عنوان یک تبعیدی به هند وارد شد، آغاز گشت. ایندیرا گاندی تا ده سال بعد در پست های مهم دولتی به کار اشتغال داشت تا این که در سال 1966 اولین دوره نخست وزیری خود را آغاز کرد و دو دوره دیگر نیز به همین مقام رسید و تا لحظه مرگ نخست وزیر هند بود.

سومین و آخرین دوره نخست وزیری ایندیرا گاندی در ژانویه 1980 در حالی آغاز شد که درگیری های هند با پاکستان و چین تقریبا فروکش کرده، اما مناقشه با سیک های این کشور به اوج خود رسیده بود. در آن زمان جنبش جدایی طلبان سیک های متعصب موسوم به جنبش آکالی دال در پنجاب بشدت قدرتمند شده و این گروه خواهان استقلال کامل این ایالت مهم هند بودند. چهره کلیدی سیک ها مردی به نام جارنال سینگ بهیندرا واندال بود که با پشتیبانی پسرش در مجلس هند روز به روز در پنجاب به قدرت و نفوذ خود می افزود.

در سال 1982 ناآرامی ها و ترورهای سیک ها در آسام و کشمیر به اوج خود رسید و سیک ها برای رسیدن به اهداف خود از هیچ خشونتی فروگذار نمی کردند. در همان زمان بهیندرا واندال با گروهی از هوادارانش در معبد طلایی آمریتسار که مهم ترین زیارتگاه سیک ها محسوب می شود بست نشست و چهار دور مذاکره دولت با این گروه بدون هیچ نتیجه ای پایان یافت. سرانجام ایندیرا گاندی در ژانویه 1984 تصمیم گرفت که این معبد را با حمله نظامی باز پس گیرد و در ژوئن همان سال عملیات موسوم به ستاره آبی را آغاز کرد.

دراین عملیات بر اثر حمله به معبد طلایی 400 سرباز به همراه 2000 سیک و رهبران سنگر گرفته آنها کشته شدند، گرچه این عملیات نظامی چندان مورد تائید مردم نبود، اما رفته رفته واکنش های مثبت درباره آن افزایش یافت. در آن زمان تنی چند از نزدیکان ایندیرا از او خواستند که محافظان سیک خود را اخراج کند، اما نخست وزیر فقید هند از این کار خودداری کرد، زیرا عقیده داشت که نمی توان فرد یا گروهی را تنها به دلیل اعتقاداتش از حق خود محروم کرد.


روز سی و یکم اکتبر 1984 پیتر یوستینف، بازیگر مشهور سینما و مجری پرطرفدار برنامه های تلویزیونی به سفارش شبکه بی بی سی برای انجام مصاحبه با ایندیرا گاندی در باغ محل اقامت وی در انتظار رئیس دولت بود و در برابر دوربین می گفت: از نخست وزیر هنوز خبری نیست، اما پرندگان روی درختان می خوانند و محافظان در همه گوشه های باغ دیده می شوند و همه چیز آرام است.

ناگهان سر و صدایی از نقطه ای نامعلوم در همان نزدیکی برخاست و یوستینف پس از چند لحظه سکوت گفت: به ایندیرا گاندی تیراندازی شده است. محافظان دیگر حضور ندارند، اما پرنده ها هنوز می خوانند. ایندیرا گاندی بر اثر شدت جراحات و با وجود تلاش های پزشکان جان خود را از دست داد، اما غائله سیک ها تا مدت ها بعد نیز ادامه داشت و قربانی مهم بعدی نیز کسی نبود بجز از راجیوگاندی پسر نخست وزیر فقید هند که او نیز سرنوشتی مشابه سرنوشت مادر خود پیدا کرد.


جان اف کندی، جوان ترین رئیس جمهور آمریکا



بیست و دوم نوامبر 1963 میلادی جان فیتز جرالد کندی، رئیس جمهور ایالات متحده در حالی که در خودروی روباز لیموزین در کنار همسرش ژاکلین کندی نشسته بود و از شهر دالاس ایالت تگزاس بازدید می کرد، در مقابل چشمان هزاران نفر از مردم حاضر در خیابان و میلیون ها بیننده تلویزیونی به ضرب گلوله کشته شد.

در ساعت 12 و 30 دقیقه هنگامی که لیموزین روباز حامل کندی از دیلی پلازای دالاس عبور می کرد، کندی هدف دو گلوله که از طبقه پنجم یک ساختمان انبار کتاب شلیک شده بودند، قرار گرفت و بلافاصله به قتل رسید. در ساعت 14 و 38 دقیقه نیز لیندون بی جانسون، معاون رئیس جمهور که در هواپیمای مخصوص ریاست جمهوری بود به مقام ریاست جمهوری آمریکا منصوب شد.


کندی از 1961 تا زمان به قتل رسیدنش در 1963 ریاست جمهوری را به عهده داشت. وی که عضوی از خانواده سیاسی و مشهور کندی بود به عنوان نمادی از لیبرالیسم آمریکایی مشهور است. در طول جنگ جهانی دوم در اقیانوس آرام ناوبان بود و به دلیل شجاعت در نجات جان سربازانش مدال گرفت. کندی هنگام آغاز ریاست جمهوری 43 سال داشت و از این رو جوان ترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا به شمار می رفت. کندی در بیست و دوم نوامبر 1963 در چهل وشش سالگی به قتل رسید.

ترور وی یکی از ترورهای فراموش ناشدنی تاریخ آمریکاست، زیرا این قتل باعث مطرح شدن و به نوعی محبوبیت بیشتر او در آمریکا شد و باعث گردید تا او الهامبخش نسل های بعدی گردد، چنان که بسیاری معتقدند باراک اوباما نیز از او الهام گرفته است. از اتفاقات مهمی که در دوران ریاست جمهوری او افتاد می توان به تهاجم ناموفق به خلیج خوک ها، بحران موشکی کوبا، ساخته شدن دیوار برلین، آغاز مسابقه فضایی، اولین اتفاقات جنگ ویتنام و جنبش حقوق مدنی آمریکا اشاره کرد.


ماجرای ترور جان کندی، رئیس جمهور ایالات متحده یک معمای بزرگ در تاریخ و سیاست آمریکاست. امروز باوجود این که هنوز ابهام آن برطرف نشده است. در هر حال، جوان بیست وچهار ساله ای به نام لی هاروی اسوالد که تعادل روانی نداشت به عنوان قاتل اصلی کندی معرفی شد. اسوالد دو روز بعد از این ماجرا و قبل از این که بازجویی شود در اداره پلیس در کمال ناباوری در مقابل چشمان ماموران از سوی فردی به نام جک روبی صاحب یک بار رستوران شهر دالاس که با مافیا در ارتباط بود به قتل رسید.

جک روبی سال 1964 میلادی به مجازات مرگ محکوم شد، اما دادگاه تجدید نظر حکم را لغو کرد و قبل از این که دوباره محاکمه شود، در شرایط مشکوکی در زندان درگذشت. پس از ترور کندی، کمیسیون وارن برای تحقیق تشکیل شد و پس از ده ماه اعلام کرد قاتل کندی شخص لی هاروی اسوالد بوده است.


مارتین لوترکینگ، رهبر سیاهپوستان آمریکا



مارتین لوترکینگ فعال سیاسی و اجتماعی دهه های 40 و 50 آمریکا که بعدها و در دهه 60 رهبری سیاهپوستان این کشور را به دست گرفت با نطق معروف خود یعنی من رویایی دارم به اوج شهرت و محبوبیت رسید که جایگاهی خاص در مسیر احقاق حقوق سیاهان آمریکا دارد. او تصمیم داشت در شهر ممفیس تظاهراتی بزرگ برپا کرده و بار دیگر درباره برابری اجتماعی سیاهپوستان با دیگر شهروندان آمریکایی سخنرانی کند.

کینگ در سخنرانی سوم آوریل 1968 خود گفت سرزمین موعود را دیده است و بسیاری از طرفدارانش از این جمله وی به عنوان نشانه ای از این که کینگ از مرگ قریب الوقوع خود اطلاع داشته است، یاد می کنند. رهبر سیاهپوستان آمریکا در همان سخنرانی از هواداران خود خواست روز هشتم آوریل در تظاهراتی مسالمت آمیز در ممفیس گردهم آیند.


اما لوترکینگ سرنوشت دیگری داشت و روز چهارم آوریل 1968 روی بالکن متل محل اقامتش هدف گلوله قرار گرفت و جالب آن که اولین کسانی که ظاهرا به کمک وی شتافتند، همان ماموران (اف بی آی) بودند که همواره کینگ را تحت نظر داشتند. پس از این ترور بود که در صد شهر آمریکا تظاهرات بزرگی به راه افتاد و طی آن 39 نفر کشته و بیش از 2000 نفر مجروح و نزدیک به ده هزار نفر دیگر بازداشت شدند.

واشنگتن ـ پایتخت آمریکا ـ نیز دستخوش ناآرامی شد و حتی جانسون، رئیس جمهور وقت آمریکا سفر برنامه ریزی شده خود به هاوایی را لغو کرد. با این حال آن تظاهرات هشتم آوریل البته بدون حضور مارتین لوترکینگ و با حضور همسرش کورتا در ممفیس برگزار شد و 35 هزار نفر به صورت کاملا مسالمت آمیز خواسته و اعتراض های خود را به گوش جهانیان رساندند. پرزیدنت جانسون نیز در نظر داشت که برای آرام کردن اوضاع طی سخنانی در کنگره از تصمیم خود برای کمک های ویژه به سیاهپوستان بگوید، اما با توجه به این که ناآرامی های پس از مرگ کینگ فروکش کرده بود، کنگره آمریکا برنامه سخنرانی رئیس جمهور را لغو کرد.


با این حال چندی بعد قانون برابری سیاهپوستان در امور اجاره خانه، تملک زمین و آپارتمان به تصویب کنگره رسید. جسد مارتین لوتر کینگ، نهم آوریل و با شرکت 50 هزار نفر از طرفداران وی در آتلانتا تشییع و در گورستان ویژه سیاهپوستان به خاک سپرده شد. با این حال حتی امروز نیز اسرار و واقعیت ها درباره قتل کینگ در هاله ای از ابهام باقی مانده است. پلیس آمریکا دو ماه پس از این جنایت و ظاهرا از روی آثار انگشت باقیمانده در صحنه قتل مردی به نام جیمز ارل ری را در لندن و به اتهام ترور کینگ دستگیر و محاکمه کرد.

ظاهرا این مرد پیشینه نژادپرستی داشته و در دادگاه به جرم قتل عمد و با یک درجه تخفیف به دلیل همکاری با پلیس به 99 سال زندان محکوم شد. او تنها چند روز بعد همه اعتراف های خود را پس گرفت و خواهان تشکیل دادگاه تجدید نظر شد که البته هرگز این دادگاه برگزار نشد. امروز و نزدیک به 50 سال پس از مرگ لوترکینگ همچنان در بین بسیاری از مردم و کارشناسان این عقیده وجود دارد که بی تردید دولت و نیروهای امنیتی آمریکا به صورت مستقیم و غیرمستقیم در قتل رهبر سیاهپوستان این کشور نقش ایفا کرده اند.


مالکوم ایکس، سیاهی که می خروشید



مالکوم ایکس با نام واقعی Malcolm Little مبارز سیاهپوستی بود که سال 1925 در ایالت اوماهای ایالت نبراسکا به دنیا آمد. او هفتمین فرزند خانواده اش بود. پدر وی، ارل لیتل، کشیشی جسور و بی پروا و حامی «مارکوس گاروی» رهبر ملی گرای سیاهان بود. او به واسطه فعالیت های گسترده اش در کسب حقوق پایمال شده سیاهان بارها از سوی سازمان های سیاسی وابسته به سفیدپوستان به مرگ تهدید شده بود.

در هشت سالگی جسد پدرش را کنار ریل راه آهن پیدا کردند و مادرش بیش از این تاب نیاورد و در بیمارستان روانی ها بستری شد. مالکوم از همان دوران کودکی باهوش و با پشتکار بود و وقتی در آن دوران به معلمش گفت که آرزوی وکالت را در سر می پروراند در جواب شنید: «وکالت برای تو آرزوی دست یافتنی نیست، کاکاسیاه.» چندی بعد او علاقه به تحصیل را از دست داد و از مدرسه اخراج شد. مدتی در «بوستون» بود و به مشاغلی موقتی روی آورد. سپس به نیویورک نقل مکان کرد و در محله هارلم چند بار مرتکب اعمال خلاف شد. او سال 1942 مسئول هماهنگی چند باند خلافکار شده بود و سال 1945 به بوستون بازگشت و یک سال بعد به دست نیروهای پلیس دستگیر و پس از محاکمه به ده سال زندان محکوم شد.

دوران محکومیت، از وی انسان دیگری ساخت. مالکوم آموخت هیچ گاه برای آموختن دیر نیست، حتی اگر گرفتار میله های زندان باشد. در دوران زندان بار دیگر به تحصیل روی آورد و مالکوم این نقطه عطف را حاصل گفت و گو با برادرش رجینالد که عضو سازمان اسلامی بود، می داند. با آشنایی بیشتر با تعالیم رهبر سازمان ملت اسلامی به نام «الیجا محمد» بیش از پیش به این سازمان علاقه مند شد و به همین دلیل پسوند نام خانوادگی خود را از «لیتل» که نشان بردگی بود به «ایکس» به نشانه نام قبیله فراموش شده اش تغییر داد. هدف بلندی که مالکوم ایکس را در زندگی به دنبال خود می‏کشید، چیزی نبود جز مبارزه با برده‏داری نُوین در آمریکا. او سازمانی به نام «مسجد مسلمان» تاسیس و به مکه سفر کرد. با بازگشت به آمریکا، رنگ و بوی متفاوت سخنرانی هایش ماموران اف بی آی را بر آن داشت او را در فهرست ترور خود قرار دهند.

از کسانی که با او دوست بودند می توان به مارتین لوتر کینگ (رهبر سیاهپوست های آمریکا، برنده جایزه)، محمدعلی کلی (قهرمان مسلمان بوکس جهان)، فیدل کاسترو (رهبر کوبا)، نلسون ماندلا (رهبر سیاهپوستان آفریقای جنوبی) و افراد بسیار دیگری اشاره کرد.

انور سادات، رئیس جمهوری که خائن نامیده شد



در ششم اکتبر 1981 جشنی ملی همراه با رژه نیروهای مسلح برپا بود، جشنی که هر ساله و به عنوان یادبود مقاومت موفق نیروهای مصر در جنگ یوم کیپور در هشت سال قبل از آن برگزار می شد. این بار نیز جایگاه مهمانان کاملا پر نشان می داد و انور سادات، رئیس جمهور مصر در ردیف اول سان می دید. ناگهان یک کامیون در مقابل جایگاه توقف کرد و چند سرباز از آن بیرون پریده و بلافاصله ماشه های مسلسل ها را چکاندند.

پرزیدنت سادات در همان لحظه های نخست مورد اصابت یک گلوله کمانه کرده قرار گرفت و چند ساعت بعد در بیمارستان درگذشت. حمله کنندگان، اما از اعضای گروهی موسوم به جهاد اسلامی بودند که اهدافی مشخص را دنبال می کردند. به گفته ناظران امور مصر، این گروه در آن زمان هدفی جز سرنگونی انور سادات و تغییر رژیم و برقراری یک نظام اسلامی در مصر نداشت.


نیروهای اسلامگرا از چند سال پیش از آن در ارتش مصر نفوذ کرده بودند و در این بین یک افسر توپخانه به نام خالد اسلامبولی که عامل اصلی ترور سادات به شمار می آمد، برای این کار طرحی هوشمندانه تدارک دیده بود. هلموت آر.شولتز خبرنگار عکاس آلمانی که در سفرهای زیادی سادات را همراهی و بعدها کتابی درباره وی نوشت، می گوید: اسلامبولی مدارکی را برای دستیارانش جعل کرد و سپس سربازان تحت امر خود را به این بهانه که کامیون حامل آنها جای کافی ندارد به مرخصی یک روزه فرستاد و به این ترتیب سه همدست وی سوار بر آن کامیون شدند.

خالد اسلامبولی در اصل یک افسر امنیتی بود که براحتی می توانست چنین طرح هایی را بریزد. اسلامگرایان مصری با ترور سادات، سیاست های سازشکارانه وی در برابررژیم صهیونیستی را مورد حمله قرار دادند؛ زیرا سادات در سال 1979 پیمان صلح با اسرائیل را در کمپ دیوید و همراه با مناخیم بگین، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی به امضا رساند و در همان حال که کشورهای غربی از این پیمان شادمان بودند، جهان عرب سادات را یک خائن نامید.

به گفته کارشناسان امور مصر یکی از پیش زمینه های ترور سادات بازداشت گسترده اسلامگرایان در ماه های قبل بود، اما پیمان صلح سادات با اسرائیل در سال 1979 نیروهای اسلامی را متقاعد کرد که رژیم سادات با صهیونیست ها به توافق رسیده و به این ترتیب ترور او امری مشروع قلمداد شد.


در همان حال که غرب از ترور سادات شوکه و عزادار شده بود، مردم کشورهای اسلامی از ترور وی استقبال می کردند. کشورهای اسلامی غیر از عمان و مصر از این رویداد یعنی حذف فیزیکی سادات آشکارا خشنود بوده و قتل آن خائن را جشن گرفتند.

در ایران نیز گروه هایی از مردم با حضور در خیابان ها به اظهار خوشحالی و خشنودی از ترور رئیس جمهور پیشین مصر و یار دیرینه خود شاه ایران پرداختند. جسد سادات در همان محل سان و رژه یعنی در همان نقطه ای که وی آخرین لحظه های قدرت را گذراند، دفن شد. خالد اسلامبولی و یارانش نیز چند ماه بعد محاکمه و به اعدام محکوم شدند.
 
 
 
 

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

اخبار روز